eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
enc_16642240970631015517828.mp3
3.66M
نماهنگ سلام یا جداه کربلایی سیدرضا نریمانی کربلایی محمد اسداللهی 🤲🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیم است که بی پرده کنم فاش، غمت را هجرانِ تو نگذاشت به دل، صبر و قراری حزین لاهیجی
یک سینه پر از حسرتِ دیدار و دگر هیچ... :)
در بارگه جلالت ای عذر پذیر دریاب که من آمده‌ام زار و حقیر از تو همه رحمتست و از من تقصیر من هیچ نیم همه تویی دستم گیر
با زنده‌دلان نشین و صادق نفسان حق دشمن خود مکن به تعلیم کسان خواهی که بر از ملک سلیمان بخوری آزار به اندرون موری مرسان
از دست دوتا پای فلج خسته شديم از راه دراز و بار کج خسته شديم در عشق، هزار دسته‌گي افتاده‌ ست عَجِّل لِوَلیَّکَ الفَرَج! خسته شديم!
صبح است و هواۍ دلِ من مثلِ است؛🌸 پلکۍ بزن و👁 صبح بخیرِ باش...📖 سلام صبحتون قشنگ اهالی آبادی شعر
دیدی تو به چشم خویشتن محشر را بی رحمی دشمنان این کشور را در شاهچراغ با گلوله از دست دادی پدر و برادر و مادر را مهدی شریفی
آقا جواد الان که دیگه نصفه شب نیست دیگه؟🙂🙃
اعلام مراسم 💠 توسل به حریم کبریا 🎤 با سخنرانی: حجت الاسلام رفیعی 🎤 بانوای: کربلایی سیدرضانریمانی 🗓 سه شنبه ١٧ آبان ١۴٠١ ⏱ ساعت ١٩:۴۵ 🗺 مسجد مقدس جمکران
چنان سرباز در شطرنج تا پایان بیایم راه وزیری پر توان گردم،برای بودن با شاه
خمار يک نظر از نرگس خمار توايم به حال ما نظرى کن که ما دچار توايم....
گر بیایَد وَصفِ زیباییِ تو دَر شعرِ مَن هَر که شِعرَم را بخوانَد گویَدَت اَفسانه‌ای
خوش آن زمان که نکویان کنند غارت شهر، مرا تو گیری و گویی که: «این اسیرِ من است»
بر سر راه تو می‌ آیم به صد حسرت ولی چون تو پیدا میشوی از دور پنهان میشوم
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ این خسته را دوباره بغل کن عزیز من! زهـر مــرا بـدل به عـسل کن عزیز من! نگــذار بـی نسـیـم تــو پایـیـز بگــذرد پـایـیـز را بـهــارِ غــزل کــن عـزیز من! ━━━━💠🌸💠━━━━
وقتی تو راضی می‌شوی، آن لحظه عید است لبخندِ شورانگیزِ تو اوج امید است می‌خواهم از گرمایِ لبخندت بنوشم در فصلِ سرما، خوردنِ گرمی مفید است شادم نما تا نورِ حق شادت نماید این جمله در تفسیرِ قرآنِ مجید است وقتی تو هستی، قفل‌ها معنا ندارند احساسِ نابِ بودنت اصلِ کلید است گفتی که می‌مانی و من قانع شدم چون بدقولی از اهلِ ادب خیلی بعید است حس می‌کنم تازه به دنیا آمدم من چون با تو بودن، جانِ من، عمری جدید است با بودنت شب‌هایِ تنهایی سر آمد پایانِ هر تاریکی‌ای حتماً سپید است می‌مانم و می‌مانی ای والاترین عشق آن کس که تا آخر بماند، روسفید است هر شب دعا و شُکر را با هم بگویم زیرا که عشقِ بینِ ما خیلی شدید است عیبی ندارد، من فدایِ خنده‌هایت هر کس فدایِ عشق شد، عینِ شهید است...
. صــفـای آیـنـه دارنـد نـور چـشـمانت به حیرت است دلم در حضور چشمانت ز تاب عشق تو صحرای سینه‌ام سیناست بخوان کلیم دلم را به طور چشمانت یکی دو جرعه بنوشان مرا که می‌جوشد شراب عشق ز جام بلور چشمانت قسم به صبح نگاهت که دیده‌ام هرصبح طلوع عاطفه را در ظهور چشمانت همیشه عاشق آن لحظه‌ام که می‌افتد به کـوچـه‌سـار خـیالم عبـور چـشمانت جمال خویش نهان کن از آن که می‌شکند غـرور آیـنـه پـیش غـرور چـشـمـانت از آن زمان دل بی طاقتم شـکیبا شد که گـشت محـو نگـاه صـبور چشمانت نظیر خـط عبـور غـزال زیبـایی است به جــاری غـزل من مـرور چـشمانت مـن آن سـخـای خـراباتـیم کـه با نگهی شـدم خـراب شـراب طـهور چـشمانت (سخا)
خدایا! خسته‌جانم، همدمی نیست! بــرای حــال زارم مـرهـمی نیست! نمی‌خـواهــد مــرا آن بی وفـا یـار! نمی‌نالـم دگـر، باشـد، غـمی نیست!
. بـا آن‌کـه تـو را گـرم کنــد سرد مباش بـر آن‌کـه تـو را شـفا دهـد درد مباش چیزی به‌جهان بِه ز جوانمردی نیست رســوای زمــانه باش و نامـرد مبـاش شاعر اصفهانی تازه‌گذشته مرحوم (سخا)
در انجماد واژه ها اسیر روز و شب منم طلوع کن چکاوکم بخوان حدیث صبح را...
به عاشق می دهی تعلیم جان دادن، چه بی دردی! چراغ صبح می داند طریق جان فشانی را