eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت باران! به من بارِ دگر جان می دهی؟ بی‌پناهم...، سرپناهی در خراسان می دهی؟ دست خالی آمدم سویت، ندارم توشه‌ای هرچه می‌خواهم، یقین دارم که آسان می‌دهی من شنیدم، هیچ‌کس از درگهت، نومید نیست، از سرِ خوانِ کریمت، تکه‌ای نان می‌دهی؟ باغِ بی‌برگ و برم، خشکیده در اندوهِ هجر، این کویرِ خشک را، یک جرعه، باران می‌دهی؟ من مریضِ عشقِ شاهنشاهِ طوسم، در تبم، ای که دادی درد، بر ما، حال، درمان می‌دهی؟ طاقتی دیگر ندارد این گدا، بی‌تاب شد... کِی به دردِ هجر، می‌آیی و پایان می‌دهی؟ ای که از پیشش می‌آیی!، جانبِ دریا کجاست؟ آه باران! تشنه‌ام، تشنه...، خراسان می‌دهی؟ 🕯🌺
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم !! _افشین یداللهی 🕯🌺 🦋
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎჻ᭂ࿐ ر‌وحم بہ ٺو صد نامہ نوشٺ و نفرسٺاد ٺرسید ڪہ دیوانہ ڪنی نامہ‌رسان را ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🌸🌹🌸
دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شد بعد هر آمدنت رفتن اگر هست نیا ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🦋🌺🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استکان‌های نگاهم خستگی در می‌کنند چای را وقتی که از چشم خودت دم می‌کنی..
🌱🖇 گفٺ تا امـروز دیدۍ من دلے را بشکنم؟! بغض کردم، خود خورۍ کردم، نگفتم بار ها!.‌.‌.‌
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله
🌱🖇 شکست اگر دل عاشق، به عشق خرده مگیر مگر گناه مسلمان به گردن دین است؟
🖇🌱 جانان سری به دلشدگانش نمی‌زند جان بر لب است عاشق چشم انتظار را
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله
یک لحظه گریه گر نکنم کور می شوم گویا چراغ چشم من از آب روشن است! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چون خنده ای روى لبي افسرده ام شيرين من از هر كسى در زندگي آزرده ام شيرين من دل با صداي خنده و شادي غریبی می کند در گير و دار زندگي دلمُرده ام شيرين من شايد فراموشت شوم روزى در اين دلواپسي دامن به اين ناكامي ام گسترده ام شيرين من زيبايي چشمان تو قطع اليقين يك معجزه ست ايمان به اين دين جديد آورده ام شيرين من گاهي صداي خنده و شب گريه می پيچد به هم آخر به اين ديوانگی خو كرده ام شيرين من با اينكه فرصت داشتم عاشق شوم اما نشد بي حوصله، بد حالم و دل مُرده ام شيرين من تنها نه در اين عاشقي عمرم هدر شد بي دليل از هر كسي زخم زبانها خورده ام شيرين من در زير شلاق نفس با آنكه كم طاقت شدم اما به پايان عهد خود ، من بُرده ام شيرين من
🍃🍃🍃🍃🍃 عشق یعنی یک تلنگر بر تن احساس گل عاشقی یعنی بزن بر این دل دیوانه پُل عشق یعنی روز و شب درگیرغوغای نگاه عشق یعنی حسرت و اشک و من و اندوه و آه عشق یعنی شعر چشمان تو را باورکنم در تب این شعله ها این دیده‌ام را تر کنم من اسیر غل و زنجیر و خم موی تو ام تشنه و آشفته در محراب ابروی تو ام شعر یعنی شعر عاشق در کتاب خاطرات خیره برچشمان شب بابهت و حسرت گیج ومات عشق یعنی یک غزل در وصف دل در عمق شب قافیه اشک و ردیفش شعله عشق است و تب
افتاده به دست عشق تا افسارم کارَت شده دیوانه فقط آزارم همواره بدی می کنی و در عوضش با جان ودلم همیشه دوست دارم....!!!
دلم با یاد یارم وَه چه بی معیار می لرزد شبیه بید مجنونی که بی هنجار می لرزد نوازش می کند باد صبا اندام موزونش نگاه از پیچ و تاب پیکرش بسیار می لرزد نشستن زیر آن در باغ پُرگل عالمی دارد حسادت می کند هر گل و آن گلزار می لرزد تصور کن! من و دلدار، زیرش روبروی هم.. عجب اندیشه ای! دل از چنین افکار می لرزد دو چشمم تَر ز اشک شوق، لب هم غنچه را مانَد همه اعضای سیمای پری رخسار می لرزد نثارم می کند عشق اهورائی چه بی پروا! دل بی تابم از این بخشش و ایثار می لرزد به لفظ پُرتمنّا گوید او که: "دوستت دارم " چه شیرینست! دل از گفتن و اقرار می لرزد لبم می بوسد و مستم کند با بوسه ی بعدی لبان بوسه خواه من از این تکرار می لرزد! چه خوش باشد ببینم روی دلجوی نگارینم دل مشتاقم از رویای این دیدار می لرزد
زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی گر حیات جاودان بی عشق باشد مرگ باشد لیک مرگ عاشقان باشد حیات جاودانی 🌹🌹🌹
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند مرگ ، گرگ تو شد ، ای یوسف کنعانی من مه گردون ادب بودی و در خاک شدی خاک ، زندان تو گشت ، ای مه زندانی من پروین_اعتصامی 🦋🦋🦋
ما اهل تعهدیم و پابند دلیم خاکی صفت و در پی پیوند دلیم از گوشه ی بام ما پریدی به درک! ما تابع دستور خداوند دلیم
آمدم تنهایی ات را  پر کنم امّا نشد در نگاهت ذرّه ای افسوس «من» پیدا نشد آمدم تا عشق را با چشم تو معنا کنم جز زمستان در نگاه تیره ات معنا نشد  وامقی ماندم میان آرزوهایم غریب قسمت لب های سردم بوسه ی عذرا نشد هر چه کردم عاشقم باشی بخوانی عشق را با غزل ..با شاعری ..با قهر.. با دعوا نشد از تو تا من آسمان تا آسمان ابری و حیف سردی تعبیرت از «من» گرمی یک «ما» نشد حسّ مجنون بود و لیلا گفتنش طعم جنون خط به خط در شعر و شورم غیر تو لیلا نشد شاعری ماندم که با هر یک غزل دیوانه تر از دَم دیوانه اش افسانه ی عیسی نشد
* باز هم آن بی وفا قلب مرا دزدید و رفت بر همه دلبستگی های دلم خندید و رفت با تمام خاطرات تلخ و شیرین باز هم بر سر عهدش نماند و عشق را بوسید و رفت وقت رفتن باز با فن بيانم خواستم یک غزل گویم برایش، لیک او نشنید و رفت ساغر شعرم سپردم دست ساقی تا شبی مست و مدهوشش نماید، از می ام نوشید و رفت خواستم با او بگويم از غم و تنهایی ام همچو اشکی از دو چشم عاشقم غلطید و رفت از چه رو بغض و غرور و قلب من با هم شکست؟ این سوال بی جوابم را دلم پرسید و رفت عاقبت با طعنه ای آن سنگدل ، آن بی وفا خاک غم بر آرزوهای دلم پاشید و رفت مانده ام آن شب چرا از عشق پاک من گذشت شاید او در دل کسی را بهتر از من ديد و رفت
تو را اے بهترینِ بهترینها دوستت دارم تو را مثلِ هوا ، مانندِ دریا دوستت دارم اگر هر ڪس میانِ سینه اش صد عشق پنهان است عزیزم من تو را تنهاے تنها دوستت دارم شده سرتاسرِ قلبم پر از مهرِ وجودِ تو وَ من زیباترین عشقِ مسیحا دوستت دارم نگاهِ مهربانت برده از سر عقل و هوشم را شدم دیوانه و در عمقِ رویا دوستت دارم صدایم ڪن صدایت مملو از احساسِ آزادیست ڪه با یک قلبِ پر مهر و شڪیبا دوستت دارم
دیوانه شدم فکر نکن مست شرابم دائم تو نزن زخم بر این جسم کبابم در دل به خدا غصه فراوان ز تو دارم افزون تو نکن غصه ام و رنج و عذابم من خانه بدوشم تو چه بیهوده بکوشی حالا که کنی دربه در و خانه خرابم دریای پر از موجی و تو رحم نداری ترسم ز تو چون بر لب آبت چو حبابم در سن جوانی شده خم قامت زارم من پیر تو گشتم به دل فصل شبابم هر بار که گفتم به دلت میل که داری ؟ دادی تو به اخمی همهٔ عمر جوابم شیرم که ز عشقت همهٔ قدرتم افتاد موشی شدم و صید به چنگال عقابم دیوانه ایم من که به یاد تو نشستم !! یادت چو سراب است و به دنبال سراب ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿
تو را اے بهترینِ بهترینها دوستت دارم تو را مثلِ هوا ، مانندِ دریا دوستت دارم اگر هر ڪس میانِ سینه اش صد عشق پنهان است عزیزم من تو را تنهاے تنها دوستت دارم شده سرتاسرِ قلبم پر از مهرِ وجودِ تو وَ من زیباترین عشقِ مسیحا دوستت دارم نگاهِ مهربانت برده از سر عقل و هوشم را شدم دیوانه و در عمقِ رویا دوستت دارم صدایم ڪن صدایت مملو از احساسِ آزادیست ڪه با یک قلبِ پر مهر و شڪیبا دوستت دارم
-! دیدنش‌حال‌مرایک‌جوردیگرمۍکند حال‌یک‌دیوانه‌رادیوانه‌بهترمۍکند! [علی_صفری]