شبهای من که پُر شده از رنج واضطراب
نامش شبِ فراق ، ولی صبح محشر است
#حسین_دهلوی
ای عاشق عشقت دل دیوانهی من
گـنـج غـم تو نهان به ویرانهی من
گلواژهی ناب شعر عشقی، که غزل
با یاد تو گل کرده به گلخانهی من
#فضلالله_شیرانی
دی خوب بودی در نظر، امروز از آن هم خوب تر
خوبند خوبانِ دگر، اما نه این مقدارها
#هلالى_جغتايى
وداع کردی و گفتی که باز میگردی
چقدر لحن تو وقت دروغ ، شیرین است ...
#سجاد_سامانى
آنقدر ناله زدم تا که پناهم دادی
بیرمق بودم و تو قدرت آهم دادی
کور بودم که مرا روضهتان داد شفا
با همین اشک چه نوری به نگاهم دادی
همهجا رفتم و خوردم به در بسته حسین
فقط آخر که رسیدم به تو راهم دادی
خیر دنیای منی آخرتم هم با توست
به همه خیر رساندی و به ما هم دادی
من زمین خوردهام اما تو بلندم کردی
روی خوش باز به این روی سیاهم دادی
آنقدر پیش خدا دست تو باز است حسین
لب اگر باز کنم هر چه بخواهم دادی
#مجتبی_شکریان_همدانی
تاریخ شد تکرار تا غم را ببینی
آن رویِ حیوانیِ آدم را ببینی
یک ذره از احوال زینب را بفهمی
یک گوشه از ماه محرم را ببینی
تنها شدنهای-بلا تشبیه- اکبر
در بین جلادان عالم را ببینی
سوزاندن در را و پهلو را شکستن
سیلیزدن بر روی شبنم را ببینی
چادرکشیدن از سر زن را بفهمی
آتشکشیدنهای پرچم را ببینی
در بین سنگ و چوب و چاقو و لگدها
"هل مِن معین"های دمادم را ببینی
بر پردههای سینما نه، در خیابان
لهکردن گلهای مریم را ببینی
پشت سرت وقتی مُهیای نمازی
رگبار تیر این ملجم را ببینی
هرروز عاشورا و هرجا کربلاییاست
تا در درونت زخم و مرهم را ببینی!
#فاطمیه
#بهجت_فروغی_مقدم
.
در رزم با نفْس دغا باید که یل باشیم
تا سربلند جنگ صفین و جمل باشیم
در یاری دین و ولایت هی رجز خواندیم
ای کاش ما هم مثل تو مرد عمل باشیم
✍️#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۱/۰۹/۲۵
ساعت به وقت #حاجقاسم
۰۱:۲۰ 💔
هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاجقاسم سلیمانی صلوات
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌷
صلیاللهعلیکیااباعبداللهالحسین
نـبـود هـیـــچ مُـقـــدّر بـرایِ ما بودن
به عشق راه تو مَحرَم شدیم با بودن
برای اینکه از این عشقِ ناب دم بزنیم
نوشته است به تقدیـــرِ ما، خدا، بودن
بدون عشـــق شمـــا زنده هم اگر باشیم
سوال ماست که بیعشقتان،چرا بودن؟
شبیه دست و ضریحت بهم گره خوردند
حیــاتِ مــا و همیــن شـوق با شما بودن
شکــوه بندگــی توســت عیــن آزادی
اسارت است از این بندگی رها بودن
اگر بهای زمین با طلاست، پس بدهیم
طـــلای کــل زمیــن را بــه مبتلا بودن
که هیچ نیست غریبی اگر جهانی را
غریب بودن و با چون تو آشنا بودن
نوشتهاند بزرگان که عین عافیت است
به شـوق کــرب و بــلای تو در بلا بودن
دوباره هفته به آخر رسید و میسوزم
میــان حسـرتِ شبْ جمعه کربلا بودن
احمد رفیعی وردنجانی
۰
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد ...
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
# سید حمید رضا برقعی
سگِ پاچه گیر...
تویی که بر سر این سفره خوب سیر شدی
توان گرفتی و در فکر خود دلیر شدی
تویی که هیچ نبودی، به لطف اهل وطن
به چشم آمدی اینگونه چشمگیر شدی
تو را نبود لیاقت برای اینهمه لطف
به بندِ شهوت نامِ خودت اسیر شدی
نداشتی هنرِ آدمی بزرگ شدن
بدونِ آنکه بزرگی کنی حقیر شدی
چه شدکه برده ای از یادخویش میهن را؟
پی مطامع اهریمنان اجیر شدی
شدی به معرکه اسبابِ بازی دشمن
به یک اشاره ی دست ستم خمیر شدی
برای دشمن ایران خود شدی اهلی
برای کشور خود هار و پاچه گیر شدی
احمدرفیعی وردنجانی