eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت باران! به من بارِ دگر جان می دهی؟ بی‌پناهم...، سرپناهی در خراسان می دهی؟ دست خالی آمدم سویت، ندارم توشه‌ای هرچه می‌خواهم، یقین دارم که آسان می‌دهی من شنیدم، هیچ‌کس از درگهت، نومید نیست، از سرِ خوانِ کریمت، تکه‌ای نان می‌دهی؟ باغِ بی‌برگ و برم، خشکیده در اندوهِ هجر، این کویرِ خشک را، یک جرعه، باران می‌دهی؟ من مریضِ عشقِ شاهنشاهِ طوسم، در تبم، ای که دادی درد، بر ما، حال، درمان می‌دهی؟ طاقتی دیگر ندارد این گدا، بی‌تاب شد... کِی به دردِ هجر، می‌آیی و پایان می‌دهی؟ ای که از پیشش می‌آیی!، جانبِ دریا کجاست؟ آه باران! تشنه‌ام، تشنه...، خراسان می‌دهی؟
حضرت باران! به من بارِ دگر جان می دهی؟ بی‌پناهم...، سرپناهی در خراسان می دهی؟ دست خالی آمدم سویت، ندارم توشه‌ای هرچه می‌خواهم، یقین دارم که آسان می‌دهی من شنیدم، هیچ‌کس از درگهت، نومید نیست، از سرِ خوانِ کریمت، تکه‌ای نان می‌دهی؟ باغِ بی‌برگ و برم، خشکیده در اندوهِ هجر، این کویرِ خشک را، یک جرعه، باران می‌دهی؟ من مریضِ عشقِ شاهنشاهِ طوسم، در تبم، ای که دادی درد، بر ما، حال، درمان می‌دهی؟ طاقتی دیگر ندارد این گدا، بی‌تاب شد... کِی به دردِ هجر، می‌آیی و پایان می‌دهی؟ ای که از پیشش می‌آیی!، جانبِ دریا کجاست؟ آه باران! تشنه‌ام، تشنه...، خراسان می‌دهی؟ 🕯🌺
یک تنه در کربلا غوغا به راه انداخته تیغِ برّان است، یا زینب نگاه انداخته با کلامش تیغِ حیدر را برون کرد از نیام دشمنش تسلیم گردیده، سلاح انداخته مرتضی انگار دارد خطبه خوانی می‌کند منطقش یک دشت را در اشتباه انداخته مثلِ طوفان خانه‌ی تزویر را ویران نمود مثلِ شیری لرزه بر جانِ سپاه انداخته یک نگاهِ اشکبار انداخته بر خیمه‌گاه یک نگاهِ مضطرب بر قتلگاه انداخته جانِ زینب از فراقِ یار بر لب آمده در مصیبت چنگ بر رخسارِ ماه انداخته شاعر:
روز رفت و دوباره شب برگشت در حرم باز تاب و تب برگشت دستِ قاتل به سمتِ سر، چرخید دستِ زینب، به سوی رَب برگشت تشنه‌لب رفت، تشنه‌لب جنگید بر سَرِ نیزه، تشنه‌لب برگشت از دلِ قتلگاه، تا خیمه آه، زینب، عقب‌عقب. برگشت شاعر:
در پیکرِ رنجورِ عاشق، جان چه می‌خواهد؟ تقدیم دلبر می‌کنم، هر آن‌چه می‌خواهد من چترِ خود را بسته‌ام، رحمت سرازیر است حالا ببینم، حضرتِ باران چه می‌خواهد هنگامِ مرگم، سر به دامانش گذارم، کاش، نوکر، زِ اربابش، دمِ پایان، چه می‌خواهد؟ من شک ندارم، کربلا را می‌دهی این‌بار، ورنه دلِ شب، دیده‌ی گریان، چه می‌خواهد از خیرِ این دنیا، مرا کرب و بلا کافی‌ست من حاجتم را خواستم، سلطان چه می‌خواهد شاعر:
یا جوادِ اهلِ بیتِ مصطفے، با دستِ تو دم بہ دم بخشایشِ معبود، معنا مےشود... 🥀
در رثایت می‌چکد از دیده جای اشک خون این همه بی‌حرمتی چشمی ندیده تاکنون السلام ای نور حق؛ ای آفتاب کاظمین! السلام ای حجتِ آزرده "فی قعرالسجون" شاعر:
به‌مناسبت حق عیان خواهد شد آخر، تا ابد مکتوم نیست تیر و ترکش، پاسخِ یک کودکِ معصوم نیست ای برادر! از چه رو ساکت نِشَستی گوشه‌ای؟ این‌همه بی‌حرمتی بر یک مسلمان شوم نیست؟ شرِ اسرائیل باید کم شود از این جهان تا زمانِ فتحِ کامل، کارِ ما مختوم نیست کربلا، امروز قدس است و یمن...، ای وای بر_ روضه‌ای که در میانش حرفی از مظلوم نیست ناله‌ی مظلوم، می‌خواند تو را...، برخیز زود! روزهای بعد را هستیم؟... نه، معلوم نیست ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به جست و جویِ گلش، با قدِ خم آمده است برایِ دفنِ عزیزش، کفن کم آمده است نگو دلیلِ غمِ این خزانِ شب‌زده چیست! دوباره فصلِ عزا، فصلِ ماتم آمده است زِ حجمِ داغ و جسارت، نه هیچ کم شده است، نه بهرِ غربتِ این زخم، مرهم آمده است به پیشِ چشمِ جهان، سوخت عاشقی، اما فقط به دیده‌ی ما قطره‌ای نم آمده است سکوت را بشِکن! «فتح» در حوالیِ ماست ببند بار، که فرصت فراهم آمده است
کرمان بویِ خدا می‌آید از تو، از نشانت هم ترسیده دشمن از خودت؛ از زائرانت هم سرد است دنیا تا ابد بر عافیت‌جویان تلخ است دنیا تا ابد، بر دشمنانت هم کشتند نورِ روشنت را؛ چند سالِ بعد افروختند آتش به رویِ آشیانت هم خاکِ مزارت خواب را از خصم می‌گیرد ترسيده دشمن از خودت، از زائرانت هم بر ما ببخشا، ما فقط دم می‌زنیم از تو ما نیستیم اصلاً زِ خیلِ عاشقانت هم
🏴 تقدیم به روح شهید ای اشک! روان شو! خبر از یار نیامد مرهم به دلِ غم‌زده، این‌بار نیامد گفتند که ایران حرمِ آلِ رسول است ای اهلِ حرم! میر و علمدار نیامد