eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سیزدھ آمد و مردم همه در دامن دشت من کھ از؏شقِ تو عمریست بھ صحرازده‌ام.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم 🌾 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌
🌿 شاعران! یازدهم خاطره بازی نکنید غزل هجر اگر هست بخوانید امشب عدد یازده انگاربه غم گشته عجین سحر یازدهم ،قافله،صحرا، زینب
💚🍃 سلام حضرت عشق،سَرِسفره ی افطار، سلام به تو از عاشقِ دیوانه یِ دیدار، سلام قلب ما بوده گرفتار تو از روز ازل به تو از جانب این قلبِ گرفتار، سلام هر کجا یاد تو شد دیده ی مان خون بارید می چکد هر دم از این دیده ی خونبار سلام می بَرَم نام تو را وه چِقَدَر می چسبد با لب تشنه به دریای گهربار، سلام تو که در پاسخ کم مهری و کم لطفی ما لطف بسیار نمودی، به تو بسیار سلام بردن نام تو مانند رطب شیرین است میهمان تو شدم حضرتِ دلدار، سلام همه ی عالم هستی به فدای پدرت برسانید به او یکصد و ده بار، سلام احمدرفیعی وردنجانی
💚🍃 با شادی و شور میزنم سبزه گره با حال غرور میزنم سبزه گره امّید وصال دارم ان شاءالله با یاد ظهور میزنم سبزه گره جعفری
. ای که ناز و غمزه‌ات باشد ز نازم نازتر تو خوش‌الحانی و هر صوتت شده آوازتر تارهای گیسوان موج‌دارت، تار من گیسوان مشکی‌ات از سازها هم سازتر من که درگیرم درون موجِ گیسوی شبت کاش تو امشب کنی آن زلف‌ها را بازتر چشم‌هایت معجزه، ای وارثِ پیغمبران خنده‌ی روی لبت اما شده اعجازتر شهر شیراز است و شعر و شاعری اما بدان عطر نارنج و گل رویت شده شیرازتر تا بیایم که به پایان من بَرم این شعر را باز هم با یاد تو شعرم شده آغاز‌تر
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن! گاه می لغزد زبانم، بشنو و باور مکن! گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟ گفتم آری می توانم.. بشنو و باور مکن!
. دیوارها آیینه‌های بی‌زبانند دیوارها بی‌پنجره نامهربانند یک بوم خیس و نیمه‌کاره روی میزم گنجشک‌هایی در دلم بی‌آسمانند ای‌کاش برداری قلم را تا بفهمی اندوه من، آغوش تو، از یک جهانند وقتی که غمگینم همیشه دست‌هایت من را به سوی آرزوها می‌کشانند اصلا نمی‌دانی، نمی‌دانی چقدر این... این دست‌هایت، دست‌هایت مهربانند
خط سبزی به رُخ سبز، مرا کرد اسیر دام همرنگ زمین بود، گرفتار شدم ✋🏻✨
سیزده بار اگر جان بستانی از من باز تا زنده شوم با تو گره خواهم خورد