eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
64 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک لشکر و کودکان بی‌پشت و پناه یک خواهر داغ‌دیده، داغی جانکاه جز تــــو احــدی ندیـد این‌گونه بلا لا یَـــــومْ کَیـــومُـــکَ ابـــاعبـــدالله @andisheysabz
خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد
سالیانی‌ است که من سنگ صبور خودمم
کجا رَوم که ببینم تو را؟ نمی‌دانم ... به جستجوی تو امشب به خواب هم رفتم! 
دریغ و درد که نشناختیم شان عزا را خدا به خیر کند بی سواد بودن ما را کجا گریزم از این دسته ای که مرثیه خوانش قسم به لاکِ زنی می دهد ولی خدا را! کدام راه بپویم؟ چه گویم و چه نگویم؟ عوام کشتۀ الفت، خواص اسیرِ مدارا بدا به ریش سفیدان قوم، کودکِ کویی به پردۀ طرب انگیز اگر که خوانده رثا را قبول خاطر خون خدا کجا و کسانی که خود هرآینه کم کرده اند روی غنا را قدیم، روضۀ ارباب...بگذریم برادر خدا قبول کند این صدا و «زیر صدا» را
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟ بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟
هزار سنگ ستم خورده‌است بر بالم هنوز گوشه بامت نشیمن‌است مرا
قدم به کوچه ی دیوانگی بزن چندی که عقل برسر بازار عشق حیران است....
نه شهرت و نه فنّ بیان را بخرند غیر از عملت نه این نه آن را بخرند از طبعِ روان خویش مغرور مشو در حشر فقط اشکِ روان را بخرند
هدایت شده از اشعار "عاصی"
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 روضه امام سجاد علیه السلام ▪️آجرک الله یا صاحب الزمان
♡ حالا تمام خاطراتم  را بسوزان اصلا بیا رخت حیاتم را بسوزان تا صفحۀ قلبم نباشد عشق‌نامه احساس من، یعنی دواتم را بسوزان وقتی حواسم پرت روی توست دائم سجاده و مهر صلاتم را بسوزان راه نجاتم چیست از مهر تو جز مرگ؟ هرچیز جز راه نجاتم را بسوزان سنگی نمی‌خواهم بماند بر مزارم ای سنگ! آثار وفاتم را بسوزان دیگر نمی‌خواهد به یادم باشی ای دوست دیگر تمام خاطراتم را بسوزان
🔹الرحیل...🔹 پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل تیغ آن چنان زدند که لرزید جبرئیل زینب به فکر آن که یتیمان اهل‌بیت چون بگْذرند از برِ آن تشنه‌لب ‌قتیل... راوی نوشت: پیش‌تر از کاروان شام سوی مدینه، قافلۀ ناله شد گسیل زیرا که گفته بود نشان شهادت است چون در مدینه خون شود، آن تربتِ اصیل... در خون خود خضاب شد، آن روی بی‌نظیر بر نیزه آفتاب شد، آن رأس بی‌بدیل در ماتمش به تسلیتِ خاتم آمدند از آسمان، کلیم و مسیح، آدم و خلیل آنک سری که همسفران را دهد سلام آیینه‌ای که گم‌شدگان را شود دلیل بی‌سر به خیل گم شده گوید که «الصّلا» بی‌تن، سراغ قافله جوید که «الرّحیل»...