عشق آمد تا که از این رو به آن رویم کند
زیر تیغ نفس امّاره خداجویم کند
باد وقتی قصّه ی تنهایی ام را می شنید
گفت: باید شانه اش را نذر گیسویم کند
در هوا پیچید عمری عطر یارب، یاربم
قاصدک مشتاق شد تا دم به دم بویم کند
ای نسیم آرامتر نازم کن و بگذار شب
گونه هایم را ببوسد، دست در مویم کند
هر کسی دنبال خویش و دار دنیا بی وفاست
از خدا میخواهم امشب تا «من او»یم کند
#منیژه_کمالی
#شفق
@abadiyesher
بارانِ گل و ترانه هستی خورشید
زیبایی جاودانه هستی خورشید
چشمان سحر غرق تماشای تواند
تو چشم و چراغ خانه هستی خورشید
#صفیه_قومنجانی
@abadiyesher
بدون اینکه کسی را زخود برنجانی
تو با تمام جهان دست در گریبانی
تو سرو خانه ی مایی جناب رخت آویز!
که گفته روح نداری؟ که گفته بیجانی؟
به شاخه شاخه ی تو برگ های رنگین است
به ویژه موسم سرما و فصل بارانی
قبای لیلی و دستار من در آغوشت
تو محرمی به همه، مرد و زن نمی دانی
همیشه چرک نویس سروده های مرا
جلوتر از همه، از جیب من تو می خوانی
کلاه رفته سرت بارها و با این حال
تو هیچگاه مرا از خودت نمی رانی
ندیده هیچکسی یک دقیقه بنشینی
خمی به ابرو و چینی به چهره بنشانی
دمی نشد که تو دست از وظیفه برداری
نشد که کار کسی را کمی بپیچانی
تعجب است چرا کتف تو نمی افتد
چقدر ساکت و سخت و صبور می مانی؟
هر آنچه را که گرفتی به قرض، پس دادی
از این لحاظ، تو سر تا قدم مسلمانی
هنوز هیچ لباسی نکرده پشت به تو
اگر غلط نکنم قبله گاه ایشانی
تمام زحمت من- ای رفیق- گردن توست
چقدر عاطفه داری! چقدر انسانی!
#محسن_رضوانی
@abadiyesher
تو می گذری زمان می گذرد چه کنم؟
با دلی که از تو توان گذشتنش نیست!
#سهراب_سپهری
@abadiyesher
در قانون عشق
صبحی که از محبوبت
صبح بخیر نشنوی
تا اطلاع ثانوی شب باقی است ...
#محمود_درویش
@abadiyesher
من روزم و پاییزم و شعر غزلی که
با مهر نشستی به دل این همه اوصاف
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
صبح است کمی چای و عسل آوردم
با مطلعِ خندهات غزل آوردم
تا سردیِ روح و جسممان گرم شود
همراهِ خودم کمی بغل آوردم.
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
مگر نیروی ایمان را ندیدید؟
مگر بازوی طوفان را ندیدید؟
صبوریم و به فکر انتقامیم
هنوز آن روی ایران را ندیدید
#عاطفه_جوشقانیان
#انتقام
@abadiyesher
من بی تو در غریبترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟!
#غلامرضا_طریقی
@abadiyesher
القدس لنا
ای موسم عشق، فصل روئیدنتان
گل کرده دوباره، لاله روی تنتان
نقش است خطوط مرز ایمان امروز
بر وسعتی از تمام پیراهنتان
#مهتاب_بهشتی
@abadiyesher
بیا که مانده شرابی به جامِ باده هنوز
بیا که عشق به امیدت ایستاده هنوز
ببین که بی تو چه بر ما گذشته ...، میبینی ؟!
پُریم از غم و از بغضِ بی اراده هنوز
اگرچه بالِ پریدن پریده از کفِ ما
و ماندهایم در آغازْ راهِ جاده هنوز
ولی امید به دیوانِ ما نمیمیرد
خوشیم، خوش به همین دولتِ نداده هنوز
چه روزها که گذشت و غمِ تو کهنه نشد
فلک به عشق و وفا مثلِ من نزاده هنوز !
زمان زمانهی نامردمیست، اما ما
نگفتهایم به جز شعرِ صاف و ساده هنوز
#جویا_معروفی
@abadiyesher