به دهر، هر خبری هست، زیر پرچم توست
اگر کسی درِ دیگر زند ز بیخبری است
#علیرضا_قاسمی
ارمنی ها هم دخیل نذری هیأت شدند
کربلا از انبیا هم بوده پر اعجازتر
هیأتت باز است حتی بر گنهکاری چو من
میشود اینجا دل از هرجای دیگر بازتر
شرم از بار گناه و شوق یار ویک نگاه
میکند چشمان ما را از همان آغاز تر
صحبت از شاهی کریم ابن کریم است و رئوف
باز کشکول قنوتم شد دهانش بازتر
عرض حاجت پیش نامردان خطایی فاحش است
باخودم ابراز کردم پیش تو ابرازتر
من بنازم منصبش را در میان اهلبیت
بوده با دستان خود عباس راه اندازتر
چایی روضه چه دارد بعد هیئت دوستان
هریکی از دیگری سرمست و خوش آوازتر
زیر قبه حاجتی تا استجابت میشود
رقص پرچم میشود برگنبدت طنازتر
من قسم اورده ام میبخشدم امشب خدا
درخلایق که ندارد از رقیه نازتر
میروم مشهد برات کربلا گیرم که هست
چای موکب با نبات و زعفران ممتازتر
#حسین_مرادی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
دستخطی حسنی داشت که ثابت میکرد
سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است!
جان سرِ دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی...
تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است...
شاعر: #ایوب_پرندآور
من گنهکار و فقیر و پر خطایم یا حسین
آه حسرت میچکد از این صدایم یا حسین
توبه ی شیرین حرّ و گرمی آغوش تو
هست رؤیا ی قشنگِ خواب هایم یا حسین
دست مهرت می کِشد دل را ز چاه ظلمتم
در پناه چادر مادر ، گدایم یا حسین
این دل طوفانی ام را پیش کِش آورده ام
من به عشقت آشِنا و مبتلایم یا حسین
مظهر لطف و سخا ، ای کشتی حاجات ما
ساحل امن نجاتت ، کیمیایم یا حسین
راه تو تدبیر خلقت ، نام تو راز شفا
یک نگاه تو بَرَد تا انتهایم یا حسین ...
#بازنشر
#زهره_قاسمی
#وصال
بادها عطر خوش سیبِ تنش را بردند
زخمها لالۀ باغ بدنش را بردند
نیزهها بر عطشش قهقهه سر مىدادند
خندهها خطبۀ گرم دهنش را بردند
این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است
که روى نیزه بوى پیرهنش را بردند؟
تا که معلوم نگردد ز کجا مىآید
اهل صحراى تجرّد کفنش را بردند
دشنهها دور و بر پیکر او حلقه زدند
حلقهها نقش عقیق یمنش را بردند
چهرهها یا همه زردند وَ یا نیلى رنگ
شعلهها سبزى رنگ چمنش را بردند
بت پرستان ز هراس تبر ابراهیم
جمع گشته تبر بت شکنش را بردند
بادها سینه زنان زودتر از خواهر او
تا مدینه خبر سوختنش را بردند
یوسف، آهسته بگویید نمیرد یعقوب
گرگها زوزه کشان پیرهنش را بردند
#رضاجعفری
#حضرت_عبدالله_ابن_الحسن_علیه_السلام
خوب شد کشته شدم، اهل حسد ننوشتند
پسر مرد جمل از شهدا جا افتاد
#علیرضا_لک
در سرخی غروب نشسته سپیدهات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیدهات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای نالههای بریده بریدهات
در بین این غبار، به سوی تو آمدم
از روی ردّ خون به صحرا چکیدهات
پا میکشی به خاک، تنت درد میکند
آتش گرفته جان منِ داغ دیدهات
خون گریه میکنند چرا نعل اسبها
سخت است روضهٔ تن در خون تپیدهات
بر بیت بیت پیکر تو خیره ماندهام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیدهات!
باید که میشکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریدهات
#سیدمحمدجواد_شرافت
گرچه «ابنُالحسنم»؛ پُر شدم از ثارالله
بنویسید مرا «یابنَاباعبدالله»
#علیاکبرلطیفیان
#عبداللهبنحسن 🏴
4_5787214512893464041.mp3
8.69M
|⇦•دستش به دستِ عمه ..
#روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم به نفس سید مهدی میرداماد
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن میآمد
یازده ساله ترین شیرِ حسن میآمد
یازده جرعهی ناب از یَمِ حیدر خورده است
خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است
دست حق بر درِ خیبر بخورد میفهمند
به رگ غیرت او بَر بخورد میفهمند
او یتیمی است که نعلین ندارد حتی
فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی
او نمیدید که خاری به کف پایش بود
دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود
چند باری به زمین خورد ولی باز دوید
تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید
خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود
دورِ گودال فقط دایره در دایره بود
همه با خاطرهی بغضِ علی جمع شدند
حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند
#حسن_لطفی 📜