eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقم...بس کن از این درد بلاخیز مگو از بهار آمده ام ... از غم پاییز مگو سوختم... شعله ی عشق تو مرا سوزانده آتش عشق کجا... از تب ناچیز مگو
هر کجا رفتم تو بودی، اندکی دور از نظر گوشه‌ی دنجی نشستی بی صدا و بی‌خبر هر کجا رفتی پی‌ات می آیم و می‌بینمت گر شما دیوانه باشی خب منم دیوانه‌تر
به پای اشک من چکیده اند التماس ها و آه من در آینه شده به انعکاس ها سلام میدهم به کوه و آینه به مردمان مگر جوابم آید از میان انعکاس ها به زخم های پشتم از رفیق های جانی م چه قصه ها و شعرها شدند اسکناس ها چه دوستان چه دشمنان شدند جیره خوار من رسیده از رقیب بعد هر غزل سپاس ها بداهه
ای دل، نگفتمت که به چشمش نظر مکن کز غم، چنان شوی که نبینی بخواب، خواب!
دیشب به نمازم رخ زیبای تو دیدم ماندم به قنوت و به تشهد نرسیدم...
‌ در سجده آخر به نمازم، رُخَت آمد آن حمد که خواندم همگی باد خزان شد..
🌸 نگاهت را نکن مخفی از آشوب نگاه من که با تو شکل می گیرد فرایند پگاه من ندارد عیب و ایرادی که پشت این درستی ها تو باشی لغزشم گاهی، تو باشی اشتباه من زمین زیر پایم را بلرزان پای دریایت بزن بر ساحل من ای سونامیِ تباه من تب آتشفشان دارد سهندت، بازوانت را... به دور آن بپیچ و باش دائم تکیه گاه من نوشتم دوستت دارم به صبحی که تو را آورد تو هم امضا بزن زیرش به عنوان گواه من 🌸
ساحل دریای تو آرامشی دارد نگو برق چشمان قشنگت تابشی دارد نگو صد غزل از عشق دارد چهره زیبای تو دفتر شعر نگاهت خوانشی دارد نگو گر چه لبهایت بهم پیوسته مثل غنچه ها مهر لبخند ملیحش بخششی دارد نگو مختصر گاهی سلامی و علیکی می کنی اقتصاد گفتگویت چالشی دارد نگو عشق دوران جوانی عالمی دارد نپرس شمع جان عاشقان هم سوزشی دارد نگو 🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است من مانده‌ام این‌جا که حلال است؟ حرام است؟
این ماه شب چاردهم در شب مهتاب یا این که نه، همسایه ما بر لب بام است در مجلس اگر جای خودت را نشناسی این‌جاست که مفهوم قعود تو قیام است پرسید طبیبم، که: «پس از رفتن یارت وضع تو اعم از بد و از خوب کدام است؟» از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم گفتم دل من سوخت، نفهمید کجام است! دیری‌ست که دلدار پیامی نفرستاد چون شعر مرا دید که دارای پیام است
با این که به فتوای دل اشکال ندارد گر یار پسندید تو را کار تمام است
. گل شوی در باغ عشقم باغبانت می شوم در کویر داغ و سوزان سایبانت می شوم رخ نمایی برمن عاشق میان گل رخان عمر نوحی را بگیرم جاودانت می شوم خم ز ابرویم رها کن با نگاهی مهربان خنده بر لبهایم نهی من مهربانت می شوم قصه پردازم تویی نقش مرا حاشا مکن راویم باشی عزیزم قهرمانت می شوم پر گشا بر اوج مینا تا رسی بر طارق عشق وا رهم از تیره گی چون آسمانت می شوم با دلم همراه شو در راه عشق و عاشقی راهی و همدل شوی من ساربانت می شوم ‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
هرکسی آمد به دنبال تو ، دنبالش نکن هر که پر زد در هوایت بی پر و بالش نکن برخلاف میل تو هرکس که حرفی می زند زود با یک چشم غره مثل من ، لالش نکن دلبری کی امتیازی انحصاری بوده است؟ تا کسی وابسته ات شد جزء اموالش نکن عاشقی کی واحد اندازه گیری داشته ست؟ عشق را قربانی متراژ و مثقالش نکن جای خود دارد نوازش ، وقت خود دارد عتاب اسب وقتی می خرامد دست در یالش نکن رسم صیادی نمیدانی ، نیفکن دام را صید اگر از دست تو در رفت ، دنبالش نکن 
آمدي چشمي به چشمم دوختي ممنونتم آتشي را در دلم افروختي ممنونتم گوشه چشمي آمدي آشوب در جانم نشست ناگهاني خرمنم را سوختي ممنونتم خنده مستانه‌ات لب را عطش‌كش كرده بود آبرو مي‌خواستم نفروختي ممنونتم پند پيران را به گوشم خنده كردي مرحبا درس خوبي را بمن آموختي ممنونتم ميروم در انزواي خلوتم پنهان شوم ايكه آتش در دلم افروختي ممنونتم...
در دلم شوق عجیبے ست ڪه دیدن دارد دل من با غم تو جانِ تپیدن دارد رخ زیباے تو وقتے ڪه به من مے خندی بهترین عڪس جهان است و ڪشیدن دارد به خدا این همه نازے ڪه برایم ڪردی دلنشین ناز جهان است و خریدن دارد چشم زیباے تو را دیدم و بس زیبایی به دلم وحے شد این دست بریدن دارد به صداے پر از آرامش تو محتاجم ناسزا هم ز لب یار شنیدن دارد ᬉ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍ꦿ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ᬉ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
به پای اشک من چکیده اند التماس ها و آه من در آینه شده به انعکاس ها سلام میدهم به کوه و آینه به مردمان مگر جوابم آید از میان انعکاس ها به زخم های پشتم از رفیق های جانی م چه قصه ها و شعرها شدند اسکناس ها چه دوستان چه دشمنان شدند جیره خوار من رسیده از رقیب بعد هر غزل سپاس ها بداهه
دلم خون شد از این افسرده پاییز از این افسرده پاییز غم انگیز غروبی سخت محنت بار دارد همه درد است و با دل کار دارد... 🍁_____________________
یادش همه جا هست ، خودش نوشِ شمآ ای ننگ بر او ، مرگ به آغوش شما ..
خبرم رسید امشب کہ نگار خواهی آمَد سَر من فدای راهی کہ سوار خواهی آمد ...
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار!
دَر دلم جا کرد عشقش اختیار از من گرفت...
وصل تو اگر موجب عادت بہ تو باشد ، ترجیح من این است کہ دلتنگ بمیرم ...
چہ سود از شرح این دیوانگی‌ها، بی‌قراری‌ها
هیچ قفلی نیست نگشاید به آهِ نیمه شب اینقَدَر در عقده دل مانده‌ای حیران چرا..!؟
پاسخ ساده من سخٺ تر از ݐرسش توسٺ... عشق درسیست ڪہ من نیز نیاموختہ ام!