و همان روز ڪه از غصه مرا ویران ڪرد
خانهاش عقد ڪنان بود نمےدانستم...
#محمد_نهاوندی
بگذار که چشمان تو را وام بگیرم
با دیــــدن دنیـای تــو آرام بگیرم
تَردستی لبهای تو را دیدم و باید
از شیــوهی خندیدنت الهام بگیرم
در هر قدمم شوق رسیدن به تو جاری است
میخواهم از ایـــــن راه ســــرانجام بگیرم
من شاعر درباریام و چشم تو کافی است
تا خیـــــره در آن باشـــــم و انعـام بگیرم
عمریست که در پیچ و خم زندگیام، کاش
یک لحظــــه در آغــــوش تــــو آرام بگیرم...
#محمد_غفاری
آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم
این چنین عشق تو در سینه نگهداشت منم
آنکه در ناز فرو رفته و شاداب توئی
آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم
آنکه هرگز نگشود دفتر احساس توئی
آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم
آنکه کافر به دل مومن من بود تویی
آنکه هر شعر تو را معجزه انگاشت منم
آنکه بر سینه ی من خنجر غم کوفت توئی
او که قامت به قد تیر برافراشت منم
او که در باغ غزل گشت و خرامید توئی
او که یک بوته در این باغچه نگذاشت منم
او که عاقل شد و راه خردش جست توئی
آن که در مزرعه اش بذر جنون کاشت منم ...
😍بنده خدا فقط سلام کرد😍
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
😂😂😂😂
#یهویی
شک ندارم یار من سر رشته اش موسیقی است
بس که با احوال من ساز مخالف می زند!
- #فاطمه_فراهانی
لفظی که از حصار لبت دور می شود
تنها مشیتی است که منظور می شود
در لابلای حرف و حدیث پیاله ها
سر مستی ات زبانزد انگور می شود
خلوت نشین و همدم من!با کلام تو
زوجی مناسب غزلم جور می شود
وقتی که شعر های مرا خط خطی کنی
دفترچه ام قلمرو هاشور می شود
کندوی خاطرات لبت بی عسل مباد!
وقتی زبان تیز تو زنبور می شود
- #سید_مهدی_موسوی
در ڪنارم هستے و من هم گرفتارم بہ تو
بس ڪہ خوب و مهربانے حس خوش دارم بہ تو
یڪ نظر دیدم تورا اینگونہ حیرانت شدم
عاشقانہ قلب پاڪم را باز بسپارم بہ تو
💙💋❤️