eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فقیر نوشت: فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی ڪه جز ولای تو ام نیست هیچ دست آویز
گنهڪار نوشت: دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهڪار نیاید
چه تکراری از این خوشتر، بگویم دوستت دارم... لبت را تو بخندانی بگویی من کمی بیشتر... 💕
خسته و بیماروش به گردنم آویخت آن هوس انگیز دلبرِ گنه آموز دیده اش آشفته از خمار هوس بار گونه اش از آتش گناه، گل افروز چنگ فرو برد و گیسوان سیه را نرم ز پیشانی بر آمده پس ریخت ناز سرانگشت وی که گم شده‌ای داشت روی بنا گوش من خزید و هوس ریخت سینه‌اش افشرده روی سینه‌ٔ من تنگ در تپش از مستی گناه دل آویز نرم و نوازشگر آرمیده به دوشم گرمی آن بازوان هوس خیز ... شعلهٔ سرد شکیب و سایه ی پرهیز رفته در آن چشم های می زده در خواب در نگهش آرزوی تشنهٔ لبریز در نفسش التهاب بوسهٔ بی تاب گرم در آغوش من خزید و هوسناک بر لبم افشرد آن لبان تب آلود من ز خیالی رمیده سرد و سبک مهر بوسهٔ من سردتر ز بوسهٔ بدرود لب ز لبم برگرفت و از سر افسوس غمزده در چشم من دوید نگاهش وز نگه خسته‌اش به چشم من آویخت سرزنش بی زبان چشم سیاهش دید که باز اندرین دو دیده ی نمناک عشق کسی شمع یادگار فروزد دید که باز این دل رمیدهٔ بی تاب در غم آن آرزوی گم شده سوزد از پس ِ اشکی که همچو هاله ی اندوه پرده در آن چشم های می زده آویخت باز تمنای کام و حسرت آغوش زان نگه تشنهٔ هوس زده می ریخت... 🌹🌹🌹
جز هوا نسپرم آنگه که هوای تو کنم جز وفا نشمرم آنگه که جفای تو کشم به خدای ار تو به دین و خردم قصد کنی هر دو را گوش گرفته به سرای تو کشم ور تو با من به تن و جان و دلم حکم کنی هر سه را رقص کنان پیش هوای تو کشم
چه کنم با دل خود؛با تو بمانم یا نه..؟ با صدای غزلم از تو بخوانم یا نه گفته اند قصه ی هر عشق جدایی و غم است چه کنم...؟ این غم تو قصه بدانم یا نه در نبود تو اگر؛شخص غریبی آمد من به امید تو از خویش برانم یا نه مانده ام بار دگر باز شوی همدم من میدهی باز به انگشت نشانم یا نه یک قدم پیش و یکی پس؛به جنونم آری میکنی در طلب بوسه کمانم یا نه وقت دلتنگی و ماتم؛بغلم می آیی می شوی مونس تنهایی جانم یا نه یک معما شدی از بس که عجیبی؛تو بگو چه کنم با دل خود؛با تو بمانم یا نه بگو ؟ 🌨❄️═‌‌‌‌༻‌ ༺‌‌‌═🌨❄️
امروز که سرمستم از آهنگِ صدایت بگذار بخوانم غزلی تازه برایت بگذار بگویم کمی از نرگس ِچشمت از شعله ی پنهانیِ گیسوی رهایت بگذار بگویم که نگاهِ تو مرا کُشت بشْمار مرا جزوِ یکی از شهدایت چون حادثه می مانْد حضور تو شبِ پیش ای کاش که تکثیر شود حادثه هایت دیروز صدای تو که از آینه برخاست یکباره دلم ریخت در آغوش ِصدایت امروز من و این غزل و این تنِ تبدار آماده ی مرگیم ، بمیریم برایت
"ای که شعر دیگران را ساده از بر می‌کنی شعرهای من برای توست، باور می‌کنی"!؟ پای هر بیتَم، ردیفی؛ بی تو شعری ناقصم حال من را با همین ابیات بهتر می‌کنی وزن در افکار مخدوشم نمی‌گنجد ولی چون تو می‌آیی ترازو را میسّر می‌کنی می‌نشینی روبه‌رویم با همان چشم خمار این غزلهای مکدّر را منوّر می‌کنی من چگونه بازگویم مقصدم چشمان توست من هلاک چشمهاتم، تیر را در می‌کنی؟ فکر اشعار بدون تو نبود و نیستم از چه رویی خاطرم را هی مکدّر می‌کنی؟ هان، تویی که شعرهایم را برایت گفته‌ام روز و شبها را کجا بی شعر من سر می‌کنی!؟ ‌
آتشفشان شده فَوَران گدازه ام داغی عمیق سر زده از زخم تازه ام می خواستم سکوت کنم شعر گفت«نه» بیچاره من که دست جنون است اجازه ام گاهی سراغ کشته ی خود را بگیر تا لب وا کند به شکر و شکایت جنازه ام
چشمِ سبز و لبِ قرمز، تنِ تو رنگ سفید؛ تو خودت پرچم اسلامی ایران منی...🇮🇷
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما 🌹🌹🌹
‌ ‌اگرچه با غـم عشقـش خـراب ڪرد مرا دلم خوش است ڪه او انتخاب ڪرد مرا 🌹