eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیار سخن بود، نگفتیم و گذشتیم مُردیم و برفتیم و به لب، راز نیامد...
دیـوانه‌ای در یـک اتـاق بی‌خطابم خاموش کن مهتاب را، باید بخوابم!
داستـانِ شَبِ هِجـرانِ تو گُفتَـم با شَمع آنقَدَر سوخت که از گُفته پَشیمانَم کَرد
ملامت می‌کنندم دوستان در عشق و حق دارند تو بیزار از منی اما مگـر من دسـت بردارم!
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 رفته بودش همسرم با پول من💵 سالن زیبائیِ خیلی خفن!💄💅 بود رنگ موی او سبز و بنفش!💇 ارتفاع کله اش همچون درفش!🙆 ابروانش رنگِ نارنجیِ مات!🙎 گودی چشمان او شکل دونات!👁 پشت پلکش تا حدودی صورتی!💝 خط چشمانش عجیب و خط خطی!👀 ناخن دستش چو خون‌آشام بود!💅 صبح رفت و وقتی آمد شام بود!🙄 ابتدا با دیدنش رنگم پرید😧 روی من شد مثل موهایم سفید!😨 گفت: « من هستم زنت از من نترس!🙋 مثل آن کودک که می ترسد ز درس!»👶 گفتمش: « حالا شما باز آمدی😕 با هزاران عشوه و ناز آمدی😐 شام را آماده کن تا این شکم😋 اندکی راحت شود از رنج و غم »😌 گفت: « پررو گشته ای عالیجناب!😠 از محل پاشو بخر نان و کباب »🤗 گفتم: « عابربانک من دست شماست💳 پس بده آن را که گیرم نان و ماست »🙄 گفت: « عابر بانک تو خالی شده!☺️ صرف این آرایش عالی شده!»😌 گفتمش: « کل حقوق بنده را😳 قسط وام هفته ی آینده را😐 بهر آرایش به سالن داده ای؟😟 واقعا ای زن که خیلی ساده ای »😒 ناگهان با کفشِ خود زد بر سرم👠 آمدم پیش عیال دیگرم!!😝🤗
❤️ جسم و روحم با حرم گشتہ عَجین حال و روزم با غمٺ گشتہ غَمین این سہ جملہ خواب شبهاے من اسٺ ڪربلا پاے پیاده أربعین حسین جان💚 هوامو داشتہ باش🌴
عینکی بودن او راز ظریفی دارد شیر، محبوس نباشد همه را خواهد کشت!!
گفت حسین.... بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو من میروم به ..... بماند بقیه اش
ناگهان در کوچه دیدم بی‌وفای خویش را باز گم کردم زشادی دست و پای خویش را گفته بودم بعد از این باید فراموشش کنم دیدمش وز یاد بردم گفته‌های خویش را
با لطفِ شما هیچ شبی خواب نداریم ای عشق! بفرما! شب عالی متعالی...
از پشت کوه آمده ام یک دهاتی ام! یک عاشق ندار و پر از بی ثباتی ام! هر طعنه را بخاطر تو هضم میکنم وقتی نفس تو باشی و نبض حیاتی ام
هزار و یک شب ما را به سطل ماه بریز شبی بخیر نکردیم، شب بخیر عزیز