eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گشتم به دواوین همه اهل لغات یابم سخنی لطیف از کلّ جهات تک مصرعی از قصیده برتر دیدم: "بر خاتم انبیا محمد صلوات"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. بگو با هرکه در تاریکی دنیا شده محصور "وَ مَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نورًا، فَما مِن نور" جهان مانند بازار است و سودش را کسی برده که - با هرقیمت - از یاد خدا یک‌دم نباشد دور همیشه خوب سهم خوب و بد هم سهم بد باشد جهان شد برقرار از روز اول با همین منشور یقین در آسمان‌ها شهره خواهد شد هر آن‌کس که بماند در زمین از دیده‌ی نامحرمان مستور کلام عبد چیزی جز "سَمِعنا و اَطَعنا" نیست زمانی که به او از جانب رب می‌رسد دستور من از "والله یَهدی مَن یَشا" این‌گونه فهمیدم که بی‌اذن خدا حتی هدایت هم نشد منظور اگر در خانه‌ی دل شد چراغ یاد او روشن نه تنها در زمین، در آسمان هم می‌شوی مشهور «وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ» کدامین نعمت او کرده ای‌انسان تو را مغرور؟ یقیناً چیزی از چشم خدا پنهان نخواهد ماند سر سنگ سیاهی در دل شب، رفتن یک مور جهان مثل کویری پر سراب است و بشر تشنه کجا از دیدن باده شود سرمست یک‌مخمور؟ اگر نوح است در کشتی، اگر یونس به بطن حوت اگر عیسی‌ست در معراج، اگر موسی به کوه طور "وَ لِله یُسَبِّح فی‌السماواتِ و فی‌الارضِ" اگر بر دار شیپور اناالحق می‌زند منصور خداوندا نصیب ما مکن جز رستگاری را در آن ساعت که اسرافیل دارد می‌دمد در صور خدایا بی‌نهایت دوستت دارم که می‌دانم که با محبوب خود روز قیامت می‌شوم محشور ✍ .
کنار نام علی می شود رضا بنویسم حرم برای دل تنگ مبتلا بنویسم سلام شمس خراسان پناه قلب غریبان چقدر نذر تو از داغ کربلا بنویسم گره به لطف تو وا می شود همیشه و باید رئوف آل نبی را گره گشا بنویسم زلالِ نور و پر از واژه های ناب و نجیب است تمام صحن و سرایت ،من از کجا بنویسم!؟ به رفت و آمد زوار دلشکسته ی کویت از اوج مرحمت شاه با گدا بنویسم؟ نمی شود که همیشه برای شرح غم دل کلاغ رو سیه و گنبد طلا بنویسم میان این همه آدم تویی رفیق صمیمی مقام لطف تو فرمود بی ریا بنویسم مرا ببخش که هرگز برای قلب رئوفت نشد که در خور نامت دو خط ثنا بنویسم همیشه چتر محبت گشوده ای به سر من در استعاره چه می شد تو را خدا بنویسم
هرگز، دمی ز حال تو غافل نبوده ایم یا گفته ایم نام تو را یا شنیده ایم...
ملال پنجره را آسمان به باران شست چهار چشم غبارینش، از غباران شست از این دو پنجره اما _از این دو دیده‍ من_ مگر ملال تو را می‌شود به باران شست؟ امان نداد زمان تا نشان دهیم که دست هنوز می‌شود از جان، به جای یاران شست گذشتی از من و هرگز گمان نمی‌کردم که دست می‌شود این‌سان ز دوستداران شست تو آن مقدّس بی‌مرگ _آن همیشه که تن درون چشمه‌ی جادوی ماندگاران شست تو آن کلام که از دفتر همیشۀ من تورا نخواهد باران روزگاران شست
با اخم تـو جهنم و آتـش عـذاب و قهر با یک دم تو جنّت و رضوان درست‌شد
ما شیعه شدیم از کرم حضرت صادق مـومـن بـه تعالیم و مسلـمـان شماییم
صبح آمد و ماهتاب خمیازه کشید گهواره و تختخواب خمیازه کشید لالایی روز و شبمان تکراری است ماه آمد و آفتاب خمیازه کشید
نگاه تو همان چای اول صبح است؛ تازه و دلنشین و زیبا!
حال من حال طبیبی است که بیمار شود... حال نان آور یک خانه که بیکار شود! ناخدایی که پس از یک شب طوفانی باز دو قدم مانده به کوه یخ و بیدار شود...
♡ با یک قطار غنچۀ سرخ سخن بیا آواز شو به نغمه‌سَرای دهن بیا عمرم گذشت در بغل مرگ، رحم کن ای جان ارجمند! به آغوش تن بیا در هیچ‌جا به‌جز دل من نیست خانه‌ات دوری بس است دوست! به خاک وطن بیا هر کس به هرچه رو بکند، سوی وجه توست من هم توام، به دیدن این خویشتن بیا عطر بهار را به لباس دلم بزن با لاله و محمّدی و یاسمن بیا ناکام ماند هر که جمالت ندید و رفت پیش از شبی که دیده شوم در کفن بیا