صبح ات بخیر شاعر لبخن های شهر
آیینه های شعر تو در جای جای شهر
با دست های آبی تان سبز میشود
گل واژه های زرد غزل در صدای شهر
رنگین کمان هر غزلت وصل میکند
دل را به پشت پنجره انتهای شهر
شب ها کسی که از دل تان رد نمی شود
حک میشود به دفترتان، ردپای شهر
گاهی برای شعر شما آه می کشد
مردی غریب و گمشده در ماجرای شهر
یک کوله بار بسته و یک انتظار سرد
در ازدحام مردم بی اعتنای شهر
بغضی به روی شیشه و یک کوپه بی کسی
دستی بدون بدرقه آشنای شهر
دیوارهای ساکت شهر و… صدای سوت
صبح ات بخیر شاعر لبخندهای شهر
#رسول_قشلاقی
سرم به کار خودم بود و شعر...خیر سرت
به روی شیشه ی احساس من تو ها کردی...
#محمدجواد_منوچهری
عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم
فکر کن ! قافیه تنگ است بیا دل بدهیم.......
لشکر چشم تو از هر طرفی آمده است
عشق آماده ی جنگ است بیا دل بدهیم......
شهر احساس مرا بغض فرو ریخته است
سخن از توپ و تفنگ است بیا دل بدهیم.......
دستهایم که بگیری نفسم می گیرد
بوسه یک جام شرنگ است بیا دل بدهیم .......
دل به فتوای نگاهت ندهم پس چه کنم
مفتی عشق زرنگ است بیا دل بدهیم......
شیخ فهمیده که نامحرم عشقیم ولی
شیخ هم رنگ به رنگ است بیا دل بدهیم...
غلط کرده کسی جز من اگر آید سرکویت
که پشته سازم از کشته به تعداد سر مویت
حسودی میکنم بر آینه بر عینکت بانو
به حتی شال و پیراهن به انگشتر النگویت
نشسته برلب خمگونه ات که شعر میسازد
دل از نازک خیالی های خال مست هندویت
زبانش لال باد این باد بی بنیاد افشاگر
که شهری مست میرقصند از اسرار گیسویت
تمام شهر میمیرد و گورستان به پاخیزد
قیامت میشود روبندرا برداری از رویت
نباید چشمهایت را ببیند کس که خود دیدم
جوان را پیر و پیران را جوان کرده ست جادویت
اگر آواز سرداده غزل من را مکن تهدید
گلویم کرده استقبال از تیزیّ ابرویت
#حسین_مرادی
لعنتی درناسزاهای تو حتی قند هست
لذتی در کوفت می بینم که در جانم نبود
#حسین_مرادی
گوشم که جز خوبی نمی بیند ز لبهاش
او کوفت میگفت و من ای جان میشنیدم
#حسین_مرادی
گوشم که جز خوبی نمی بیند ز لبهاش
او کوفت میگفت و من ای جان میشنیدم
#حسین_مرادی
سلام ممنون
شاگرد کلاس چشم تو بودم که
استاد غزل شدم دراین دانشگاه
#حسین_مرادی
شاگردم خطاب استاد جفاست به بزرگان ادبیات
من را که فقط بودم دنبـــــــــال مسلمــانی
مجذوب خودش کـــرده یک عشق خیابانی
بر عکس همـــــــــانی که رویای دلـــم بوده
نه چــــادری است این، نه اهل یقه پوشانی
گفتم که بپوشاند مــــــــو را و گلو را گفت:
صافست دلم این را کـــافی تو نمی دانی؟!
من عاشق عطـــــری ناب با بوی گل سرخم
او ادکلنش لالیک، گوچی، بلک افغــــــــانی
من چای خورم امــــــــا ایرانی و کم رنگش
اسپرسو خورست او و سیگـاری و قلیـــانی
این قصه درازست او آنجور و من اینجورم
در بیت نمی گنجــــــــد مجموعهی دیوانی
هم عاشق هم هستیم هم فاصله بسیارست
نه راه رسیـدن هست نه راه پشیمـــــــــانی
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️
محبوبه شب یاس سحر مریم زیبا
بانوے غزل شهد وعسل دلبر شیدا
مرداب منم ماه تویے منتظرم تا
آیے تو به آغوش من اے ماه فریبا
در خواب و خیالم همه شب مست تو بودم
اے عامل سرمستے آن عالم رویا
امشب ڪه خمار لب شیرین تو گشتم
انگور لبان تو شرابے شده گیرا
گیسوے پریشان تو بر مر مر شانه
تزویج سیاهے و سپیدے به تمنا
آرامش من بودے و طوفان تو بودم
من ساحل امواج توام دختردریا
در نقش و نگار در و دیوار طبیعت
تو آن گل زیبایے و من محو تماشا..
#لاادری