رفتی و یاد تو اینجاست، خدا رحم کند
لحظه بارش غم هاست، خدا رحم کند
غزلم غرق ِ نگاه تو شد و آآآآآآه ... کشید
عکس این صحنه چه زیباست، خدا رحم کند
باز عکست ، غزل واشک، همه دور همند
نقشه ای بر سر آنهاست، خدا رحم کند
آخر آن چاله ی بالای لبت فاجعه شد
عمق این فاجعه بالاست، خدا رحم کند
یوسف اینجا به تماشای رُخت آمده بود
چشم یوسف به زلیخاست، خدا رحم کند
خشکسالی به دل افتاد، ببار ای باران
قطرهِ اشک تو دریاست، خدا رحم کند
ساده این را بنویسم، بخوانند، همه
بر سرعشق تو دعواست خدا رحم کند
✍🏻
#من_مینویسم_تو_بخوان
#شاعرانه ❤🌹
🌱🖇
صد مرتبه آن چادر، جذاب ترش میکرد
خود کشف حجابی بود، چادر که سرش میکرد
#بهروز_دولت_آبادی
زیر بارانی تو را دیدم که شدت می گرفت
بعد از آن با دیدنِ تو نبض سرعت می گرفت
قصه از آنجا برای من قشنگی داشت که
در غزل هایم تمام واژه ها َت می گرفت
باز هم دنیا بیاید کار او دیوانگیست
این من عاشق اگر هربار فرصت می گرفت
"بی تو بودن" معنی "مُردن" برایم می دهد
زندگی با اشتیاقی چون تو قوت می گرفت
کاش می شد من طلبکاری مصمم باشم و
تو بدهکاری که هی با بوسه مهلت می گرفت
این لباسِ خیس میداند کجا عاشق شدم
زیر بارانی تو را دیدم که شدت می گرفت
زهرا شاکری
بی واژه بیا ببوسَمت
بیا پیمان ببندیم ؛
که این " من " های تخریب شده را
با بوسه بازسازی کنیم ...
اصلاً بیا و مرا جهنمی کن !
بهشتِ من !
من با تو تمامم و بی تو تمام
بیا و این من را ناتمام مگذار
این " نیست " را با بوسهای از نو بساز
بیا ...
لبهایم از آنِ تو
مرا از نو نقاشی کن ...
مرتضی قرائی
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون ، رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزیام و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پیِ دلداری من
من و دیوانگی و مهر و وفا یار شدیم
تا تو باشی و من و عشق و وفاداری من
لیلا کسری
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی
همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی
همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی
خواجوی کرمانی
با تو ای "روحانی" اوقات چَرَندی داشتیم
هشت سال آزگار ایّام گندی داشتیم
باتو شد، عین هلاهل، زندگی در کام ما
ما که روزی، بی تو ساعت های قندی داشتیم
ای قساوت، با تو هرجا ،"درد دل" کردیم، باز
در جواب درد دل ها، ریشخندی داشتیم
ای تکبّر، ای دروغ، ای حقّه و تزویر، کاش
در ازای تو، مدیر دردمندی داشتیم
از اراجیف تو پُر شد گوشم و گفتم که کاش
از برای "شیخَسَن" هم، پوزهبندی داشتیم
ما که فکر و ذکرمان حالاست مرغ و تخم مرغ
روزگاری آرزوهای بلندی داشتیم
غرب وحشی هرچه گفت، این دولت بی خیر، کرد
بس که مسئولینِ "مِیدین انگلندی" داشتیم
«محمدحسین رشیدی»
فروردین ۱۳۹۹
گم شد، در قیل و قال گم شد سخنم
در بهت گذشت فرصتِ دم زدنم
بستند به لقمههای شیرین، باری
تا وا نشود به حرفِ تلخی دهنم
#امیدمهدینژاد