آبادی شعر 🇵🇸
#نسخه_کامل مستند غیر رسمی ۶ روایتی از انس رهبر انقلاب با کتاب و اهالی فرهنگ
این کلیپ خیلی دلنشینه🥰
من دیشب از تلویزیون داشتم میدیدم
منتهی دیگ آخراش بود
نشد بیام اینجا پیشنهاد دیدن بدم
ولی الان یا هر وقت ک تونستین حتما ببینینش
هدایت شده از نبض قلم
خورشید دمیده عطر بید آورده
پروانه و شمع و گل پدید آورده
با هر قدمش ماه فرو می ماند
با آمدنش مژده ی عید آورده
#صفيه_قومنجانی
🎉
@nabzeghalam
تا كه خلوت ميكنم با خود؛ صدايم ميكنند!
بعد ؛ از دنياي خود كم كم جدايم مي كنند!
«گوشه گيري» انتخابي شخصي و خودخواسته ست
پس چه اصراري به ترك انزوايم مي كنند!
مثل آتشهاي تفريحم كه بعد از سوختن-
اغلبِ مردم به حال خود رهايم مي كنند!
«اي بميري! لعنتي! كُشتي مرا با شعرهات»
مردم اين شهر اينگونه دعايم ميكنند!!!
احتمالاً نسبتي نزديك دارم با «خدا»
مردم اغلب وقت تنهايي صدايم ميكنند !
مثل خودكاري كه روي پيشخوان بانك هاست
با غل و زنجير پايم جابجايم ميكنند!
#اصغر_عظيميمهر
او که او را می خواست به تو می اندیشد
از نگاهش پیداست به تو می اندیشد
در سکوت دفتر قلمش می لرزد
تو حواست هرجاست به تو می اندیشد
مادرم خوشبخت است به خودش می بالد
پسرش مدتهاست به تو می اندیشد
پل عابر خیره به خیابان مانده
در روانش غوغاست به تو می اندیشد
خانه وقتی خالیست پنجره بارانیست
استکانم تنهاست به تو می اندیشد
کودکی با لبخند مادرش را بوسید
خواب نازش گویاست به تو می اندیشد
از خودم می پرسم چه کسی می فهمد
ماه وقتی زیباست به تو می اندیشد
#حسین_آهنی
هوا
بطور محسوسی سرد شده
برای عزیز دل خود حرفی بزنید
که او را یک زمستان گرم نگه دارد ...
#شهرام_نصیری
آن لحظه که دیدمت بهار آمده بود
آهوی دلم وقت قرار آمده بود
گفتی که ندارم به تو کاری اما
چشمان تو با قصد شکار آمده بود
#آریا_خراسانی
#باران
در کوچهی دل مثال لبخند ببار
برتلخی روزگار چون قند ببار
در وسعت شورهزار خاموش زمین
یا حضرت باران خداوند ببار
#حسین_کیوانی
#صبح_قشنگتون_بارانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر فرهنگتان فرهنگ دین است
چرا آهنگتان کفر آفرین است
مرحوم آغاسی
دزدیده نگاه کردنت، چون شِکر است
شیرینیِ دیدار تو از لایِ در است
این گفته درست است که وقتی مِی را..
پنهان بخوری مستیِ آن بیشترَست!
#حسین_احمدی_محجوب
صدایم می زنی آقا ، خطابت می کنم بانو
برای دیدنت دل را ، به دریا می زنم بانو
از آن روزی که مهر تو نشسته بر دلم باید
بگویم که گرفتار دو چشم تو منم بانو
سراپا شور و شعرم من برای آرزوهایت
همین حالا که در حال ترانه گفتنم بانو
به پروانه شدن با تو امید وافری دارم
به جای خود به دور تو که پیله می تنم بانو
کجا پیدا کنم وقتی که رودرروی تو باشم ؟!
همین مصراع هم کافیست برایم مغتنم بانو
بفهمانم به دنیا که زلالی مثل آیینه ...
و من از نسل دل غمگین سنگ آهنم بانو
تو را می خواهمت حتی اگر از نسل بارانی
تگرگم ، باد و بورانم، شبیه بهمنم بانو
نمیدانم چرا از تو سرودن را نمی خواهند
به تو آلوده گردد کاش دوباره دامنم بانو
برای سوی چشم من ، به پاس بی قراری ها
نمی دانی چه آوردند اینجا بر سر پیراهنم بانو
ملالت ها کشیدم من در این دنیای پر حیله
و حالا نوبت این است که باشی تو زنم بانو
به دنیایم قدم بگذار و چای تازه ای دم کن
صدایم کن که ای آقا ، خطابت میکنم جانم ؟!
#سجاد_صادقی