eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
حال من خوب است حال روزگارم خوب نیست حال خوبم را خودم باور ندارم خوب نیست آب و خاک و باد و آتش شرمسارم می کنند این که از یاران خوبم شرمسارم خوب نیست روز وشب را می شمارم ؛ کار آسانی ست ؛ حیف روز و شب را هرچه آسان می شمارم خوب نیست من که هست و نیستم خاک است ،خاکی مشربم اینکه می خواهند برخی خاکسارم خوب نیست ابرها در خشکسالی ها دعاگو داشتند حیرتا! بارانم و بایدنبارم خوب نیست! در مرورخود به درک بی حضوری می رسم زنده ام ، اما خودم را سوگوارم خوب نیست مرگ هم آرامش خوبیست می فهمم ولی این که تا کی در صف این انتظارم خوب نیست …
شب است و خواب به چشمم نميرود، آری دلم گرفته برايت، هنوز بيداری...؟ بدا بحال دلے كه هنوز عاشق توست خوشا بحال كسے كه تو دوستش دارے
صد سخن با شعر گفتم، او ندانست قصد چیست؟
یک سخن با چشم گفتم، زیر و بم، دانسته بود...

محزون و دلشکسته نشسته بالا سر فاطمه ش و هی مگه: تمام دلخوشیِ من ... مدافعم ... زهرا ... تو را به جان حسینت نرو، بمان پیشم 😔
🖤 نِمی‌خواهَـم بِرَنجانَـم دِلَـت را بی‌سَبَـب امّا، چِگونه مَرگِ یِک مادَر چِهـِل تَن مُتَّهَم دارَد...؟!
... به روضه کار ندارم... زمین کمی خیس است خدا کند که کسی مادرش زمین نخورد
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری هرشب از شدت درد کمرت بیداری استراحت کن عزیزم ، بخدا میدانم خسته ای ، بی رمقی ، سوخته ای ، بیماری جان من سعی نکن با کمر تا شده ات محض آرامش من بستر خود برداری سرفه هایت بخدا قاتل جانم شده است بس که خونابه در این سینه ی زخمی داری سعی کن خوب شوی ، ای همه دارایی من زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری مونس خستگی حیدر خیبر شکنی تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری
🖤 کنون نهاده علی سر؛ به روی شانه‌ی در و روی گونه‌ی او خاطرات می لرزد 😭🥀
شعر گفتن بهانه‌ای می‌خواست؛ چشم‌هایت... بهانه دستم داد! 🌷
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوخت هیئت، میان "وای مادر" داشت می سوخت دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت سربند یازهرای محسن غرق خون بود سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت باید به یاران شهیدم می رسیدم خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت شب بود ... بعد از شام برگشتم به خانه دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت...💔(:
باز میپرسی چطور اینگونه شاعر شد دلت؟ تو دلت را جای من بگذار...شاعر میشود!
چه حرف‌ها که درونم نهفته می‌ماند؛ خوشا به حال شماها که شاعری بلدید!
عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد لیلی و مجنون قصه شیرین‌تری دارد دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌بوسی هر دفعه از آن دفعه فال بهتری دارد حتی سؤالات کتاب تست کنکورت عاشق که باشی بیت‌های محشری دارد با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد حرف دلت را با غزل حالی کنی سخت است شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد...(:
شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشک؟ من به این چاره بیچاره دچارم هرشب!
شاعر شدن چه داشت به جز تلخی و سکوت؟ گفتند نعمت است...به قرآن نخواستیم!
می‌ پَرد هر شب حَسن ع از خواب، می گوید پدر؛ خواب می دیدم دوباره مادرم را می زدند
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است!🚶‍♀
علی ع که دید ولی کاش بعد ازین دِگر میان شعله کسی نبیند نگار خویش
🏴🏴 با همان جسم نحیف فریاد کرد غربت حیدر علی را یاد کرد فقط حیدر امیرالمؤمنین است که نور جنت و اهل زمین است
من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم که رویت می‌کند هشیار و بویت می‌کند مستم...!
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود این همه رنگ ِقشنگ از کف ِدنیا برود هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد دل ِ تنها به چه شوقی پی ِیلدا برود؟ 🍂🍂🍂
من شاعر و "باران" غزل ناب، ولی حیف؛ که نباشد غزلم بیت ندارد
✨ دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است 🥀🥀
سالیانی‌ست کہ من سنگ صبور خودمم !
برخاست علی(ع) ز خواب نزدیک اذان... شاعر سخن یاوه مگو ، حیدر(ع) و خواب؟! تا صبح سحر به یاد زهرا(س) می سوخت شد قلب علی(ع) از غم دلدار کباب این خانه دگر خانه سابق نشود... بی فاطمه(س) این خانه دگر گشت خراب! "عاصی" 🌹😭⚫️