eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
موسی بن جعفر بودی امّا کنجِ زندان دور از نظرها بردنت، چون گنجِ پنهان الحق خدا می خواستت باب الحوائج مثلِ رضا، معصومه ات خورشیدِ تابان (طالع)
🏴 قد فلک امشب به عزای تو خم است بر گنبد تو بیرق مشکی علم است گشتی سپر بلای شیعه آقا صدبار برات اگر بمیریم کم است
ای آنکه از لطافت اندیشه ات تَرَم از برکت حضور تو امروز بهترم با مهر سمت پنجره ها نور میدمی هر صبح با سلام تو از خواب میپرم
ای جلوه‎ی جلال مبین در جبینِ تو دست خدا برون زده از آستینِ تو ای هفتمین امام که هفت آسمان حق هفتاد بار گشته به گرد زمین تو تو خرمنِ جمال و جلالیّ و آفتاب با آن سَخاش، خُردترین خوشه‎چین تو وی شب گرفته آینه‎ها از ستارگان در پیش روی شعشعه‎ی راستین تو ای کاظمی که غیظ و غضب هر دری که زد پیدا نکرد راه به حصنِ حصین تو نشنیده از زبانِ تو نفرین و ناسزا هرچند بسته خصم، کمرها به کین تو ای مژده‎ی بهشت رسانده به شیعیان حق با حدیثِ «عاقبه المتقین» تو زندان، نمازگاهِ تو بود و سپرده گوش افلاکیان به صوتِ دعای حزین تو دیوارها به ذروه‎ی توحید می رسند از بانگِ نعبدوی تو و نستعینِ تو لرزاند سنگ سنگ ستون‎های عرش را ظلمی که بر تو رفت ز خصم لعین تو ای هفتمین امام همام! ای جهان و جان جمع آمده تمام به زیر نگین تو رنگین کمانِ شعرِ من اینک زده است پُل در پیشگاهِ کوکبه‎ی راستین تو
تبسم نور صدای ساز غمت با دلم هماهنگ است بزن که نغمهٔ عشق خدا از این چنگ است به رنگ آبیِ آیینه با تو می‌گویم دل تو جام بلور و دل من از سنگ است تو لحظه لحظه مرا با نگاه می‌خوانی و این صداقت چشمت چقدر خوش‌رنگ است تو از تبسم نوری من از تجسم خاک میان ما و تو صدها هزار فرسنگ است به وسعت همه آفاق سینه‌ای دارم که از برای غم بیکرانه‌ات تنگ است پگاه عطر حضور تو ای مؤذن نور به کوچه‌های دعای سحر خوش‌آهنگ است تمام می‌شوم اما صدای باور تو ز سنگ فرش مزارم به هفت اورنگ است فراز ساز غزل را مکن خموش امشب که این صدای دل دوستان یک‌رنگ است
گفتم که عشق چیست؟ تهی کرد جام و گفت: بر هرکسی به شیوه ای این داستان گذشت...
روزَش مهم نيست، همه چيز به خنده ى اولِ صبحت بستگى دارد... كافيست بخندى، تا تمامِ روز را در آسمان قدم بزنم امتحان كن 💟
عشق دانشکده‌ی تجربه‌ی انسان‌ هاست گرچه چندی‌ست پر از طفل دبستان شده است 🧣
ناصحا! بیهوده می‌گویی که دل بردار از او من به فرمان دلم کِی دل به فرمان من‌ است؟ 💟
حتی شبیه اسم تو را هم که می بَرند با هر اشاره بند دلم پاره می شود... 💟
بازنـد هــــــم زمان آغـــــــوش او و در ای مـــــــرغ جلـد حق! از این قفس بپر موســـــای نیل مــــا! تا طــــور عاشقی با سرعتــــــــی زیاد آغــــــــاز کن سفر یک پلکــــــــانِ نور از حبس تا خـودش دارد برای تـــــو معشــوق در نظـــــــــر زندان ظالــــــــــــم و زنـــدان این بدن مـــــــــابین او و تو سد می شود مگر؟ دیدی که بعد از آن زنجیـرِ غصه نیست لبخنــــــــــد می زنی بر مـرگ خود اگر
باب حاجاتی برای دست‌های بسته‌مان نور هستی در دل زندان تاریک زمان زخم خوردی از دهان یاوه‌گویان خبیث بغض‌هاشان را چنین آوار کردند و بیان بی‌خرد می‌خواست تا خاموش گردد آفتاب فوت‌کردن کی شده اسباب تاریکی آن؟! همچو مادر عشق را پرورده‌ای با خون دل در سحرها می‌خریدی دردهامان را به جان "ظاهرا در بند و زنجیری ولی آزاده‌ای" ای امام آشنا بر حال و روز شیعیان