دوست آشفتگی خاطر ما می خواهد
عشق بر ما همه باران بلا می خواهد
آنچه از دوست رسد ، جان ز خدا می طلبد
و آنچه را عشق دهد ، دل به دعا می خواهد
پیر ما غسل به خوناب جگر می فرمود :
که دل آیینه ی عشق است ، صفا می خواهد
تو و تابیدن در کلبه ی درویشی ما؟
تو خود اینگونه نخواهی ، که خدا می خواهد
بوسه ای زان لب شیرین ! که دل خسته ی من
پای تا سر همه درد است دوا می خواهد
گوش جانم ، سخن مهر تو را می طلبد
باغ شعرم ، نفس گرم تو را می خواهد
همچو گیسوی بلند تو شبی می باید
تا بگویم که دلم از تو چه ها می خواهد
تا گشاید دل تنگم به پیامی بفرست
آنچه گل از نفس باد صبا می خواهد
#فریدون_مشیری
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
صلی الله علیک یا مظلوم، یا باب الحوائج، یاموسی بن جعفر
روزها خورشید اشک افشان برایش می گریست
شب به شب ماه از غمش نالان، برایش می گریست
خاک، بسیار از غم مظلومی اش غمناک بود
آسمان در قالبِ باران برایش می گریست
سالها این قصه یِ جانسوز در تکرار بود
سالها تاریخ در هر آن برایش می گریست
ناله ی زنجیر ها برعرش می رفت از غمش
غُل ز سنگینی غم، پنهان برایش می گریست
صوت قرآن از لب خشکش نمی افتاد هیچ
آیه آیه، خط به خط قرآن برایش می گریست
روضه خوانِ کربلا، خود روضه ای جانسوز بود
در میان روضه ها، زندان برایش می گریست
کاش زینب بود روی تَل کنار مقتلش
تاکه بر مظلومی اش از جان برایش می گریست
حضرت باب الحوائج، مثل شمعی آب شد
شعر چون پروانه سرگردان برایش می گریست
وقت تشییع امام عشق از زندان رسید
گوشه ای آرام زندانبان برایش می گریست
سوی مشهد رفت قلبم، دیدم آقایم رضا(ع)
همصدا با مردم ایران برایش می گریست
احمدرفیعی وردنجانی
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
باز آی که چون برگ خزانم رخ زردی است
با یاد تو دمساز دل من، دم سردی است
گر رو به تو آوردهام از روی نیازی است
ور دردسری میدهمت از سر دردی است
از راهروان سفر عشق، در این دشت
گلگون سرشکی است اگر راهنوردی است
در عرصهٔ اندیشهٔ من با که توان گفت
سرگشته چه فریادی و خونین چه نبردی است
غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد
جز درد که دانست که این مرد چه مردی است؟
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بیدرد، ندانی که چه دردی است
چون جام شفق، موج زند خون به دل من
با این همه دور از تو مرا چهرهٔ زردی است
زین لالهٔ بشکفتهٔ در دامن صحرا
هر لاله، نشان قدم راهنوردی است
یا خون شهیدی است که جوشد ز دل خاک
هرجا که در آغوش صبا غنچهٔ وردی است
#مهرداد_اوستا
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
با رفتنت بهانهی یک داستان شدی
حالا که میروی چه قَدَر مهربان شدی
حالا که میروی به چه دل خوش کنم عزیز؟
اینجا بمان که با نفسم توامان شدی
"هرگز نبوده قلبِ من این گونه گرم و سرخ"
زیرا تو در تمامِ صفتها جوان شدی
یادش بخیر سبزی و باغی که داشتیم
با رفتنت بهانهی فصلِ خزان شدی
"دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت"
ای ماه من ستارهی هفت آسمان شدی
حالا که میروی به خدا میسپارمت
حالا که میروی به خدا مهربان شدی
#جویا_معروفی
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
از نـام خداسـت نـام زیبـای علی
مانده است جهان برای معنای علی
بـا ذکـر علـی کنـد در خیبـر را
چون اسم الهـی شده نجوای علی
#محمدجواد_منوچهری
#یا_علی_ابن_ابیطالب
@gida13
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
نارنج فرستاده نوشته است که بو کن
این عطر سر زُلف شِکن در شِکن ماست
#حامد_عسگری
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
عشق گاهی راه می سازد برای صاحبش
گاه می ریزد به هم اما تمام راه را...
#امیر_تیموری
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
بی سَبَب مَظلوم میخوانَند او را شاعِران
آنچه دِل نامیدهاَندَش ، قاتِلِ ما بوده است !
#حسین_مرادی
#ب
🌹❤️🌹
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
مِی را چه اثر به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه از توست
من میگذرم خموش و گمنام
آوازهی جاودانه از توست ...
#هوشنگ_ابتهاج
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
اشک زنجیر به حال بدنم میریزد
گریه بر بیکسی زخم تنم میریزد
آسمان راه گلوی قفسم را بسته
عرق بال من از پیرهنم میریزد
روی شلاق به من وا شده و میخندد
آب مجروح ز زخم دهنم میریزد
چارده سال شد از شهر مدینه دورم
آهم از غربت و آل حسنم میریزد
چوب با پای شکسته سر دعوا دارد
سنگ، زیر قدم پا شدنم میریزد
هر یک از هفت کفن پشت سر تشییعم
لاله برکشته دور از وطنم میریزد
روحالله عیوضی
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
عالم طفیل حضرت موسی بن جعفر است
مشهد سریر دولت موسی بن جعفر است
این جاده ازبهشت خدا می رسد زمین
ایران مسیر رحمت موسی بن جعفر است
درلوح سرنوشت سپیدم ، خدا نوشت :
این بنده زاده،قسمت موسی بن جعفر است
ایوان طلا ،حرم، قم و مشهد ، نماز صبح...
اینها تمام ، برکت موسی بن جعفر است
اصلا گره به کار من و تو اگر که نیست
از لطف و جود و همت موسی بن جعفر است
امشب برای صبح قیامت دعا بخوان
آنجا که غرق منت موسی بن جعفر است
آنجا که می شویم بهشتی، به این ندا:
این خانه زاده حضرت موسی بن جعفر است
🔸شاعر: محمد کابلی
🏴شهادت امام موسی کاظم(ع) بر شما همراهان عزیز تسلیت باد🏴
۲۶ بهمن ۱۴۰۱