میخواستم وجود تو را شاعری کنم
کاری که احتیاج به خوشباوری نداشت
یک شهر در به در شده است
از حضور تو
یوسف هم اینقدَر به خدا مشتری نداشت
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعله ای بود که لرزید ولی جان نگرفت
دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
قصه عاشقی ما سر و سامان نگرفت
تاج سر دادمش و سیم زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت
#فاضل_نظری
علتِ چپ شدن چشمان 👀 ما را خواستند مِن مِنے کردم و دیدند که #طُ را مےنگرم 😍 🙈
🙈🙈🙊🙊🙈🙈
بغلت گریه ی خاموش چه حالی دارد
غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد!
من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی
کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد!
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی، گریه کنی، شعر بخوانی؟
#سیدتقی_سیدی
════
یک نفر را دوست دارم، شعر می گویم برایش...
آمده در زیر شعر من نوشته : " عاشقین؟ !"
این همه از دردهایم گفته ام باز آمده
می نویسد : خوش به حال دلبر تو! آفرین!
من که شاعر نیستم تا عاشق شعرم شوی
من فقط یک عاشقم بگذار تا شعرم شوی...
با من از ماندن بگو، رفتن تباهم می کند
خوب می دانی غمت خانه خرابم می کند
من به لبخند دو چشمان تو عادت کرده ام
ترک عادت هم که می دانی چه کارم می کند؟
قدر یک دم دست هایت را ز دستانم مگیر
فکر یک دم بی تو،بر مردن مجابم می کند
#من_مینویسم_تو_بخوان
#شاعرانه
رفتی و یاد تو اینجاست، خدا رحم کند
لحظه بارش غم هاست، خدا رحم کند
غزلم غرق ِ نگاه تو شد و آآآآآآه ... کشید
عکس این صحنه چه زیباست، خدا رحم کند
باز عکست ، غزل واشک، همه دور همند
نقشه ای بر سر آنهاست، خدا رحم کند
آخر آن چاله ی بالای لبت فاجعه شد
عمق این فاجعه بالاست، خدا رحم کند
یوسف اینجا به تماشای رُخت آمده بود
چشم یوسف به زلیخاست، خدا رحم کند
خشکسالی به دل افتاد، ببار ای باران
قطرهِ اشک تو دریاست، خدا رحم کند
ساده این را بنویسم، بخوانند، همه
بر سرعشق تو دعواست خدا رحم کند
✍🏻
#من_مینویسم_تو_بخوان
#شاعرانه ❤🌹
🌱🖇
صد مرتبه آن چادر، جذاب ترش میکرد
خود کشف حجابی بود، چادر که سرش میکرد
#بهروز_دولت_آبادی
زیر بارانی تو را دیدم که شدت می گرفت
بعد از آن با دیدنِ تو نبض سرعت می گرفت
قصه از آنجا برای من قشنگی داشت که
در غزل هایم تمام واژه ها َت می گرفت
باز هم دنیا بیاید کار او دیوانگیست
این من عاشق اگر هربار فرصت می گرفت
"بی تو بودن" معنی "مُردن" برایم می دهد
زندگی با اشتیاقی چون تو قوت می گرفت
کاش می شد من طلبکاری مصمم باشم و
تو بدهکاری که هی با بوسه مهلت می گرفت
این لباسِ خیس میداند کجا عاشق شدم
زیر بارانی تو را دیدم که شدت می گرفت
زهرا شاکری
بی واژه بیا ببوسَمت
بیا پیمان ببندیم ؛
که این " من " های تخریب شده را
با بوسه بازسازی کنیم ...
اصلاً بیا و مرا جهنمی کن !
بهشتِ من !
من با تو تمامم و بی تو تمام
بیا و این من را ناتمام مگذار
این " نیست " را با بوسهای از نو بساز
بیا ...
لبهایم از آنِ تو
مرا از نو نقاشی کن ...
مرتضی قرائی
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون ، رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزیام و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پیِ دلداری من
من و دیوانگی و مهر و وفا یار شدیم
تا تو باشی و من و عشق و وفاداری من
لیلا کسری
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی
همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی
همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی
خواجوی کرمانی
با تو ای "روحانی" اوقات چَرَندی داشتیم
هشت سال آزگار ایّام گندی داشتیم
باتو شد، عین هلاهل، زندگی در کام ما
ما که روزی، بی تو ساعت های قندی داشتیم
ای قساوت، با تو هرجا ،"درد دل" کردیم، باز
در جواب درد دل ها، ریشخندی داشتیم
ای تکبّر، ای دروغ، ای حقّه و تزویر، کاش
در ازای تو، مدیر دردمندی داشتیم
از اراجیف تو پُر شد گوشم و گفتم که کاش
از برای "شیخَسَن" هم، پوزهبندی داشتیم
ما که فکر و ذکرمان حالاست مرغ و تخم مرغ
روزگاری آرزوهای بلندی داشتیم
غرب وحشی هرچه گفت، این دولت بی خیر، کرد
بس که مسئولینِ "مِیدین انگلندی" داشتیم
«محمدحسین رشیدی»
فروردین ۱۳۹۹
گم شد، در قیل و قال گم شد سخنم
در بهت گذشت فرصتِ دم زدنم
بستند به لقمههای شیرین، باری
تا وا نشود به حرفِ تلخی دهنم
#امیدمهدینژاد
دیده بودی عاشقم اما دلت انکار کرد
گفته بودی میروی اما دلم اصرار کرد
پرچم صلحم -همین مویی که تازه شد سفید-
بردمش بالا ولی چشمت فقط پیکار کرد
رد دستان کسی در بین موهای تو بود
باورم اصلا نمیشد، روسری اقرار کرد
فتنهء چشمت که با عینک کمی خوابیده بود
مو پریشان کردی و باد آمد و تَکرار کرد
بهترین خوابم فقط رویای شیرین تو بود
رفتنت ما را ز رؤیا با لگد بیدار کرد
موقع رفتن فقط این عکسها را هم ببر
هرچه کردی با من، عکست با در و دیوار کرد
هرچند دادم از دست حال عبادتم را
از من نگیر هرگز عـرض ارادتم را
هر جوره خوب بودی با این بدِ گنهکار
اما ادا نکـردم حق رفـاقـتـم را
چیزی ز نعمت تو از سفره ام نشد کم
با لطف خود ندیدی کفران نعمتم را
مشغول هیچ بودم دنبال هیچ رفتم
صرف دعا نکردم وقت فراغتم را
هرچه فرار کردم دنبال من دویدی
آغوش باز کردی دیدی خجالتم را
یک کار خیر کردم صدها ثواب دادی
زود از درت گرفتم سود شراکتم را
آلــوده ام ولی من گـریه کن حسینم
خرج حسین کردم ساعت به ساعتم را
دست سه ساله دادم من آبروی خود را
کی میدهد رقـیـه برگ زیارتم را
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم، از همه بیگانه شویم
جان سپاریم، دگر ننگ چنین جان نکشیم
خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم...
مولانا
🥀🥀🥀🥀🥀
روزه داران مه قرآن رمضان نزدیڪ است
رو به پایان شده شعبان رمضان نزدیڪ است
مستی و فیض سـحر منتظر عـشّاق است
ماه پر برڪت یزدان رمضان نزدیڪ است
اللهمَ_ربَّ_شَهر_الرمضان🌹
آمدی با تاب گیسو تا که بی تابم کنی
زلف را یکسو زدی تا غرق مهتابم کنی
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی
#مهدی_سهیلی
بوسه ات مرحله ی پر هیجــانـی دارد!
چشم و ابروت عجب تیر و کمانی دارد!
نکند وارث لبـــخند مونالیزایــی!
که لبت مثل لبش، راز نهانی دارد؟
هُرم آغوش تو یعنی که خدا هم با تو
گاه گاهی هوس خوشگذرانــی دارد
کاش تکلیف مرا چشم تو روشن بکند!
کــه خریدار تـــو بودن چه زبانـــی دارد؟
با دوتا بوسه بیا امر به معروف کنیم!
لذتی بیشتر از چشم چرانی دارد
بعد آشوب بزرگــی کـــه لبت برپا کرد
چشم تو فتنه ی یک جنگ جهانی دارد!
بوسه ات ولولــه انداخته در اندامم
حتم دارم، لبت اکسیر جوانی دارد!
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟
بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟
انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست
سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی
من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم
بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی
غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی
دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی
حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟
حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟
نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
سخت است بخندی و دلت غم زده باشد
هر گوشه ی پیراهن تو نم زده باشد
سخت است به اجبار به جمعی بنشینی
وقتی دلت از عالم و آدم زده باشد
احوال من ای دوست چنین است که انگار
یک صاعقه بر جنگل خرم زده باشد
دور از تو شبیه م به یتیمی که به رویش
در جمع کسی سیلی محکم زده باشد
دور از ادب است اینکه بخندد لبت اما
دیوار دلت مشکی و ماتم زده باشد
با این همه تا خرده نگیرند عزیزان
میخندم و هرچند دلم غم زده باشد
#رضا_خادمه
════
یک نفر را دوست دارم، شعر می گویم برایش...
آمده در زیر شعر من نوشته : " عاشقین؟ !"
این همه از دردهایم گفته ام باز آمده
می نویسد : خوش به حال دلبر تو! آفرین!
من که شاعر نیستم تا عاشق شعرم شوی
من فقط یک عاشقم بگذار تا شعرم شوی...
با من از ماندن بگو، رفتن تباهم می کند
خوب می دانی غمت خانه خرابم می کند
من به لبخند دو چشمان تو عادت کرده ام
ترک عادت هم که می دانی چه کارم می کند؟
قدر یک دم دست هایت را ز دستانم مگیر
فکر یک دم بی تو،بر مردن مجابم می کند
#من_مینویسم_تو_بخوان
#شاعرانه
رفتی و یاد تو اینجاست، خدا رحم کند
لحظه بارش غم هاست، خدا رحم کند
غزلم غرق ِ نگاه تو شد و آآآآآآه ... کشید
عکس این صحنه چه زیباست، خدا رحم کند
باز عکست ، غزل واشک، همه دور همند
نقشه ای بر سر آنهاست، خدا رحم کند
آخر آن چاله ی بالای لبت فاجعه شد
عمق این فاجعه بالاست، خدا رحم کند
یوسف اینجا به تماشای رُخت آمده بود
چشم یوسف به زلیخاست، خدا رحم کند
خشکسالی به دل افتاد، ببار ای باران
قطرهِ اشک تو دریاست، خدا رحم کند
ساده این را بنویسم، بخوانند، همه
بر سرعشق تو دعواست خدا رحم کند
✍🏻
#من_مینویسم_تو_بخوان
#شاعرانه ❤🌹