eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
71 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا نگاهت به من افتاد دلم گفت به من... که "اذا زلزلت الارض" همین بود همین... ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🦋🌺🦋
عــــــــــــاشقم عاشق آن تازه نگــــارم ڪه تویے فــــــــاش گـــویم همــه دار و نـــدارم ڪه تویے مــــن قسم خورده ام از چشم خمــــــارت نگهے بخـــرم با غـــــم چشمـــان خمــــــارم ڪه تویے مـــن ز خـورشید نگــــــاه تــــو قــیامت دیـــدم قــــــامت ســــرو من و شــــاه سوارم ڪه تویے صبــــــر ڪن این دم آخــــر ڪه شدم شاعر تو به شب غم زده ام صبـر و قـــــــرارم ڪه تویے تـو غـــزالے و غـــــزل زاده‌ی ایــــن شعــــر منم شعر چون تیر من و صید و شڪارم ڪه تویے بـــــــاز ڪن آن گــــــره صورت مــاهت گل من جــــان من هر گره افتـــاده به ڪارم ڪه تویے این غـــزل از سر عشــق تو فقط جـــــــاری شد به خـــــدا من به اجل جـــان نسپارم ڪه تویے ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🦋🌺🦋
من سرم را شیره میمالم که یادت نیستم پشت حجمی بیخیالی دوستت دارم هنوز... | | ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🦋🌺🦋
گر تواَش وعدهٔ دیدار ندادی امشب پس چرا دیدهٔ من از همه بیدارتر است؟ عقل‌پرسید:که دُشوارتَر از مردن چیست عشق فرمود: فراق از همه دُشوارتر است ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🦋🌺🦋
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎ دردی‌ست در دلم که دوایش نگاه توست دردا که درد هست و دوا نیست بگذریم ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🦋🌺
‌‌‌‌‌ ‎‌ شَب بہ شَب، واژه بہ واژه عِشق وَرزیدم ٺو را امشب اما ٺا سحر دیوان شعرٺ مےڪنم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 1🦋🌺🦋
قسم به وعده‌ی شیرین من یمت یرنی که ایستاده بمیرم به احترام علی (ع)
از درون آشفته و ظاهر چو کوهی استوار رنج ها اینگونه ما را مَرد بار آورده اند!
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران! سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران! -سیدحمیدرضا برقعی 🌸🍃
: ای آنکه از غلامی تو افتخارها بی رونق از حضور تو فصل بهارها ابرو به قصد جمعیت ما مکش که هست باسر بپای تیر تو شوق شکار ها آقا فقط تلاوت یک لیلة المبيت برد آبروی جمعیت دل ندارها هم راکعون قصه ی انگشتر تو بود شد جاودان در گذر روزگارها شان نزول آیه تویی از چه داده اند بعد از نزول آیه حسودان هزارها روز از دروغ شب نشود گرچه گشته است جعل روایت از لب بی اعتبارها در آیه مباهله نفس پیمبری بردند جای پای تو پا رستگارها تقدیم به ساحت امیرالمومنین
کاش تا دل میگرفت و میشکست دوست می آمد کنارش می نشست! کاش میشد روی هر رنگین کمان می نوشتم “مهربان “با من بمان!!! کاش می شد قلب ها آباد بود کینه و غم ها به دست باد بود کاش می شد دل فراموشی نداشت نم نم باران هم آغوشی نداشت کاش می شد کاش های زندگی تا شود در پشت قاب بندگی کاش میشد کاش ها مهمان شوند درمیان غصه ها پنهان شوند کاش می شد آسمان غمگین نبود رد پای کینه ها رنگین نبود