eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شعـــر من رقص قلم نیست،       ڪه فریاد دل است، بسته ای بر    دل من صــــــد       غل وزنجیر ڪه نگو
خبر نداشتن از حال من بهانه ی توست بهانه ی همه ی ظالمان شبیه هم است... فاضل_نظری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید که اویس قرنی هم به محمد نرسید عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید ماند تا آینهء مادر دنیا باشد حرم او حرم حضرت زهرا باشد
... مقصود من از شعر تو بودے ڪه نماندے اے ناب ترین حس غلط باز ڪجایی...؟
▫️ اگر چه رفتی و کُشتی ز دوریت ما را بیا که جز تو نخواهیم خونبها یارا نظر ز صورت زیبا بگو بپوشاند کسیکه گفت بپوشان جمال زیبا را بجز نیاز ز رعنا قدان نخواهی دید اگر بناز دهی جلوه قد رعنا را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌾
چشم کورم شده بینا و همین است تضاد لمسِ پیراهن او نور به چشمانم داد عاشقش بودم و تهمت به دل پاکم زد آتش فتنه به دامان خودش هم افتاد رفتم و دور شدم تا که بداند شاید پاسخ مِهر ، نه جور است ،نه داد و بیداد آمد و گفت ، پشیمان شده از رفتارش فرصتی تازه طلب کرد ،کُنَد دل را شاد آتش دل شده خاکستر و او چون ققنوس در دل سوخته ام عشق و جوانی را زاد 🌾
برکه با خاطره ی ماه به هم می‌ریزد می‌وزد باد و سحر گاه به هم می‌ریزد می‌نویسم که طلوعی بکنی در غزلم واژه در لحظه ی کوتاه به هم می‌ریزد آمدی باز به دنیای نگاه من و دل تپش قلب پر از آه بهم می‌ریزد بهتر آن است بمانی ته بن بست دلم ور نه با آمدنت راه به هم می‌ریزد عمق دلتنگی من، دلهره ی رفتن تو ختم آهی که ته چاه به هم می‌ریزد
زنگ باران به صدا می آید آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من... 👤سهراب سپهری
دیگر برای دوستت دارم کمی دیر است گفتی کسی را دوست میداری ، دلت گیر است حرفی نمی ماند برای من که می دانم وصل و جدایی ها همیشه دست تقدیر است هرگز نمی خواهم دلیل غصه ات باشد اشکی که از چشمان من هر دم سرازیر است حق می دهم وقتی نمی خواهی بمانی تو معشوقه که بیش از یکی شد دست و پاگیر است دل می کنم من نیز اما شک ندارم که کابوس های تلخ من در حال تعبیر است ای کاش می گفتی که قدری... نه نمی خواهد دیگر برای دوستت دارم کمی دیر است
بارسنگین است ومن ڪم طاقت ودنیا حسود... خم شدن را عار میدانم ، دعا ڪن بشڪنم
دلسوزی‌ات ای کاش که این‌گونه نمی‌شد له کرد غمت شاخه گلی را که نچیدی..
دوباره شب شدو تنهایی و سکوت😔😔😔