eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم خون شد از این افسرده پاییز از این افسرده پاییز غم انگیز غروبی سخت محنت بار دارد همه درد است و با دل کار دارد... 🍁_____________________
یادش همه جا هست ، خودش نوشِ شمآ ای ننگ بر او ، مرگ به آغوش شما ..
خبرم رسید امشب کہ نگار خواهی آمَد سَر من فدای راهی کہ سوار خواهی آمد ...
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار!
دَر دلم جا کرد عشقش اختیار از من گرفت...
وصل تو اگر موجب عادت بہ تو باشد ، ترجیح من این است کہ دلتنگ بمیرم ...
چہ سود از شرح این دیوانگی‌ها، بی‌قراری‌ها
هیچ قفلی نیست نگشاید به آهِ نیمه شب اینقَدَر در عقده دل مانده‌ای حیران چرا..!؟
پاسخ ساده من سخٺ تر از ݐرسش توسٺ... عشق درسیست ڪہ من نیز نیاموختہ ام!
برایت شعر میخوانم نگاهم میکنی تنها از اول هم نباید دل به عکسی کهنه میبستم
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 عمــرم به هـدر رفت و دلـم حـوصلـه دارد این منطقِ عشق است که از من گله دارد دوریِ تو از خانه ی من مسئله ای نیست خـورشیـد هـم از مـاهِ خـودش فـاصله دارد 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
نبين كه خسته از همه ،به گوشه اي نشسته ام نبين كه كنج عاشقي ، به ياد تو غنوده ام اگر چه ساكنم ولي پر از هياهوي تو ام غبار غم ازين دلِ چو آينه زدوده ام اگر زمانه با من است،دليل محكمش تويي تو نيستي ولي من از ستاره ات ربوده ام! تو نيستي ولي من از تمام نيستهاي خود فقط همين نبودنِ پر از تو را ستوده ام پرستوي عزيز من ، برو به كوهسار عشق ولي مباش بي من اي كه بي تو من نبوده ام..! 🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
گر چه از دست تو و فاصله آزرد دلم ولی هربار غم عشق تو را خورد دلم مثل یک بلبل زخمی ،به سر شاخه بید مانده ام دل نگران تو و پژمرد دلم لحظه ای دست دلم را نسپردی به خدا و تورا جز به خداوند که نَسپرد دلم غم دلتنگی من چند برابر شده است مثل یک آینه زخمی شده و خُرد دلم رفتی و هر نفسش، زندگی اش،عشقش را باخودش در قفس خاطره ها بُرد دلم زندگی کردی و افسوس نفهمیدی که بی تو هرثانیه صدبار فقط مُرد دلم.. 🌾🍁🌾🌿🍁🌿🌾🍁🌿🌾🍁🌿🌾🌾🍁🍁🌿🍁🍁🌾🍁🍁🌾🌾
در کوچه پای آمدنش تیر میکشد از سمت گوش تا دهنش تیر میکشد این طفل هر زمان که به در میکند نگاه بی وقفه چار چوب تنش تیر میکشد مادر چقدر دلنگران سکوت اوست فهمیده سینه ی حسنش تیر میکشد
هرچه با تنهایی من آشنا تر می‌شوی دیرتر سر میزنی و بی وفاتر می‌شوی
هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می‌شوی
یک چشم پر از اشک و چشم دگرم خون است . . . وضعیت امروزم آینده مجنون است!
خبرم رسید امشب کہ نگار خواهی آمَد سَر من فدای راهی کہ سوار خواهی آمد ...
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم حال همه خوب است- من اما نگرانم در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر مثل خوره افتاده به جانم که بمانم چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟! انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟! بگذار به دنبال تو خود را بکشانم ای عشق...! مرا بیشتر از پیش بمیران آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم...♥️
دخترِ فصلِ خزان ! دلتنگتم ، گیتار کو؟ زیرِ باران بوسه بازی های طوطیوار کو؟ ارگ ویرانم ! پر از پس لرزه های دیدنت در نگاهت اشتیاقِ لحظه ی دیدار کو؟ چشمهایت می برد تا کافـه ای ابری مرا غرق خوشبختی دو فنجان قهوه ی قاجار کو؟ اضطرابِ لحظه هایم را نمی بینی مگر ... پشتِ قـابِ پنجره لبخندِ معنی دار کو؟ مملو از شب پرسه ی خیسِ خیابانم هنوز ماهِ نقره در میانِ آسمـــانِ تار کو؟ خش خشِ برگِ درختانِ غزلریزت چه شد رقصِ پرشورِ نسیــم و بادِ شالیزار کو؟ آینه با خنده ی تلخی نگاهم کرد و گفت قابِ عکسِ کهنه ی جا مانده بر دیوار کو ... گرگ و میشِ رفتنت یعنی خزانی خیسِ اشک لااقل قبل از "خداحافظ" بگو گیتار کو ... 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🌾🍁🌾🌾🍁🌾🍁🌾🌾🍁
عاشقش بودم ولی هرگـــز مــرا یاری نکرد در نبـــرد بــا رقیب از من طرفـداری نکرد بـــر در و دیــوار کوبیــدم بــرای بودنـش او بـــرای ماندن خود هیـــچ اصراری نکرد اشک چشمم را بگویم؟هیچ ابری تـا بحـال از دل خود اینقدَر سیلاب را جــــاری نکرد بعد از او آنقدْر غم خوردم وَ نالیدم که هی مادری در سوگ فرزندش چنین زاری نکرد مثل یک سیگار من را زیر پاهایش فشـرد نه چنین کاری کسی با هیچ سیگاری نکرد آنچنان ویران شدم از دست او... چنگیز هم - بــا سمر قند و بخارا این چنین کاری نکرد پای من نگذار ضعف این غزل، تقصیر اوست طبع شعرم نیز دور از او مـــرا یاری نکرد
نگـو چرا بـه تمـاشا همیشه می مانی دچارِچشمِ توهستم خودت که میدانی بدونِ اینکـه بفهمـم، دلم ز دستم رفت بـه یک نگاه و تبسم ، بـه سبکِ ایرانی تمـامِ زنـدگی ام صرفِ شعـرگفتن شد از آن زمان که شنیدم تو شعر میخوانی دوبـاره رد شـدنت را نظـاره کردم من اگر چـه از پـسِ چـادر اگر چـه پنهانی تمـامِ سهمِ تـو از من کتابِ شعری شد تمـامِ سهمِ من از تـو، دو چشمِ بارانی بیا و سایـه ی سَر باش، و مهربانی کن بیا کـه میرود این دل به سمتِ ویرانی
از قضاوت مردم نترس؛ آن‌ها اونطور کہ تربیت شده‌اند تو را می‌بینند... 💞
زخم ها و ضربه های دشمنان دردش کم است آدم از ضربه های دوست نالان می شود معنی زندان که ترتیب اتاق و میله نیست گاه آزادی خودش هم مثل زندان می شود