eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هوا هوای بهاران، هوا هوای تو است نفس‌کشیدنم ای مهربان برای تو است نشسته‌ام به‌ امید نزول اجلالت کرم نما و فرود آ که سینه جای تو است بیا که گنبد قلب مرا طلا بکنی تحول دل سنگم به کیمیای تو است دلی که از همه دنیا بریده را دریاب دلی که از همه بیگانه، آشنای تو است... قسم به داغ شقایق، که هر که سوخت دلش جمال مهر تو دیده است و مبتلای تو است چه فرق می‌کند اصلا کلاغ یا گنجشک برای من همۀ نغمه‌ها نوای تو است کسی به شعر من "اِقرأ بِاِسم ربّک" گفت- که بیت کوچکم این روزها حرای تو است تو قول داده‌ای آخر مرا بغل بکنی خلاصه... خاطر من جمع از وفای تو است اگر که بلبل لالم ترانه می‌خواند هوای هوای بهاران، هوا هوای تو است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الا قرار دل و جانِ بی‌قرار ظهورت! کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟ کدام روز به شب می‌رسد که آمده باشی؟ کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟ خوش آن سپیده! که نور از خیام سبز تو گیرد خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت دعای عهد بخوانم در آرزوی قیامت سرشک شوق فشانم به ره‌‌گذار ظهورت بهار مبعث پیغمبری گرفت جهان را شکوه دیگر بعثت بُوَد بهار ظهورت گره‌گشای دو عالم، دعای من همه این است که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت ز قطره‌قطرۀ آن چشمه‌چشمه نور بجوشد ز کوثری که برآید ز آبشار ظهورت ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب شکوفه‌زار شود خاک ره‌گذار ظهورت خوش آن سحر! که نصارا گشوده چشم ببینند بُوَد مسیح مقدّس، طلایه‌دار ظهورت شرایطی‌ست در این انتظار و من که ندارم دلم خوش است که هستم در انتظار ظهورت
بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکن مهر حریف و یار دگر می‌کنی مکن تو در جهان غریبی غربت چه می‌کنی قصد کدام خسته جگر می‌کنی مکن از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو دزدیده سوی غیر نظر می‌کنی مکن ای مه که چرخ زیر و زبر از برای توست ما را خراب و زیر و زبر می‌کنی مکن چه وعده می‌دهی و چه سوگند می‌خوری سوگند و عشوه را تو سپر می‌کنی مکن کو عهد و کو وثیقه که با بنده کرده‌ای از عهد و قول خویش عبر می‌کنی مکن چون روی درکشی تو شود مه سیه ز غم قصد خسوف قرص قمر می‌کنی مکنسر درکش ای رفیق که هنگام گفت نیست در بی‌سری عشق چه سر می‌کنی مکن
هم حب وطن ماضی استمراری است هم تا به ابد در رگ و جانم جاری است جمهوری اسلامی ایران عزیز رای ام به تو در اوج بلاها ، "آری" است
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی بیا که با همه نامهربانیت ای ماه خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد ،کس نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی منت به یک نگه آهوانه می بخشم هر آنچه ای ختنی خط من خطا کردی اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود بیا که کار جهان بر مراد ما کردی هزار درد فرستادیم به جان لیکن چو آمدی همه آن دردها دوا کردی کلید گنج غزل‌های شهریار تویی بیا که پادشه ملک دل گدا کردی
گفتم که ایمانم ضعیف است و خطاها میکنم گفتم ببینم یک نشان آن را سجایا میکنم دیدم حیاتِ برتری از زندگی در این قفس پس زندگیِ بهتر از اینجا من آنجا میکنم از خود تعجب میکنم با دیدن برنامهء عباس موزون باز هم کار خودم را میکنم میگیرتم جَو آن زمان،ول می‌کند روز دگر وجدان خوابی دارم و این پا و آن پا میکنم دارد هوای بنده را،مشتاق دیدار من است من بندگیِ هر خدایی جز خدا را میکنم انسان و نسيان را ببین الطاف و عصیان را ببین در جنگ عقلم با هوس خود را چه رسوا میکنم پس خوشبحال عارفان آنها که پشت پرده را راحت تماشا می‌کنند اما من افشا میکنم
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی بیا که با همه نامهربانیت ای ماه خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد ،کس نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی منت به یک نگه آهوانه می بخشم هر آنچه ای ختنی خط من خطا کردی اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود بیا که کار جهان بر مراد ما کردی هزار درد فرستادیم به جان لیکن چو آمدی همه آن دردها دوا کردی کلید گنج غزل‌های شهریار تویی بیا که پادشه ملک دل گدا کردی
بخشندگی اهل کـرم ارثیه اش زهراست مرید حوزه ی علمیه اش آنکس که خدا سلام می داد به او امروز جهان نشسته در تعزیه اش
روزِ دهم از آیتِ عظمـا بنویسید از داغِ غـمِ همسرِ طاها بنویسید اصحابِ قلم را همگی جمع نمایید شاید خطی از مادرِ زهرا بنویسید در وقتِ خداحافظیِ او و پیمبر جبریلِ امین را به تماشا بنویسید از بهرِ کفن کـــردنِ آن مادرِ امت با خطِ طلا، نامِ خدا را بنویسید روزِ دهم آمد، سخن از غسل و کفن شد از ســـوزِ دلِ زینبِ کبری بنویسید
سالروز رحلت همسر باوفاو فداکار رسول الله، حضرت خدیجه ی کبری گرامی باد ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ قامت سرو تورا این همه غم خم کرده است چه ستم هاست که بر سینه ی تو غم کرده است رنگ رخسار تو را شسته به باران مدام چشمهای تو زبس گریه ی نم نم کرده است تو که هر ریشه ی آیین محمد را هم بارش بخشش دستان تو محکم کرده است طلب معجزه کردند و نمی دانستند که خدا معجزه را در تو مجسم کرده است دردل این همه نامحرم کین توز لجوج بادلم قلب تورامحرم و همدم کرده است سال ها صبر صمیمانه ی بانوی حجاز در دل حادثه اندوه مرا کم کرده است این چه دامی است که با قصد فراق من و تو چرخ بی رحم بد اندیش فراهم کرده است؟ شده ای آب و دل فاطمه ات هم شد خون در دلش خانه همه غصه ی عالم کرده است. (راهی) ۱۲فروردین ۱۴٠۲
روح القُدُس کبوتر بام خدیجه است در بند آب و دانه ی دام خدیجه است "کس را چه زور و زَهره که توصیف او کند" جایی که جبرئیل غلام خدیجه است با ذوالفقار، ثروت او همردیف شد این جایگاه، خاصِ مقام خدیجه است روی پیمبری که سراپا ملاحت است خورشید گرم و ماه تمام خدیجه است حوّا شبیه هاجر و مریم نشسته است آنجا که ذکر خیر، کلام خدیجه است در اکـثـر مُـتون زیـارات وارده لبهای شیعه گرم سلام خدیجه است از خود گذشت در ره دلدار، پس مگو ایثارمال، رمز دوام خدیجه است چون هرچه را که داشت به پای نبی گذاشت عالم سند شده ست و به نام خدیجه است جایی که دخترش بشود کوثر کثیر دنیا از این لحاظ به کام خدیجه است بی ربط نیست گر رمضان وقت بندگی ست این ماه، ماه رحمت عام خدیجه است حیدر فقط نه اینکه شده همسرِ بتول داماد مصطفی و امام خدیجه است