eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نامش چکید از لب ما و شراب شد... مِهرش نشست بر دل ما و ثواب شد مقصود بود، خاک قدم های او شدن از این جهت وجود بشر از تراب شد کعبه برای خویش پی قبله گاه بود ایوان طلای شهر نجف انتخاب شد گفتیم ما چگونه بهای جنان دهیم؟ گفتند با محبت حیدر حساب شد
دلم ...! تو را میخواهد .... نه برای رسیدن به آغوشت ...! فقط ...! جرعه ای از .... آرامشِ نگاهت را میخواهم ...!!!
تو هر روز قلبم شاهد غم هاے یڪ طرف دنیاے دردم یڪ ....!!
از جمعہ، همین بس ڪه بدانے... بے تــو هر ثانیہ‌ اش ساعتے مےگذرد...
گر چه با دوری ِ او زندگی ام نیست ، ولی یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز...
نذر ڪردم ڪَر ببینم روے زیباے تورا یڪصد و ده بیت تنها خرج چشمانت ڪنم ...
💠💠 می توانم عشق را درچشمِ تو جاری کنم نازِچشمت را به هرقیمت خریداری کنم آبشــار گیسـوانـم را رهـا سـازم شبـی بـوسه های عاشقـانه بر لبت جاری کنم شانه هایت تکیه گاهِ بیکسی هایم شود بغضِ خودرا بشکنم درپیشِ تو زاری کنم گاه گاهی نغمه ای نجوا کنم بر گوشِ تو روزوشب با جان ودل از تو پرستاری کنم سـاحلِ امنم شود آغـوشِ گرمت نازنین تَرکِ ایـن تنهایی و غم های تکراری کنم چشـم هایـم را بیـآرایم بـرایت مهـربان عاشقـم باشی ومن عمری وفـاداری کنم ❤️❤️
عصرهای جمعه برایت عصرانه‌اے مے چینم از عشق و دوست داشتن و در انتظار آمدنت لقمه اے میگیرم از حسرت با بغض مے بلعم غصه نبودنت را و جرعه جرعه مے نوشم چاے دلتنگے را ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌💠💠⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎
«...بِه ڪُــــجٰا مــــیٖروی اِی عِلَتِ بٰاریٖــــــدَنِ شِعْــــر؟! اَنْدَڪــــی صَبْـــر؛ غَــــزَل بٖی تُو دِلَش میگیٖــــرَد...» شما دعوتید به کانال با معرفی شاعران جدید ایتا😍😍 @abadiyesher منتظر حضور گرمتون هستیم🌱🌱🌹🌹🌱🌱 https://eitaa.com/joinchat/1517355107C81258e1f72 @abadiyesher
اصفهان با آن همه وسعت شده نصف جهان یک وجب قد داری و کل جهانم گشته ای
هرڪہ رفت از دیده،مۍگویند از دل مۍرود دلبرِ ما از نظر دور است و از دل دور نیست.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
پابند توام در شب من زلف میفشان دیوانه‌ی آرام که زنجیر ندارد هُرمی که لبت دارد و داغی که دل من خورشید پدرسوخته‌ی تیر ندارد