جرعه جرعه نوش کن اشک خودت را بی صدا
مردم اینجا برایت حرفها در می کنند☺️
#پریسامصلح
#بداهه
شعر می خوانم به ناگه ،چشم لب تر می کند
عقـــده های کهنــه را از عمق دل در می کند
آسمـــانِ طفلکی از گـــریـه های من نخـفت
ناله ام گوش فلک را نیمه شب کــر می کند
#بداهه
#ناهید_خلفیان
بیا... مرو ز کنارم، بیا که میمیرم
نکن مرا به غریبی رها که میمیرم
توانِ کشمکشم نیست بیتو با ایّام
برونم آور از این ماجرا که میمیرم
نه قولِ همسفری تا همیشهام دادی؟
قرارِ خویش مَنِه زیر پا که میمیرم
به خاک پای تو سرمینهم، دریغ مکن
ز چشمهای من این توتیا، که میمیرم
مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بیمن
به سوی برکهی آخر شنا، که میمیرم
اگر هنوز من آوازِ آخرینِ توام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم
برای من که چنینم تو جانِ متّصلی
مرا مکن ز خود -ای جان- جدا، که میمیرم
ز چشمهایت اگر ناگزیر دل بکَنم
به مهربانی آن چشمها که میمیرم...
با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم
آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم
در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم
بوسه با وسوسهٔ وصل دلارام خوشست
باده با زمزمهی چنگ و ربابی بخوریم
سپر از سایهٔ خورشید قدح کن زان پیش
کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم
پیش چشم تو بمیریم که مستاست بیا
تا به خوشباشیِ مستان می نابی بخوریم
صلهٔ سایه همین جرعهٔ جـام لب توست
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم
نور عشقت زده چون مِهر بر ایوان دلم
فاش شد با نفس گرم تو ایمان دلم
باز هر پنجره با شوق تو بیدار شده
سورهٔ نور تراویده به شریان دلم
پلک تو باز شده باعث ایجاد طرب
سر وجد آمده این مرغ غزل خوان دلم
تا در آغوش تو از عشق سخن میگویم
عسل از کام تو ریزد به زنخدان دلم
حاجتم گشت روا در خم زلف تو ولی
بر ملا شد همه جا قصه ی پنهان دلم
سایه ات روی سرم لطف مدامی دارد
چشم بد کور شد از این سر و سامان دلم
ناخلف باشم اگر مهر تو از یاد برم
به خدایت سِپُرم درد تو درمان دلم
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت
غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت
#سعدی
به خیر میشود این شب به پای بوسهی تو
اگر دمی تو کنارم به عشق بنشینی...
#قاسم_پارساییفر
#شب_بخیر
💟
اولین بوسه ی
دو عاشق را دیدهای؟
چنان زیــــــــبا
چنان دلچـسب
تـــو آنی ..!!
#بیژن_ســـام