eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
2هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
103 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شكست خورده ترين قبر بى نشانه منم جدا و دل زده و خسته از زمانه منم اگر تو يار ندارى به يادها هستى اگر تو شعله ور از غم شدى زبانه منم رهايى تو كجا و غم رهايى من تو گير يك گرهى و هزار شانه منم براى آنكه جدا مانده عاشقانه نخوان تكان دهنده ترين شعر عاشقانه منم اگر تو گاه به گاهى حماقتى كردى رئيس مكتب افكار احمقانه منم براى من كه پرم از فراق قصه نگو اگر كتاب تو باشى كتابخانه منم دواى درد تو اغوش گرم همدرديست آهاى موى پريشان بيا كه شانه منم
مشتاقِ جلوه‌ی تو ندارد دماغِ گل اینجا "دلِ شکسته" به یاد تو بو کنند ... بیدل دهلوی
این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست آن دختـــــــــرِ چشم‌آبیِ گیسوی‌طلایی طناز و سیه‌چشــم، چو معشوقۀ من نیست آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان لطفی است که در کَلگری و نیس و پکن نیست در دامنِ بحر خزر و ساحــــل گیلان موجی است که در ساحل دریای عدن نیست در پیکر گل‌های دلاویــــز شمیران عطری است که در نافۀ آهوی خُتن نیست آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران هر جا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست آوارگی و خانه‌به‌دوشی چه بلایی است دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست هر کس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران بی‌شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست هر چند که سرسبز بُوَد دامنۀ آلپ چون دامن البرز پر از چین و شکن نیست این کوه بلند است، ولی نیست دماوند این رود چه زیباست، ولی رود تجن نیست این شهر عظیم است، ولی شهرِ غریب است این خانه قشنگ است، ولی خانۀ من نیست
سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشه مردم، غم نان نه شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یکدل مارا، پشیمان نه سراسر،صحن از فوج کبوترها چنان پر شد که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه یکی فریاد می‌زد شرمتان باد آی دژخیمان! به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه یکی فریاد سر می‌داد بر پیکر سری دارم که آن را می‌سپارم دست تیغ و بر گریبان نه برای او که کشتن را صلاح خویش می‌داند تفاوت می‌کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری‌جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه! کلاه پهلوی هم کم‌کم افتاد از سر مردم نرفت اما سر آنها کلاه زورگویان، نه! گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم نخواهد شد ولی این‌بار جمع ما پریشان، نه! به جمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم «آری» به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران «نه» کجا دیدی‌که یک مظلوم تا این حد قوی باشد اگرچه قدرت ما می‌شود تحریم، کتمان نه دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما «تل آویو» است، تهران نه! محمد حسین ملکیان
آبادی شعر 🇵🇸
خدا برای چه یک روح با دو جسم سرشت مرا برای جهنم، تو را برای بهشت من و تو هر دو به یک صورت آفریده شدیم یکی در آیینه زیبا، یکی در آیینه زشت گمان مکن که تو مختاری و جهان مجبور که اختیار تو را هم خدا به جبر نوشت اراده ای است به گمراهی و هدایت ما کدام معبد و مسجد؛ کدام دیر و کنشت؟! اگر بناست بمانیم زیر این آوار بگو دگر نگذاریم خشت بر سر خشت
عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم فکر کن! قافیه تنگ است بیا دل بدهیم لشکر چشم تو از هر طرفی آمده است عشق آماده‌ی جنگ است بیا دل بدهیم شهر احساس مرا بغض فرو ریخته است سخن از توپ و تفنگ است بیا دل بدهیم دستهایم که بگیری نفسم می گیرد بوسه یک جام شرنگ است بیا دل بدهیم موج بر ساحل احساس دلم مد شده است موج سرشار نهنگ است بیا دل بدهیم دل به فتوای نگاهت ندهم پس چه کنم مفتی عشق زرنگ است بیا دل بدهیم شیخ فهمیده که نامحرم عشقیم ولی شیخ هم رنگ به رنگ است بیا دل بدهیم تو پرستو تر از آنی که تو رو شعر کنم تا زمین مایه‌ی ننگ است بیا دل بدهیم توی شهری که حرام است کبوتر بودن عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم
بی‌تو مهتاب شبی"... کاش نبودم بی‌تو "باز از آن کوچه‌"... کاش نرفتم بی‌تو "همه تن چشم"... کاش نمی‌شد بی‌تو "به دنبال تو"... کاش نمی‌گشت بی‌تو کاش در آن کوچه پُر چشم مهتاب زده نمی‌رفتم، نمی‌گشتم، هیچ نبودم بی‌تو ارس آرامی