از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
از نامههای اهل محل کولهها پر است
بر شانه میبریم چه بار امانتی
سینی به سر نشسته پر از التماس و اشک
طفلی که نیست هستی او غیر شربتی
هر خانه موکبیست که بیتوتهگاه ماست
بر روی ما گشوده شده باب رحمتی
پای عمود روضه سقا شنیدنی است
باید قلم به دست نوشت از شهامتی...
باز این چه شورش است که در راه کربلاست
باز این چه شورش است؟ چه شوق زیارتی!
کم نیست بغضهای گره خورده بر ضریح
اما به غیر اشک نداریم حاجتی
علی اصغر شیری
#اربعین
🍃🌼🍃
🌼🌸
🍃
هفته ای یک دفعه میگیرد دل آن هم جمعه ها
شعر میگوید همین روی سیاهم جمعه ها
مثل یک کودک دلم چشم انتظاری میکشد
تشنهء قدری نگاه از یک نگاهم جمعه ها
منتظر هستم بیایی تا که بگشایی گره
منتظر هستی بیایم وعده گاهم جمعه ها
آن زمانی را که چشم از اشک خالی میشود
تازه افزون میشود بر درد و آهم جمعه ها
کاش یک مقدار غیرت هم برایش داشتم
خرج میکردم بجای هر گناهم جمعه ها
من خراب از حال زارم،بی قرارم بی قرار
چون نشد گویم که یک شب روبه راهم جمعه ها
رحمتت پیوسته میبارد ولی تا آسمان
میرسد ابر گناهان تباهم جمعه ها
آفتابی میدرخشی باز هم از پشت ابر
من که پنهان مانده ام در کارگاهم جمعه ها
معذرت میخواهم از این انتظار نیم بند
من برایت یک رفیق نیمه راهم جمعه ها
نارفیقی بی مرامم جای من تاوان دهی
جای من در کل سال و بیشتر هم جمعه ها
جمعه هایی را که دلگیرم تو خوبم میکنی
ای فدایت من شوم ای تکیه گاهم جمعه ها
با وجود جرم من پای رفاقت مانده ای
ای رفیق پا به پا و خیرخواهم جمعه ها
تا سلامت میکنم حتما جوابم میدهی
پس سلام ای عشق شعر دلبخواهم جمعه ها
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
چه مرزها که در آن خطّه از زمین گم بود
که شرق و غربِ جهان بینشان تفاهم بود
به بوی چای عراقی مسیر مست گذشت
چنان که یاد ندارم عمود چندم بود!
نسیمِ آه، تکان داد هر چه پرچم را
بسا سلام که در راهِ یک علیکم بود
قدم تمام طریق از نفس نمیافتاد
نبود زخم، به پا لب به لب تبسم بود
فدای آنهمه یکرنگیِ سفر گردم
سیاه، لیکن چشم و چراغ مردم بود
رسید از آن سرِ گرما کسی که: اشرب مای
شروع روضه ی ما با همان تکلم بود
مسعود یوسف پور
برگزیده کنگره ملی اربعین 1399
شاه شاهان دستهایش را خودش بالا زده
پاسپورتم را دوباره از کرم امضا زده
زد شماره گوشه آن را رقیهجان او
رو برایم باز هم در محضر بابا زده
مرز ما و او هوایی هست و مامور اکبرش
مهرهای رد شدن را نوگل لیلا زده
مینشیند دل کنار سکوی عباس که_
از ادب درگاه خود را دور از آقا زده
رود مفلوکی کناری می رود هرچند سرد،
روی پیشانی خود اهلاََ وَ سهلا را زده
#یااباعبدالله
#اربعین
✍#اسماعیلعلیخانی
گمان کردم که افتاده هزاران رخنه در دینش!
که هر شب شعر می ریزد از آن چشمان غمگینش
خداوندا چه می شد تو خودت بودی و "او" و من
نبینم باز با "آن" و نبینم باز با اینش
به پای چشم تبدارش فدا شد دین و ایمانم
کنون شفاف می گویم: دو صد لعنت به آیینش
منی بیمار، خوابی بد، علاجی سخت دردآور
چه بد شد که تهِ قصه، طبیبم گفت: کم بینش
خلاصه لحظه ی رفتن شبی آرام نجوا کرد:
عزیزم روزگار است و همین بالا و پایینش
#سعید_بیگدلی
ای یارِ، دلت پیشِ منو سر به هوایی
ازچیست؟زنی طبلِ غم وسازِ جدایی
دل در گُرُوِ مهرِِ تو زنجیر کشانست
زین حلقه گسستن نشود سمت و سرایی
ای جانِ جهان نصفِ جهان ای گلِ مریم
در باغِ دلت نیست دگر لطف و صفایی
بنگر که تو از قاعده ی عشق گذشتی
پیمان مشِکَن دل نرود سوی رهایی
با لشگرِ غم آمده ایی بر سرِ جنگی
هرکس نشود صلح طلب،حاتمِ طایی
پاپیش گذاری ز چه بادست زنی پس
یونس نشود خام کزین پرده درآیی
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
#یونسی_یونس
#غزلیات13
هاج و واجم من از این قاعده ِعشق و نیاز
تیــــغ را دست تو می بینم و می آیم باز... 🌻
#حسین_فروتن