eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
یه سر بریم زیارت حاج قاسم عزیز بسم الله... 🌷https://soleimani.ir/tour بفرمایین زیارت مجازی👆 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
زندگی یک سفر پر خطر و کوتاه است پیچ و خم دارد و با شادی و غم همراه است دل نبندید به دنیا و حکایت هایش که دغل پیشه فریبنده تر از روباه است دست در دست خدا مهر بورزید به هم آی مردم ! به خدا فرصتمان کوتاه است بهراسید از آنکس که دلش ناپاک است زنده باد آنکه دلش منزل مهر و ماه است ای که نزدیک تری از رگ گردن بر ما ! ذات تو بر همه احوال بشر آگاه است کاروانی پی امداد دل ما بفرست آدمی نه ، که خود آدمیت در چاه است ! لاادری
در شهر ما هوای خوشِ انتظار نیست اینجا دلی برای دلی بیقرار نیست در هیچ برگ و دفترِ عشق و صحیفه ای جایی برای واژ ه ی وصلِ نگار نیست عهدی که بسته می شود امروز،روزِبعد چون شیشه ای که میشکند ماندگار نیست مجنون و عشق،هردو غریبه،جدا زهم فرهاد خسته مانده و عاشق تبار نیست در لحظه های مبهم تقویم روی میز جایی برای خیمهٔ سبز بهار نیست هر روز بانگ ناله بلند است و ناکسان منصور گشته اندو کسی سربه دار نیست دیریست رنگ و بوی خیانت گرفته اند در تار و پود آینه ها جز غبار نیست نومیدم از حضورِسپیده که در افق صبح امیدبه شانه ی کوه آشکار نیست مرتضی_برخورداری
وقتی پیامی از عزیزِ جانت آید مجنونِ قلبت شعرِ شادی می سراید اصلاً به شکل و ظاهرش کاری نداری حتّی صدای زنگ او، غم را زداید گاهی میانِ صد هزاران بیت و مصرع یک جملهٔ ساده دلت را می رباید چیزی شبیهِ " دوستت دارم عزیزم" بندِ دلت را ناگهانی می گشاید هرچند احساسی که جاویدان نباشد در اين جهان، دلبسته بودن را نشاید امّا دل است و آدمی درگیرِ این دل هر لحظه تصویری به خاطر می فزاید تا آنچه می خواهد، خدا آن را بسازد با نامِ صاحبدل، دعایی می نماید یا رب اجابت کن دعای عاشقان را مخصوصاً آن عاشق که عشقت را ستاید کم گفته ام، از مهربانی هایت ای عشق آن قدر پُر مِهری که در باور نیاید.
نه چندان دلخوری از من نه چندان دوستم داری مرا تا چند می‌خواهی بلاتکلیف بگذاری؟ فاضل نظری
♥️ رو به رویت چه لذتی دارد صحبت از حرف های تکراری مطمئنم که دوستت دارم ! مطمئنی که دوستم داری ؟! ؟! ...
ما عشق را پشت در آن خانه دیده ایم زهرا ز درد سینه زمین خورد و دم نزد 😔
نداری خال لب اما،به چشم من که زیبایی فداي ناز لبخندت، تو در من خوب دنيايي دل از من برده اي، ديگر به طنازى نيازى نيست به گيسوي تو دل بستم، چقد زيباست شيدايي تو شايد قطره اي باشي ميان اين همه مردم ولیکن در خيال من، تو آبي تر ز دريايي از اين حسي كه من دارم غم حال تو هم پيداست اگر مجنون اين عشقم، تو هم لیلای ليلايي به پاس عاشقي عمرى، به پای تو نشستم من زليخايي و در آخر به يوسف خوب مي آيی هواي عاشقي يعني بيا دلتنگ هم باشيم كمي بي تابي و گريه، كمي احساس تنهايي بهشت من همين جاهاست كنار تو در اين خانه هبوی آدمى ديگر، به عشق يار حوّايي
درونِ قایقِ تنهایی اتاق خودم نشسته ام لبِ دریا به اتفاق خودم کسی مقصرِ این شعرهای سردم نیست که کور بوده از آغاز هم اجاقِ خودم دو جلد دفتر شعر و خیال دستانت کنار سفره ی احساس شد صداق خودم نفس نمیکشم انگار گیر افتادم میانِ غربتِ سنگینِ باتلاق خودم نگفته ام که چرا سالهاست یادِ توام؟ شکسته ام همه شب با غمت جناق خودم
این آدمک بعد از تو دیگر آدمِ سابق نشد بعد از تو با لبخندِ هر بیگانه ای عاشق نشد چشمان من از شوق دیدار کسی برقی نزد بغضم برای رفتن هیچ آدمی هق هق نشد عذرای من بودی شدی عذرای مرد دیگری این ساده دل اما برای هیچ کس وامِق نشد دل را به امّید تو بی پروا به این دریا زدم افسوس آغوشت برای رفتنم قایق نشد با چشم خود من رفتنت را دیده ام اما به دل میخواستم این را بفهمانم به هر منطق نشد در یک غروبِ بی طلوعِ تلخ گیر افتاده ام خورشید هم بعد از تو دیگر‌ راهی مشرق نشد
سایه ی سوختن خیمه به دیوار افتاد گذر زینب از این کوچه به بازار افتاد تا که با نعره ی یک سنگ دل آینه ریخت شیشه ای خرد شد و از سر دیوار افتاد پای آتش به در خانه ی گل ها وا شد غنچه ای سوخت، به پهلوی گلی خار افتاد کینه و بغض و حسد دست که دادند به هم دست مادر وسط معرکه از کار افتاد تا که یک بار نیفتد پدری روی زمین مادری پیش نگاه همه صد بار افتاد شهر با ناله ی "یا فضه خذینی" فهمید نفس شیر خدا از نفس انگار افتاد میخ شمشیر شد و نیزه شد و خنجر شد میخ تیری شد و بر چشم علمدار افتاد... عطیه سادات حجتی ایام و شهادت بر و شیعیان تسلیت باد
کجایی تو ، ای گرمی جان من ؟ که شد زندگی بی تو زندان من کجایی تو ای تک چراغ شبم ؟ که دور از تو جان میرسد بر لبم لبم ، بوسه جوی لب نوش تُست در آغوش من بوی آغوش تُست به هر جا گلی دیده ، بو کردم ز گلها تو را جستجو کرده ام شب آمد ، سیاهی جهان را گرفت غم تو ، گریبانِ جان را گرفت بیا ای درخشنده مهتاب من که عشق تو بُرد از سرم خواب من رهایم مکن در غمِ بی کسی کنم ناله ، شاید به دادم رسی خطاکارم ، اما ز من گوش کن بیا رفته ها را فراموش کن مهدی سهیلی
شده تقدیرِ كسی باشی و قسمت نشود؟ سالها گیرِ كسی باشی و قسمت نشود؟ پشتِ یك قلبِ به ظاهر خوش و یك خنده ی تلخ شده زنجیرِ كسی باشی و قسمت نشود؟ در میانِ تپشِ آینه پنهان شَوی و روح و تصویرِ كسی باشی و قسمت نشود؟ شده در اوجِ جوانی ، با همین ظاهرِ شاد  تا گلو پیرِ كسی باشی و قسمت نشود؟
آشفته دلان را هوس خواب نباشد شوری که به دریاست به مرداب نباشد هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق آنرا که به دل عشق بود خواب نباشد در پیش قدت کیست که از پا ننشیند یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست نرگس شود افسرده چو در آب نباشد گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
خواب دیدم که فرج آمده در دولت عشق باز فرمانده‌ی قدس است سلیمانیِ ما ...
می گذشت از رو به رویم با حیا ۅ ساده بود رقص گیسوها میان باد فوق العاده بود چشم هایش دلربا بود ۅ نگاهش بر زمین از قدم هایش مشخص بود آقازاده بود دست ۅ پایم سخت لرزید و حواسم پرت شد شک ندارم اتفاقی در دلم رخ داده بود در خیالاتم برایش شعر می خواندم و بعد دست های من به زلف یار ۅ جام باده بود من نگاهم خیره بود ۅ او نگاهش منقطع هم زمین آماده بود ۅ هم زمان آماده بود عشق شوری در نهاد ما نهاد ۅ بعد هم اتفاقی که نباید بین ما افتاده بود
چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می گیرد از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد من از خوش باوری در پیله ی خود فکر می کردم خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد به روی ما به شرط بندگی در می گشاید عشق عجب داروغه ای! باج سر دروازه می گیرد چرا ای مرگ می خندی؟ نه می خوانی، نه می بندی! کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه می گیرد
تو نباشی،،!! چه سلامی، چه علیکی گُل من تک تک ِ ثانیه ها بی تو شده قاتل من مونسی نیست به جز دلهره در کنج اتاق تا زمانی که به چشمان تو بسته دل من نام تو ورد زبانم همه جا تا نفس هست با تو شاید که سرشته شده آب و گِل من من همانم که به امید تو زنده است هنوز دلخوشم لطف تو آخر بشود شامل من باد میرقصد و بلبل به چمن خواننده ای فدای قَدَمت این تَنِ نا قابل من باغبانم ، همه جا بذر وفا کاشته ام کاش وای کاش تو تنها بشوی حاصل من! 🌾🌸🌾
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت زندگی بعدِ تو بر هیـچ‌کس آسان نگرفت...
در ظلمت این مسیر غوغا کردی بی پرده بهار را هویدا کردی همراه مدافعان دشت گل سرخ امنیّت باغ را مهیا کردی ▪️سالروز شهادت را خدمت شما عزیزان تسلیت عرض می نماییم 🌸⃟🌷🕊🌿჻ᭂ࿐✰🔰
دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم دل به هر کس کی سپارم من در دلها مقیم تا نتوانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی آرزومندم که با هر آشنا بیگانه باشم مرغ خوشخوانم وگر در حلقه زاغان نشینم کی توانم لحظه ای در نغمه مستانه باشم مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم با چنین نامردمان بیگانه باشم یا نباشم