از عشق تنها در مسیر من خطر مانده
آهم اثر دارد دعایم بی اثر مانده
اشکم که خشکید از فراغش شعر جاری شد
آتشفشانی از غزل روی جگر مانده
مثل بتی هستم که از طوفان ابراهیم
آوار تهمت روی دوشش با تبر مانده
مانند مریم در هجوم طعنه وتهمت
از قوم خود در روز میلاد پسر مانده
مانند طفل بی کس و کاری که بعد از سیل
مبهوت و مات و زخمی و آسیمه سر مانده
بیهوده دارید انتظار ازمن نمیفهمید
ای دوستان درمانده ام درمانده درمانده
دست از سرم بردار ای دنیای غارتگر
چیزی ندارم جانی اما مختصر مانده
#حسین_مرادی
تو نباشی و ببافم دو سه رج خاطره را
جمعه یعنی سرِ من گرم شود با یادت ...
#رضاوطن_دوست
پرواز میخواهم بیاو آسمانم باش
بیزارم از دنیا بیا بانو جهانم باش
چشمان تو زیباترین مضمون شعرم شد
باش و عصای دست و پاهای زبانم باش
چون مرده ای در حال و رفت و آمدم بی عشق
از دست وپاها تا نیفتادم تو جانم باش
جز بودن تو خواهش دیگر ندارد دل
یا مهربانم باش یا نامهربانم باش
از هر نسب یا هرسبب خالیست اطرافم
هم بستگان هم سایر وابستگانم باش
برروی دریا تخته چوبی بی هدف هستم
مقصد توهستی نازنینا بادبانم باش
#حسین_مرادی
با چشمِ سیاه غرقِ آهم کردی
شبگردِ سرِ چهارراهم کردی
در وادی درس و بحث و مکتب
همصحبتِ آسمان و ماهم کردی
#نوید_نیّری
بر خاکِ تو سر نهادهام با دلِ خون
دلباخته را مباد باکی ز جنون
سجّاده و تسبیح به وَجْد آمدهاند
میخانهات آباد و شرابت افزون
#نویدنیّری
دور از تو رفیق باد و باران شدهام
دلمردهتر از خاک بیابان شدهام
تا از تو نشانهای بیابم همه شب
آوارهٔ کوچه و خیابان شدهام
#نوید_نیّری
پرواز میخواهم بیاو آسمانم باش
بیزارم از دنیا بیا بانو جهانم باش
چشمان تو زیباترین مضمون شعرم شد
باش و عصای دست و پاهای زبانم باش
چون مرده ای در حال و رفت و آمدم بی عشق
از دست وپاها تا نیفتادم تو جانم باش
جز بودن تو خواهش دیگر ندارد دل
یا مهربانم باش یا نامهربانم باش
از هر نسب یا هرسبب خالیست اطرافم
هم بستگان هم سایر وابستگانم باش
برروی دریا تخته چوبی بی هدف هستم
مقصد توهستی نازنینا بادبانم باش
#حسین_مرادی
برای آرزوهای محال خویش میگریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت میپرسم آیا بازمیگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوأل خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دستِکم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکستِ بیجدالِ خویش میگریم
به گردم حلقه میبندند یاران و نمیدانند
که من چون شمع هر شب بر زوال خویش میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم
#فاضل_نظری
هر که از ماهِ رُخت مستیِ مادام گرفت
عاشقت گشت و غمش در دلش آرام گرفت
تو شدی لیلی و مجنون ِ تو صدها شده اند
زنده شد آنکه وجودش ز تو یک کام گرفت
تو خودت مظهر خمری و شراب از تو خراب
ساقی و می به تو مشغول و ز تو جام گرفت
با طلوع ِ رخ ِ مهتاب ِ تو در عالم ِ فرش
ماه و خورشید و نجوم از رخ تو نام گرفت
این جهان بی تو شب و روز ندارد صنما
با هلول ِ تو جهان گردش ِ ایام گرفت
یاصاحبصبر