eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سخن سخت نگوییم به دشمن صائب نیست چون سنگدلان دلشکنی پیشهٔ ما
مشو به سنگدلی‌های خویشتن مغرور که ترکتاز حوادث کند غبار تو را
ز من مپرس که در دل چه آرزو داری؟ که سوخت عشق رگ و ریشهٔ تمنا را...
به سیم و زر نشود حرص و آز کم صائب که نیست از خس و خاشاک سیری آتش را
به خنده‌ای بنواز این دل خراب مرا
چنان ز سردی عالَم فسرده‌دل شده‌ام که روی گرم نمی‌آورد به جوش مرا
گناه ماست شب وصل اگر بود کوتاه کند به موسم حج کعبه جمع دامن را
برون کن از سر نخوت هواپرستی را که چون حباب کند خانه‌ها خراب هوا
به یک کرشمه که در کار آسمان کردی هنوز می‌پرد از شوق چشم کوکب‌ها
دل مرا به نسیم حمایتی دریاب که یافته است بهار مرا خزان تنها
پاکان ستم ز دور فلک بیشتر کشند گندم چو پاک گشت خورد زخم آسیا
غزل شمارهٔ ۴۹۱ ای که از عالم معنی خبری نیست تو را بهتر از مهر خموشی سپری نیست تو را اگر از خویش برون آمده‌ای چون مردان باش آسوده که دیگر سفری نیست تو را سرو از بی‌ثمری خلعت آزادی یافت جگر خویش مخور گر ثمری نیست تو را می‌کند همرهی خضر، بیابان‌مرگت اگر از درد طلب راهبری نیست تو را بر شکست قفس جسم از آن می‌لرزی که سزاوار چمن بال و پری نیست تو را بگسل از خویش و به هر خار که خواهی پیوند که در این ره ز تو ناسازتری نیست تو را زان به چشم تو بود روی زمین خارستان که چو نرگس به تهِ پا نظری نیست تو را سنگ را می‌شکند سنگ، از آن مغروری که در این هفت صدف، هم گهری نیست تو را نیست در بی‌هنری آفت نخوت صائب شکوه از بخت مکن گر هنری نیست تو را