eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ز من بگذشت و شاعرها برایش شعرها گفتند همین بی سر زبانی ها، دوباره کار دستم داد !
❄️ آغوش گرمت را به دنیایم بدهکاری گفتم نماند گردنت بیهوده حق الناس ♥️
با غیر تو آرام، نگیرم هرگز بی وصل تو فرجام، نگیرم هرگز دربند دلم بمان و تردید مکن قربانی از این دام، نگیرم هرگز !
دارم تمام می شوم اینجا میان درد حالا که رفته‌ای برو، از نیمه برنگرد حالا که رفته ای برو راحت، که خسته‌ام از این جنونِ عقل و دلِ مانده در نبرد تو آدم نماندنی و اهل رفتنی آری برو که کشته مرا این حضور زرد حالا برو که فصل بهار است، خوب من می‌ترسم از نبود تو در روزگار سرد شاید به قدر سختی مرگ است رفتنت اما دلم کنار تو هم زندگی نکرد من می‌روم پس از تو در آغوش غصه‌هام بگذر تو هم، به فاصله طاقت بیار ...مرد
دارم تمام می شوم اینجا میان درد حالا که رفته‌ای برو، از نیمه برنگرد حالا که رفته ای برو راحت، که خسته‌ام از این جنونِ عقل و دلِ مانده در نبرد تو آدم نماندنی و اهل رفتنی آری برو که کشته مرا این حضور زرد حالا برو که فصل بهار است، خوب من می‌ترسم از نبود تو در روزگار سرد شاید به قدر سختی مرگ است رفتنت اما دلم کنار تو هم زندگی نکرد من می‌روم پس از تو در آغوش غصه‌هام بگذر تو هم، به فاصله طاقت بیار ...مرد
دارم تمام می شوم اینجا میان درد حالا که رفته‌ای برو، از نیمه برنگرد حالا که رفته ای برو راحت، که خسته‌ام از این جنونِ عقل و دلِ مانده در نبرد تو آدم نماندنی و اهل رفتنی آری برو که کشته مرا این حضور زرد حالا برو که فصل بهار است، خوب من می‌ترسم از نبود تو در روزگار سرد شاید به قدر سختی مرگ است رفتنت اما دلم کنار تو هم زندگی نکرد من می‌روم پس از تو در آغوش غصه‌هام بگذر تو هم، به فاصله طاقت بیار ...مرد
‏درد این است زلیخا شوی و در قرآن حاصل رنج تو را یوسف کنعان ببرد
آقا اجازه ؟ برده دل از من نگاهتان اینجا دگر نمی گذرم از گناهتان من شاکی و تو متهم و این میان به من.. باید ضمانتی بدهد دادگاهتان ! قاضی مگر تقاص دلم را بگیرد و .. من را کند به خطبه ی خود سهم راهتان ؛ محکوم حبس ابد در دلم شوید، من هم شوم همان قفس دلبخواهتان ،، جبران شود دوباره مگر بعد مدّتی با طعم بوسه ای، بغلی، اشتباهتان ! باید خسارت دل من را شما دهید.. با قیمت سپیدی موی سیاهتان؛ آقا چرا سکوت؟ مگر من چه گفته ام بد رنگ غم نشسته به آن روی ماهتان ، اصلا به من چه ؟ من که رضایت نمی دهم، خب خسته ام از این هوس گاه گاهتان؛ بیدار می شوم من از این خواب و عکس و عکس! آقا اجازه؟ برده دل از من نگاهتان ...
دارم تمام می شوم اینجا میان درد حالا که رفته‌ای برو، از نیمه برنگرد حالا که رفته ای برو راحت، که خسته‌ام از این جنونِ عقل و دلِ مانده در نبرد تو آدم نماندنی و اهل رفتنی آری برو که کشته مرا این حضور زرد حالا برو که فصل بهار است، خوب من می‌ترسم از نبود تو در روزگار سرد شاید به قدر سختی مرگ است رفتنت اما دلم کنار تو هم زندگی نکرد من می‌روم پس از تو در آغوش غصه‌هام بگذر تو هم، به فاصله طاقت بیار ...مرد
دارم تمام می شوم اینجا میان درد حالا که رفته‌ای برو، از نیمه برنگرد حالا که رفته ای برو راحت، که خسته‌ام از این جنونِ عقل و دلِ مانده در نبرد تو آدم نماندنی و اهل رفتنی آری برو که کشته مرا این حضور زرد حالا برو که فصل بهار است، خوب من می‌ترسم از نبود تو در روزگار سرد شاید به قدر سختی مرگ است رفتنت اما دلم کنار تو هم زندگی نکرد من می‌روم پس از تو در آغوش غصه‌هام بگذر تو هم، به فاصله طاقت بیار ...مرد
شب شد اجازه هست چراغت بیاورم؟ یک عطر دلنشین به اطاقت بیاورم؟ بعد از تو باخبر کسی از حال من نشد برگی ز خاطرات فراقت بیاورم؟ در بین این‌همه غزل آب و تاب دار یک شعر نارسیده به باغت بیاورم؟ رازی که بین من و چشم‌های توست افشا کنم نشان ز حماقت بیاورم؟ امشب بگو، بگو که مرا دوست داری‌ام سخت است بر سکوت تو طاقت بیاورم...
در ظرف شراب، زهر و سم هم داریم ارگی چو خرابه های بم هم داریم هر کس که قلم گرفت باور نکنید! ما شاعرِ خوبِ عقلِ کم هم داریم
در ظرف شراب، زهر و سم هم داریم ارگی چو خرابه های بم هم داریم هر کس که قلم گرفت باور نکنید! ما شاعرِ خوبِ عقلِ کم هم داریم
دوقدم مانده به عاشق شدنت با من باش من به اعجاز دعاهای خود ایمان دارم...
زشت است نخواهی و من اصرار کنم نه؟! باشد برو! این دل به جهنّم... تو صفا کن! ♥️
زشت است نخواهی و من اصرار کنم نه؟! باشد برو! این دل به جهنّم... تو صفا کن! ♥️
احوال تو خوب است؟ هوا کم که نداری ؟ قصد گذر از معرکه کم کم که نداری ؟ دلتنگ شدم، چشم بر این عقربه و راه بغض است هوا، طاقت اشکم که نداری آنقدر سفر کردن تو داده به من درد دیگر خبر از خواب و خوراکم که نداری از من تو مگر هیچ بدی دیدی و رفتی؟ خب راست بگو، شاهد محکم که نداری دنیام شده تنگ به قدر چمدانت در وسعت خود، قدرت درکم که نداری کابوس شده وحشت روزی که نباشی سوگند بخور! نقشه ی ترکم که نداری؟ 🌺🌺🌺🌺🌺 من بی تو خرابم تو از این غم که نداری دیوانه چو من دور و برت کم که نداری ازبس تو سر و ساده و بی فیس و ادایی رژ لب 💄و لاک و مژه دیدم که نداری لامذهب و لاییکی و بی عشق ولایت ماه رمضان روزه و عیدم که نداری هم وزن و قوافی تو ای آخر احساس صد قافیه از بهر تو چیدم که نداری 😂
شب شد اجازه هست چراغت بیاورم؟ یک عطر دلنشین به اطاقت بیاورم؟ بعد از تو باخبر کسی از حال من نشد برگی ز خاطرات فراقت بیاورم؟ در بین این‌همه غزل آب و تاب دار یک شعر نارسیده به باغت بیاورم؟ رازی که بین من و چشم‌های توست افشا کنم نشان ز حماقت بیاورم؟ امشب بگو، بگو که مرا دوست داری‌ام سخت است بر سکوت تو طاقت بیاورم...