نمی خواهم دگر فصل خزان زرد، برگردد
برایم لحظه های تلخ و خیلی سرد، برگردد
نه اینکه سنگ دل باشم ولی هرگز نمی خواهم
به زیر چتر من شخصی که ترکم کرد، برگردد
همیشه با رفیقم شرط میبندم که نگذارم
غمِ قلیان کنار تخته های نرد، برگردد
شبیه قصه های تلخ و غمگین هدایت
بعید است این طرف ها آن «سگ ولگرد»، برگردد
شدیدا دوستش دارم، همین اندازه بیزارم
مبادا بین اشعارم بیا برگرد، برگردد
#حسین_جوکار
عطر و بوی مریمیها را چو باد آورده است
شاعر امشب بازباران را به یاد آورده است
میرود افتان وخیزان چون خماری درد کش
گوییا تریاک چشمت اعتیاد آورده است
نازنین ازبس که در اوج کمالی بهر تو
حک نموده برنگینی ان یکاد آورده است
خواب را کرده حرام و نیمه شب در یاد توست
درد هایش گرچه شاعر رابه داد آورده است
در تمام عمر شاعر با عصای احتیاط
پیش تو بشکست آنرا اعتماد آورده است
در کلاس چشم تو دل کنده از زهد وریا
دست هارا شسته انگار ارتداد آورده است
نیستی اما سکوت شب گواهی میدهد
شاعر امشب نام مریم را زیاد آورده است
روز محشر را تصور کن که با سوزی عجیب
شاعری از ظلم تو آه از نهاد اورده است
#حسین_مرادی
آه اگر دوران شیرین وفا خواهد گذشت
روزهای همنشینیهای ما خواهد گذشت
بعد من تنها نخواهی ماند، اما بعد تو
بر من تنها نمیدانی چهها خواهد گذشت …
عاشقان تازهات اهل کدام آبادیاند؟
عطر گیسوی تو این بار از کجا خواهد گذشت؟
تاب دورافتادنم از تاب گیسوی تو نیست
کی دل آشفته از موی رها خواهد گذشت؟
ای دعای عاشقان پشت و پناهت! بازگرد
بی تو کار دوستداران از دعا خواهد گذشت …
#سجاد_سامانى
گنج خدا همیشه به کنجی عیان شود
"اِقرا" ببین که گشت ز غار حرا بلند
#عاصی_خراسانی
#مبعث
همه راهها
به تو ختم میشوند.
حتی آنها که
برای از یاد بردنت
طی کردهام.
#محمد_درویش
🍁🍃
هر کس که به ما رسید، شمشیر کشید
آتش زد و در قفس به زنجیر کشید
ما را که کتک خورده ی عشقیم، خدا
بر بوم جهان، سیاه تقدیر کشید
#مرتضی_درزی
@avayesokut
انعکاس نور گنبد بر سیاهیهای دل
پاکسازی میکند جانهای از خود خسته را
#یا_معین_الضعفا
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
صبح است و هوای دل من مثل بهار است
پلکی بزن و صبــح بخیر غــــزلم باش
##مجتبی_رافعی
خورشید بتاب و شام ِمن را سرکن
خواب از تبِ تند ِچشمهایم در کن
آنقدر بتاب ،بخت یارم باشــــــــــد
امروزِ مرا تو از همه بهتـــــــــــــر کن
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
گرگ زادي و دل شير برايت رفته است
قلب دريايي يك شاه به پايت رفته است
عاشقي كردم و يك عمر خيانت ديدم
اري اين عمر به جبران خطايت رفته است
گرچه دل در ماجراي بين ما تقصير داشت
ليك او سمت كمينگاه صدايت رفته است
اين چنين با من جفا داري بگو انديشهات
سوي روز محشر و سوي خدايت رفته است ؟
بعد از امشب جنگلت اي گرگ نر بي شير ماند
از ديارت عاشق بي دست و پايت رفته است
##آراه_ريوندي
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
عرض ارادتی به حضرت موسیبنجعفر علیهماالسلام
داریـم بـــیـــن اولـیـــا بابالحـــوائــج را
شیعه! بخوان در هر بلا بابالحوائج را
از پادشاهان جهان چیزی نمیخواهد
وقتیکه دارد این گدا بابالحوائج را
خواهی اگر حاجتروا باشی در این دنیا
ای دل نکن هرگز رها بابالحوائج را
تا لحظهٔ جاندادنم با عشق میخوانم
هنگام هر خوف و رجا، بابالحوائج را
بر این دل گمراه و دور از درگهت یارب
صدشکر کردی رهنما بابالحوائج را
با هر نگاهش میشود سرسبز دنیامان
از مهر خود داده خدا بابالحوائج را
وقتی رسیدی آستان حضرت سلطان
کن واسطه پیش رضا، بابالحوائج را
ای دل چرا از دیدگانت غصه میبارد
وقتی خدا کرده عطا بابالحوائج را
غمها بهزیر پای او چون برگ میریزند
داده به ما ابر سخا بابالحوائج را
با لطف حق از داغ دوزخ در امان هستیم
داریم در روز جزا بابالحوائج را
والکاظمین الغیظ وصف خُلق نیکویش
چون نیست در صبر انتها بابالحوائج را
باریدهام در اشک تسبیح عقیقی که
فریاد میزد ذکر "یا بابالحوائج" را
قرص است این دل، دردهایم هم شفا دارد
دارم بهجای هر دوا بابالحوائج را
از بس بزرگان نام پاکش را به لب دارند
کردند حک بر قلب ما بابالحوائج را
در سایهٔ لطفش، فرود آید همیشه چون
دارد دل بیچارهها بابالحوائج را
قعر سجون ظلمت و زخمی زنجیر است
کردند آزار و جفا بابالحوائج را
با انتقام مادرش روز ظهور یار
یا رب! نما حاجتروا بابالحوائج را
سرایندگان:
زینب نجفی (راجی)، راهی، حضرت باران، مهمان خدا (جعفری)، معصومه گودرزی (مستان)، شبگرد، عاصی، مرتضی درزی، جواد محمدی دهنوی
بگیر از من این هردو فرمانده را
"دل عاشق" و "عقل درمانده" را
اگر عشق با ماست؛ این عقل چیست؟
بکُش! هم پدر هم پدر خوانده را
تو کاری کن ای مرگ! اکنون که خلق
نخواهند مهمان ناخوانده را
در آغوش خود "بار دیگر" بگیر
من این موج از هر طرف رانده را
شب عاشقی رفت و گم کرده ام
در شیشة عطر وامانده را ...
#فاضل_نظری
#دهه_فجر 🇮🇷
این روزها میان شهیدان چه همهمه است
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمه است
از تشنگی چه واهمه، از دشمنان چه باک
وقتی عَلم به دست علمدار علقمه است
تا گردن معاویه دَه ضربه بیش نیست
اطراف خیمهگاه علی از چه همهمه است
فرعون هم مقابل موسی کسی نبود
جادوی سامری که فقط یک مجسّمه است
حکم خدا مگر حکمیّت نیاز داشت
با اشعری بگو که زمان محاکمه است
فریاد فاطمه است که پیچیده در جهان
مقصود اگر علی است، شهادت مقدمه است
#مهدی_جهاندار
آمدی آرامشم را ناگهان بر هم زدی
خاطرِ جمعِ مرا بر مضربی مبهم زدی
گوشهای مشغول بودم با کتاب و درسِ خود
آمدی ترتیب و نظمِ جزوه را بر هم زدی
عقلِ من میخواست تا رازِ دلم را بشنود
دستِ رد بر سینهٔ تاریکِ نامحرم زدی
دخترِ شعرم که فرزندِ غزل نامی نداشت
آمدی و یک مثال از حضرتِ مریم زدی
کوههایِ قلبِ من در اختیارِ عقل بود
آمدی در ارتفاعاتِ دلم پرچم زدی
ذِهنِ من در پیلههایِ فکرِ خود آرام بود
آمدی و شعلهای بر جانِ ابریشم زدی
عقلِ خودبین تا که آمد یک بهانه جور کرد
آمدی و حرفِ خود را قاطع و محکم زدی
در بهشتی مختصر حوّای دل آرام بود
آمدی و بیخِ گوشش حرفی از آدم زدی
در سکوتِ خودپرستی سازِ من من میزدم
آمدی با تارِ عشقت سازهای بم زدی
قلبِ هر جا گردِ من پیش از خودت صاحب نداشت
آمدی و نامِ خود را بر درِ قلبم زدی
بدتر از خود را پرستیدن ندیدم حالتی
از تو ممنونم که حالاتِ مرا بر هم زدی.
#حسینعلی_زارعی
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح
بهلطف حضرت موسیبنجعفر است اگر...
که در سراسر ایران حرم فراوان است
#مجتبی_خرسندی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
یا خیره به ماه میشوی یا کاشی
یا دانه برای کفتران میپاشی
این هم شده زندگی برایت ای دل!
اصلا چه کسی گفت که عاشق باشی؟
#رباعی
#رحیمی_رامهرمزی
ستاره سر زده و آفتاب خوابیده
چقدر نور میان حجاب خوابیده
هزار غنچهی نشکفته زیر زخم لگد
میان شاخه گل بی حساب خوابیده
گرفته کودک خود را چو جان در آغوشش
پدر که بین غم و اضطراب خوابیده
به خون نشسته عزیزی در انتهای عطش
شبیه غربت طفل رباب خوابیده
میان موج و تلاطم گواه تاریخ است
هزار ماهی بر روی آب خوابیده
برای چمبره ماری گرسنه در دل شب
به دور شهر غریب خراب خوابیده
در این میانه تنفگ و در آن میانه خدنگ
به چشم باز، یلی در رکاب خوابیده
هنوز مانده از این قوم شیرمردانی
کنار اسلحهی پر خشاب خوابیده
امید می چکد از چشم های خسته شان
که روی سنگ شبیه عقاب خوابیده
نوشته شد صفحاتی ز داستان اما
که مرد قصه میان کتاب خوابیده
#زینب_عدالتیان