eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جانم فدای آن امام مهربانی که عرشیانش دست بر دامان گرفتند یعنی امامی که گرفتاران دنیا حاجات مشکل را ازو آسان گرفتند قطب هدایت شد، ازو توحید تابید هادی شد و مردم ازو ایمان گرفتند یک عده‌ای در ذِیل نورش رشد کردند یک عده‌ای از دست خیرش نان گرفتند یک عده، نم بودند و با لطف دعایش مانند رودی ناگهان جریان گرفتند یک شب درون خانه‌اش بی اذن، ناگاه وارد شدند از دست او قرآن گرفتند بردند او را بزم مِی با قصد تحقیر ظرفی سویش با خنده نا اهلان گرفتند اسکان که نه، در گوشه‌ی خانِ صعالیک جایی برایش گوشه‌ی ویران گرفتند کندند قبرش را جلوی چشم‌هایش اینگونه ذره ذره از او جان گرفتند ** وقت گریز روضه شد که روضه‌خوانان با هم دمِ یا سیدالعطشان گرفتند عمامه و پیراهن و انگشترش را زینب زِ تل می‌دید این و آن گرفتند قربان آقایی که با هم نیزه‌داران با نیزه‌ها از پیکرش تاوان گرفتند با نعل تازه جانِ زینب را به ناگاه با رفت و آمد بر تن عریان گرفتند دیدند که جسمش شده با خاک هم‌سطح وقتی که گرد و خاک‌ها پایان گرفتند شاعر:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت‌نامه می‌خواندم دلم پر زد برای تو برای مرقد و صحن و سرای با صفای تو خیالش سخت می‌چسبد! چه تصویری! چه رویایی! قدم‌ها می‌زنم در جای‌جای سامرای تو برای جنت‌الاعلی چه دست و پا زدم بی‌خود! مگر کم دارد از جنت، سرای دلگشای تو؟! برای سوی چشمانم طبیبی گفت باید که به چشمم سرمه ریزم از غبار خاک پای تو مفاتیح الجنان‌ هم با زیارت جامعه زیباست! مگر بهتر از این هم هست آقاجان! عطای تو؟ کرامت، خلق و خوی خاندان احمد است آری نشستم بر سر این سفره‌ی بی‌انتهای تو جهان سرتاسر از نیرنگِ رنگارنگ غفلت‌هاست خدا را شکر! در بالای سر دارم ولای تو! دعایم کن که خالی هست دستانم! دعایم کن!! گره وا می‌کند حتما خدا هم با دعای تو
امام_هادی_النقی_ع تسلیت🏴 شُکر خدا سر از بدن تو جدا نشد شُکر خدا کفن به تنت "بوریا" نشد * عمامه و عبای تو سهم عدو نشد با سُمِّ اسب پیکر تو زیر و رو نشد * شکر خدا به پیرهنت نیزه‌ای نخورد شکر خدا که بر بدنت نیزه‌ای نخورد *** تو دست و پا زدی، نه ولی زیر دست و پا بال تو وقت پر زدنت نیزه‌ای نخورد شاعر: آجرک الله یا صاحب الزمان 🏴
🍃 بیراهه بود راه، بدون هدایتت تنها صراط نور شما مستقیم بود
در عزای تو حضرت هادی که گریبان آسمان چاک است نه فقط چشم های ابری ما روضه خوانت تمام افلاک است 🏴
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه با خبر باش که من غرقِ گناهم هر روز
رؤیت بشو ای ماه‌تر از ماه، دوباره تا اینکه شوم کافر و گمراه دوباره! گفتند که: ایمان بپذیرم! نپذیرم مشروب شده همدل و همراه دوباره در مذهب‌تان باده حرام است! جهنم! مستانه روم جاده‌ی بیراه دوباره لعنت به کسی که لب تو کرده حرامم لعنت به همان زاهد خودخواه دوباره باید که عزیزت بشوم، گرچه بیفتم ده بار، نه! صد بار، ته چاه دوباره در وادی اشعار، چه بد، ضد نظامم پیش تو چه طاغوتی‌ام ای شاه، دوباره بین من و تو فاصله بسیار بلند است هی پایه‌ی شعرم شده کوتاه دوباره چنگال شب تیره به جانم زده چنگش رؤیت بشو ای ماه‌تر از ماه، دوباره...
غمش در نهان‌خانه‌ی دل نشیند به نازی که ليلی به محمل نشیند به دنبال محمل چنان زار گریم که از گریه‌ام، ناقه در گِل نشیند خلد گر به پا خاری، آسان برآرم چه سازم به خاری که در دل نشیند؟ پی ناقه‌اش رفتم آهسته، ترسم غباری به دامان محمل نشیند مرنجان دلم را که اين مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند عجب نیست خندد اگر گل به سروی که در اين چمن پای در گِل نشیند بنازم به بزم محبت که آن‌جا گدایی به شاهی مقابل نشیند طبیب از طلب در دو گیتی میاسا کسی چون میان دو منزل نشیند؟
رفت کانال😬😬
جان میدهد به مرده فقط "ها" ی اسم تو "هادی" نـگفتـه از دم عیـسی لَـبـالـبـم