ای عـلـت گـریـههـا قــتـیـل الـعـبـرات
شـرمـنـدهی تـو است تا ابـد آب فرات
با گـریـهی بـر غـم تـو جـان میگیریم
جاری است میان روضهات آب حیات
#محمدحسنمحمدی
ای سایهات فتاده به روی سرم حسین
معنای واقعی اصولالکرم حسین
یک یاحسین گفتم و دیدم غمی نماند
تسکین دردهای دل مضطرم حسین
یادم نمیرود که همه عزتم تویی
من پای سفرهی تو شدم محترم حسین
لطفی که کردهای تو به من مادرم نکرد
ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین
من سالهاست دربهدر روضه توام
داغ تو را به جان و دلم میخرم حسین
در کوچههای سینهزنی سالیان سال
در حسرت هوای حرم میپرم حسین
کابوس من شده غم دوری کربلا
در خواب هم ذکر لب من حرم، حسین
تا گفتم اسم کربوبلا را دلم گرفت
مانند خواهری که صدا زد دلم حسین
اینجا کجاست؟ خواهرت افتاد از نفس
رحمی نما به سینهی شعلهورم حسین
اینجا عجیب بوی فراق تو میرسد
یک دم نگاه کن تو به چشم ترم حسین
زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا
یک ذره حق بده نشود باورم حسین
مجموع حرفهای من اینجا خلاصه شد
در یک کلام: ای همهی باورم حسین
حسینصیامی
خود را حراج کرده ام آقا بیا بخر
من بی نواتر از همه ام ، بی نوا بخر
چانه نمی زنم بخدا حرف ، حرفِ توست
بی ارزشم اگر چه … مرا بی بها بخر
دیگر به روی دست خودم باد کرده ام
یا ورشکسته ام بکن آقا … وَ یا بخر
آتش زدم به مال خودم ، رحم کن به من
من بی وفا قبول تو ای باوفا بخر !!!
[ درهم قبول کن همه ام را هر آنچه هست
دیگر نکن تو خوب و بدم را سوا بخر ]
بی آبروتر از همه ام ، بدترم نکن
یک گوشه مخفیانه مرا بی صدا بخر
من برده ی توام که به بازار برده هام
گر چه سیاه چهره ام این برده را بخر
تو پادشاه های جهان را خریده ای
این بار را ضرر بکن و یک گدا بخر
با من کتیبه یا که کُتَل می شود خرید
من را برای خرجیِ بزمِ عزا بخر
یا که مرا نبر به حرم ، بی حرم بکش
یا نه مرا ببر وسطِ کربلا بخر . . .
_ رضا قاسمی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
از نامههای اهل محل کولهها پر است
بر شانه میبریم چه بار امانتی
سینی به سر نشسته پر از التماس و اشک
طفلی که نیست هستی او غیر شربتی
هر خانه موکبیست که بیتوتهگاه ماست
بر روی ما گشوده شده باب رحمتی
پای عمود روضه سقا شنیدنی است
باید قلم به دست نوشت از شهامتی...
باز این چه شورش است که در راه کربلاست
باز این چه شورش است؟ چه شوق زیارتی!
کم نیست بغضهای گره خورده بر ضریح
اما به غیر اشک نداریم حاجتی
علی اصغر شیری
#اربعین
🍃🌼🍃
🌼🌸
🍃
هفته ای یک دفعه میگیرد دل آن هم جمعه ها
شعر میگوید همین روی سیاهم جمعه ها
مثل یک کودک دلم چشم انتظاری میکشد
تشنهء قدری نگاه از یک نگاهم جمعه ها
منتظر هستم بیایی تا که بگشایی گره
منتظر هستی بیایم وعده گاهم جمعه ها
آن زمانی را که چشم از اشک خالی میشود
تازه افزون میشود بر درد و آهم جمعه ها
کاش یک مقدار غیرت هم برایش داشتم
خرج میکردم بجای هر گناهم جمعه ها
من خراب از حال زارم،بی قرارم بی قرار
چون نشد گویم که یک شب روبه راهم جمعه ها
رحمتت پیوسته میبارد ولی تا آسمان
میرسد ابر گناهان تباهم جمعه ها
آفتابی میدرخشی باز هم از پشت ابر
من که پنهان مانده ام در کارگاهم جمعه ها
معذرت میخواهم از این انتظار نیم بند
من برایت یک رفیق نیمه راهم جمعه ها
نارفیقی بی مرامم جای من تاوان دهی
جای من در کل سال و بیشتر هم جمعه ها
جمعه هایی را که دلگیرم تو خوبم میکنی
ای فدایت من شوم ای تکیه گاهم جمعه ها
با وجود جرم من پای رفاقت مانده ای
ای رفیق پا به پا و خیرخواهم جمعه ها
تا سلامت میکنم حتما جوابم میدهی
پس سلام ای عشق شعر دلبخواهم جمعه ها
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
چه مرزها که در آن خطّه از زمین گم بود
که شرق و غربِ جهان بینشان تفاهم بود
به بوی چای عراقی مسیر مست گذشت
چنان که یاد ندارم عمود چندم بود!
نسیمِ آه، تکان داد هر چه پرچم را
بسا سلام که در راهِ یک علیکم بود
قدم تمام طریق از نفس نمیافتاد
نبود زخم، به پا لب به لب تبسم بود
فدای آنهمه یکرنگیِ سفر گردم
سیاه، لیکن چشم و چراغ مردم بود
رسید از آن سرِ گرما کسی که: اشرب مای
شروع روضه ی ما با همان تکلم بود
مسعود یوسف پور
برگزیده کنگره ملی اربعین 1399
شاه شاهان دستهایش را خودش بالا زده
پاسپورتم را دوباره از کرم امضا زده
زد شماره گوشه آن را رقیهجان او
رو برایم باز هم در محضر بابا زده
مرز ما و او هوایی هست و مامور اکبرش
مهرهای رد شدن را نوگل لیلا زده
مینشیند دل کنار سکوی عباس که_
از ادب درگاه خود را دور از آقا زده
رود مفلوکی کناری می رود هرچند سرد،
روی پیشانی خود اهلاََ وَ سهلا را زده
#یااباعبدالله
#اربعین
✍#اسماعیلعلیخانی