eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم حاصل خرقه و سجاده روان دربازم حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم خازن میکده فردا نکند در بازم سر سودای تو در سینه بماندی هیهات چشم تردامن اگر فاش نکردی رازم مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم به هوایی که مگر صید کند شهبازم همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم ماجرای دل خون گشته نگویم با کس زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد همچو زلفت همه را در قدمت اندازم "حافظ
چه کرده ای تو بادلم که عاشقی نمیکند کجا تو بسته ای دلم که ازتو دل نمیکند نه کام داده ای به او نه قول باوفاشدن ولی مدام وبی صدا تو را بهانه میکند
من‌ از چشمِ تو میبینم‌ نگاھِ‌ بیـقرارم‌ را . . نمیدانم‌ چھ‌ شد دادم‌ بہ دستت‌ اختیارم‌ را :)
باید کسی باشد شبی ماتم بگیرد وقتی نبودم صورتش راغم بگیرد باید کسی باشد که عکس خنده ام را در لابلای گریه اش محکم بگیرد چشمش به هر کوچه خیابانی بیوفتد باران تنهاتر شدن نم نم ...بگیرد هی شهر را باخاطراتش دَرنَوردد آینده اش را سایه ای مبهم بگیرد از گریه های او خدا قلبش بلرزد از گریه های او نفسهایم بگیرد من! جای خالی باشم و او هم برایم هر پنج شنبه شاخه ای مریم بگیرد 🌿🖤
چه حسی دارد این شب ها شبیه بوم نقاشی کشیدم روی آن رویا ولی طرحش فروپاشی عجب عشق عجیبی شد که هرجا شعر میگویم به جای به به و چه چه فقط کردند فحاشی کجایید ای رفیقانم همان هایی که در جانم اقامت کرده چندین ساله در قلبم چو داداشی بیا یوسف بیا مسلم تو هم حامد بیا اینجا چه شب های خوشی بودند و غم ها ریخت و پاشی منِ تنها شب و غم ها تو سطر اول اشعار غزل ها دیده زخمم را برای هر نمک پاشی
🍁 گفتم منم اهل خطا، گفتی کـه بخشیدم، بیا گفتم شکستم توبه ها، گفتی کـه بخشیدم، بیا گفتم شکسته بالم و پیش نگاهت لالم و الکن شدم وقت دعا، گفتی کـه بخشیدم، بیا  گفتم کـه اي ستّار من، اي حضرت غفّار من من بر خودم کردم جفا، گفتی کـه بخشیدم، بیا گفتم ز خوبی خالی ام، من دانه اي پوشالی ام بنگر تهیدستم خدا، گفتی کـه بخشیدم، بیا گفتم کـه احوالم بد اسـت، از بس گناهم بی حد اسـت بخشیده اي این بنده را گفتی کـه بخشیدم، بیا لاادری 🍁
بهلول وار فارغ از اندوه روزگار خندیده‌ایم! ما به جهان یا جهان به ما ...
شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است گر برای دل خود ساخته ای دنیایی استاد شهریار🕊
مسیحِ چشم تو از ابتدا نجاتم داد همین که اسم تو آمد خدا نجاتم داد نوشته اند مرا از ازل گدای حسین چه خوب قصه ی شاه وگدا نجاتم داد هزار مرتبه تا آمدم سقوط کنم دعای لحظه ی گودالـها نجاتم داد من ِ سیاه کجا؟ خانه ی کریم کجا؟ یکی نبود بپرسد چرا نجاتم داد؟ دعا بدون قسم بر تو بی اثر شده بود قسم به نام تو دادم دعا نجاتم داد میان غفلت و ظلمت دلم ز دستم رفت ولی ز دست زمانه بلا نجاتم داد کسی که دل به تو داده دلش نمی میرد محبت تو ز دست فنا نجاتم داد همین که صفحه ی دل پر شد از سیاهیها دو قطره گریه برای شما نجاتم داد همیشه گردن ما زیر دِین کرب و بلاست قسم به مادرتان کـربلا نجاتم داد : 💔 بی نام یار، نار گلستان نمی شود بی کربلا بهشت که رضوان نمی شود صد بار گفته ایم که ذکری برای ما مثل حسین موجب غفران نمی شود سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
فراق آنقدر داغ رفتنت در من اثر داشت هرکس مرا می دید از حالم خبرداشت رفتی وبعد از رفتنت این قصه ی تلخ دنیایی از دلتنگی و خون جگر داشت رفتی وخندیدند بر من مردم شهر هرکس که از سویی مرا زیر نظر داشت برعکس هر روزی که خلوت بود کوچه آنروز و در آن لحظه صدها رهگذر داشت فرق سرم می سوخت از داغ فراقت خورشیدهم گویی حرارت بیشتر داشت عمری شکوه سایه ات روی سرم بود هرلحظه ای که بی تو بودم دردسر داشت هم آبرویم رفت وهم آب از دوچشمم هم معنوی هم مادی این غم ضرر داشت خالیست جایت ای کلاهِ گیسْ دارم لعنت به بادی که تو را آنروز برداشت احمدرفیعی وردنجانی
....در دلم بنشسته‌ای بیرون مَیا نی برون آی از دلم در خون میا غصه‌ای باشد که چون تو گوهری آید از دریا برون بیرون میا نی برون آی و دو عالم محو کن گو برون از تو کسی اکنون، میا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ای خدا روزهای دشواریست غم گرفته تمام دنیا را ما به سویت پناه آوردیم جان مهدی نگاه کن ما را سر به زیر آمدیم و شرمنده ناله و اشک و آه آوردیم ای طبیب همه مریضی‌ها سرطان گناه آوردیم بین آشفتگیّ این عالم خواستی که امتحان بشویم ما ولی آمدیم اینجا که بیمه‌ی صاحب‌الزمان بشویم یک بلا آمده و این نوکر دیگر آن یار غیرتیّ تو نیست آه آقا ببخش هیچکسی نگران سلامتیّ تو نیست ای به قربان جدّ تشنه‌لبت سفری آرزوی من شده است راه را بسته‌اند کاری کن دل کا تنگ کربلا شده است کاش زوار کربلا امشب بر تن در حصیر گریه کنند جای ماها که از حرم دوریم تا خود صبح، سیر گریه کنند بی‌تو تنها عذاب، سهم من است غصه و اضطراب سهم من است به در بسته میخورم هر بار تشنه هستم سراب سهم من است پسر فاطمه ببخش ولی تو خودت از خدا تمنا کن ما بعید است مرد راه شویم راه برگشت را خودت وا کن پسر مهزیار می‌داند ماجراهای غربتت کم نیست بین ما مردمی که می‌بینی ۳۱۳ نفر هم نیست روز برگشتن تو دیدنی است به خدا روز خوش شنیدنی است و به قدر ۱۳۰۰ سال حرفهای دلت شنیدنی است 😔 تال