تا آب ،خرابه، سایه ای دید ،گریست
غم خورد ،چهل سال نخندید ،گریست
یک عمر ندای العطش در گوشش
از کرب و بلا هرآنکه پرسید، گریست
#محمدجواد_منوچهری
#یا_علی_ابن_الحسین_زین_العابدین_علیه_السلام
#امام_حسین_ع_شهادت
قرار بود که آقا فقط شهید شود
بنا نبود شناسایی اش بعید شود
#عماد_بهرامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃
ای شاهد روز غم فدایت ، سجاد
در سوگ تو هستم و عزایت، سجاد
یک عمر چکید خون دل از چشمت
اشک تو شده آب و غذایت، سجاد
تو کشتهء کربلا و داغش شدهای؟
یا داده عدو زهر جفایت، سجاد
تو اسوهء سجده و عبادت هستی
عالم به فدای ربنایت، سجاد
از لطف صحیفهء تو دین یافت حیات
اعجاز نمودی به دعایت، سجاد
دوراز تو و آن قبر غریبت هستم
دل زائر آن صحن و سرایت،سجاد
صد شکر که هستم از گدایان درت
مسکینم و محتاج عطایت، سجاد
#مهجور
#صلی_الله_علیک_یا_علیبنالحسین
🌴🏴🌴
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس بر میخواست
علی باشی و در میدان نجنگی ، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشق بازی شعله ور میخواست
علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزانتر علی بودن هنر میخواست
نباید شعلهء این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
به پای این کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان پیغامبر میخواست
مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست
خرابه خیزران خنیاگریها خارجی خواندن
نمک از زخمهایش زخمهای تازهتر میخواست
امامت را زنی با خود به هر جانکندنی میبرد
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
پدر لب تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای گریهء باران چه از جان پسر میخواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
#سیدحمیدرضابرقعی
🏴 مرثیۀ شهادت حضرت علیبنالحسین علیهماالسلام
▪️روز عزای اشک
ای ماه سربهمهر مدینه، خدای اشک
ای اشک همدم تو و تو آشنای اشک
ای داغدار خاطرۀ کربلای خون
ای شهریار شبشکن نینوای اشک
سی سال از دو چشم ترت ریخت خون دل
سی سال بود قوت تو آب و غذای اشک
سی سال گریه کردی و با گریه ساختی
صدها حسینیه به جهان بر بنای اشک
ای التیام زخم دلت روضه بر حسین
بر درد تو نبود دوا جز دوای اشک
ای شاهد خزان گلستان مصطفی
ای روضهخوان کرببلا با نوای اشک
کردی قیام در غل و زنجیر یا علی
با سجدههای حیدریات پابهپای اشک
پروردگار گریه شدی همچو فاطمه
راه تو روضه بود و صدایت صدای اشک
در روز دفن عشق که یاری نداشتی
تنها گرفت دست تو را بوریای اشک
فریاد العطش دمی از خاطرت نرفت
آبی ندید چشم تو جز در نمای اشک
فرعون شام را چه دلیرانه غرق کرد
دریای خطبههای غمت با عصای اشک
صد غنچه از ستایش شیوای کردگار
گل کرده در قنوت تو با ربنای اشک
حمد و سپاس را تو به ما یاد دادهای
در سینۀ صحیفۀ خود با دعای اشک
در غصۀ شهادت تو اشک هم گریست
روز عزای تو شده روز عزای اشک
#محمدتقی_عارفیان، ۱۳۹۹/۰۶/۲۴
🏴🏴🏴🏴
به لب آه و به دل خون و به رخ اشک بصر دارم
شدم چون شمع سوزان آب و آتش بر جگر دارم
دلم خون شد، نخندید ای زنان شام بر اشکم
که هم داغ برادر دیده، هم داغ پدر دارم
کند اخترفشانی آسمان دیدهام دائم
که بر بالای نیزه هیجده قرص قمر دارم
عدو دست مرا بست و اسیرم برد در کوفه
نشد تا نعش بابم را ز روی خاک بردارم
تمام عمر هر جا آب بینم اشک میریزم
من از لبهای خشک یوسف زهرا خبر دارم
از آن روزی که ثار الله را کشتند لب تشنه
به یاد کام خشکش لحظه لحظه چشم تر دارم
مسافر کس چو من نَبوَد که همراهِ سرِ بابا
چهل منزل به روی ناقهء عریان سفر دارم
از آن روزی که بالا رفت دود از آشیان ما
دلی از خیمههای سوخته سوزندهتر دارم
همه از آب رفع تشنگی کردند غیر از من
که هرجا آب نوشم بیشتر در دل شرر دارم
اگر چشمت به آب افتاد "میثم" گریه کن بر من
که آتش در دل و جان بر لب و خون در بصر دارم
#استاد_سازگار
هرچه آمد بر سر ما از بلای شام بود
قتلگاه اصلی ما کوچههای شام بود...
#سیدپوریا_هاشمی
#شهادت_امام_سجاد
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لب های علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضه ی دست بریده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
#محسن_عرب_خالقی
استخوان های مرا در پنجه، آخر خرد کرد
آنکه می پنداشتم چون موم در چنگ من است
#فاضل_نظری
#روضه_اسارت🏴
جـان مـن بــر نـیـزه و جسمم میـان کـاروان
من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
#سیدهاسماءاسماعیلی
#حضرت_زینب
ای کاش شهیدان خدا زنده نبودند
عباس نمیدید که زینب تک و تنهاست
#زهرا_آراسته_نیا
در باور من شبیه پاییز نباش
دلگیرتر از بارش یکریز نباش
سخت است که بی قرار باشم یک عمر
اینگونه برای من غم انگیز نباش
#مهدی_ملکی_الف
#امان_از_دل_زینب_علیها_السلام
در کوفه ای که لب به لب از بغض حیدر است
قرآن شنیدن از سر بر نیزه خوشتر است
#محمد_قاسمی
موی سر ڪردم سفید اما خیالت در سر است
آتشی پنهان ته این تودهی خاڪستر است
#غنی_ڪشمیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای بهترین بهانه ی این زندگی سلام
صبحت قشنگ،
لحظه ی بیداریت به خیر . . .
#فرامرز_عرب_عامری
🌴🥀🌴
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
این روزها غم تو مرا میکشد حسین
شبهای ماتم تو مرا میکشد حسین
تا آن دمی که منتقم تو نیامده است
سرخی پرچم تو مرا میکشد حسین
از لحظه ورودیه تا آخرین وداع
هر شب محرّم تو مرا میکشد حسین
هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی
اشک دمادم تو مرا میکشد حسین
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غمهای اعظم تو مرا میکشد حسین
از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایت
انگشت و خاتم تو مرا میکشد حسین
بر نیزه در مقابل چشمان خواهری
گیسوی درهم تو مرا میکشد حسین
━━━━💠🌸💠━━━━
#محرم 🏴
#یوسف_رحیمی
نباید شعله این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می خواست
#محرم
#امام_حسین
#سید_حمیدرضا_برقعی
••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••
••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••
براي روضه اگر كم گذاشتم امسال
تو كم نبين كه برای كريم بد باشد
اگر بناست به من مزدِ يك دهه بدهی
طواف حضرت شش گوشه ميشود باشد؟
#حامد_فلاحیراد
#آقایِ_من_حسین
فرصت عشق مهیا بشود...مطلوب است
دل که عاشق نشود معتقدم معیوب است
#بداههعلیجعفری
🍃غزلی زیبا از هوشنگ ابتهاج
درین سرای بی کسی، کسی به در نمیزند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمیزند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمیزند
نشستهام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند
گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم
یک صلای آشنا به رهگذر نمیزند
دل خراب من دگر خرابتر نمیشود
که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند
چه چشم پاسخ است از این دریچههای بستهات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمیزند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمیزند
🍃ایستگاه پارسی
سلام علیکم
روزی كه در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم
خورشيد را بر نيزه گویی خواب ديدم
خورشيد را بر نيزه؟ آری اينچنين است
خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگين است
بر صخره از سيب زنخ بر میتوان ديد
خورشيد را بر نيزه كمتر میتوان ديد
در جام من می پيش تر كن ساقی امشب
با من مدارا بيشتر كن ساقی امشب
بر آبخورد آخر مقدَّم تشنگانند
می ده حريفانم صبوری میتوانند
اين تازه رويان كهنه رندان زميناند
با ناشكيبايان صبوری را قريناند
من صحبت شب تا سحوری کی توانم
من زخم دارم من صبوری كی توانم
تسكين ظلمت شهر كوران را مبارک
ساقی سلامت اين صبوران را مبارک
من زخمهای كهنه دارم بی شكيبم
من گرچه اينجا آشيان دارم، غريبم
من با صبوری كينه ديرينه دارم
من زخم داغ آدم اندر سينه دارم
من زخمدار تيغ قابيلم برادر
ميراثخوار رنج هابيلم برادر
يوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
يحیی! مرا يحیی برادر بود در چاه
از نيل با موسی بيابانگرد بودم
بر دار با عيسی شریک درد بودم
من با محمد از يتيمی عهد كردم
با عاشقی ميثاق خون در مهد كردم
بر ثور شب با عنكبوتان میتنيدم
در چاه كوفه وای حيدر میشنيدم
بر ريگ صحرا با اباذر پويه كردم
عمار وَش چون ابر و دريا مويه كردم
من تلخی صبر خدا در جام دارم
صفرای رنج مجتبی در كام دارم
من زخم خوردم صبر كردم دير كردم
من با حسين از كربلا شبگير كردم
آن روز در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشک چوب نيزهها گل كرد خورشيد
فريادهای خسته ، سر بر اوج میزد
وادی به وادی خون پاكان موج میزد
بی درد مردم ما خدا، بی درد مردم
نامرد مردم ما خدا ، نامرد مردم
از پا حسين افتاد و ما بر پای بوديم
زينب اسيری رفت و ما بر جای بوديم
از دست ما بر ريگ صحرا نطع كردند
دست علمدار خدا را قطع كردند
نوباوگان مصطفی را سر بريدند
مرغان بستان خدا را سر بريدند
در برگريز باغ زهرا ، برگ كرديم
زنجير خائيديم و صبر مرگ كرديم
چون بيوگان ننگ سلامت ماند برما
تاوان اين خون تا قيامت ماند برما
روزی كه در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشک چوب نيزهها گل كرد خورشيد
استادعلی معلم دامغانی
#امان_از_دل_زینب_علیها_السلام
در کوفه ای که لب به لب از بغض حیدر است
قرآن شنیدن از سر بر نیزه خوشتر است
#محمد_قاسمی
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!
نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!
این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!
باغبانیست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،
به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،
دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!
جان من برخیِ "آن مرد" که در شط فرات،
تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!
هر طرف مینگری نامِ #حسین است و #حسین،
ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!
#حسینجنتی
#امام_حسین
#محرم🏴
تا لالهگون شود کفنم بیشتر زدند
از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود
گفتم که زادهی حسنم بیشتر زدند
این ضربهها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی وبر دهنم بیشتر زدند
از جنس شیشه بود مگر استخوان من
دیدند خوب میشِکَنم بیشتر زدند
میخواستند از نظر عمق زخمها
پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
تا از گلم گلاب غلیظی در آوردند
با نعل تازه بر بدنم بیشتر زدند
دیدند پا ز درد روی خاک میکِشم
در حال دست و پا زدنم بیشتر زدند
#عباس_احمدی
منم آن کوه که ویران شده ام
خاک صحرا همه بینند مرا
روزگاری به صلابت تن من
اینک اما ته ماتم کده ها
#سید_طباطبایی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت
به چوب، چوب محمل؛ نه با زبان، با سر
#سید_حمید_رضا_برقعی
گفتی:چه کسی رازقِ شعر است؟ نوشتم
چشمانِ پر از شعرِ تو ، دامت بَرَکاتُه ... !
#مصطفي_عمانيان