eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
64 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم قُل قُل قوری و قلیان و بساطی داشتیم عطر آویشن، ردیف استکان های بلور زندگی شیرین تر از چای نباتی داشتیم مادری فیروزه تر از آسمان مخملی سایه مهر پدر، ظهر صلاتی داشتیم خانه ای گرچه کلنگی خالی از اندوه و غم باخبر از حال هم شور و نشاطی داشتیم نم نم چنگ و رباب و گلنراقی و قمر هر شب جمعه که می شد سور و ساتی داشتیم نرده های غرق پیچک، پله پله اطلسی گام پاورچین و غرق احتیاطی داشتیم شرشر فواره روی رقص ماهی های حوض شور و شوق و خاطر پُر انبساطی داشتیم ساده مثل آفتاب آمده از پشت کوه بی خجالت لهجه اهل دهاتی داشتیم حافظ از شاخه نباتش، سعدی از سیمین تنش فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتی داشتیم کارگردان...! آن همه عشق و صفا یادش بخیر آخر آن روزها ای کاش کاتی داشتیم عکس ما را قاب کن هر چند با گرد و غبار تا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم
چای دم کن، خسته‌ام از تلخیِ نسکافه‌ها چای با عطر هل و گل‌های قوری، بهتر است من، سرم بر شانه‌ات؟ یا تو سرت بر شانه‌ام؟ فکر کن خانم، اگر باشم، چه جوری بهتر است؟
یا رب اگرچه صرف گنه شد جوانی ام دارم امید کز درِ لطفت مرانی ام تو اهل فضل و بخشش و جود و کرامتی من عبد روسیاه و خطاکار و جانی ام شاهد تویی و حاکم روز جزا تویی شرمنده ی خطا و گناه نهانی ام با آتش ریا و حسد خو گرفته ام با دست خویش دود شده زندگانی ام جسمم ضعیف و آتش قهر تو شعله ور یا رب بیا و بگذر از این ناتوانی ام آیا مرا ز رحمت خود دور می کنی؟ آیا کنار دوزخیان می نشانی ام؟ یا رب اگرچه بنده خوبی نبوده ام اما مباد از در لطفت برانی ام یا رب به حق یوسف زهرا مرا ببخش من صاحب الزمانی ام و جمکرانی ام عمرم فدای حضرت خورشید پشت ابر نذر قدوم مهدی زهرا جوانی ام مهدی شریفی
یکبار روزه ام را، بی روضه وا نکردم پس باز کن به رویم، آغوش کربلا را رسوا مکن مرا در، نزد "رئوس الاشهاد" یا رب بحق زینب، کن دفع این بلا را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ 💚🍃 تنها نه زمین، زمان تو را می‌خواند انسان با هر زبان تو را می‌خواند هر گوشهٔ دنیاست سخن از نامت فرمانده بیا، جهان تو را می‌خواند ━━━━💠🌸💠━━━━ 🌷
تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که به عالم تخیل به که اتصال داری ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
‏━━━━━━━━━━━ هر چند ز دست عشق، غم میریزد! غم نامه ی عشق ،دم به دم میریزد! با این همه حال و روز من معتدل است بی عشق ،روانِ من به‌هم میریزد! ‏━━━━━━━━━━━ ❏
بسم الله الرحمن الرحیم لحظه لحظه‌لحظه عمر من فقط گذشته با حسین چون‌که بر لبم نبوده غیر ذکر یاحسین دست من به دامن تو بوده هر کجا حسین چون محل نداده جز تو هیچ‌کس مرا حسین وقت بی‌کسی فقط تورا زدم صدا حسین «یا مَنِ‌ اِسْمُهُ دَوا وَ ذِکرُهُ شِفا حسین» حاجت مرا همیشه کرده‌ای روا حسین پس برای درد من فقط تویی دوا حسین در نماز صبح‌و‌ظهرومغرب‌و‌عشا حسین نام نامی تو از لبم نشد جدا حسین ذکر هرقنوت من به‌جای ربنا، حسین «یا مَنِ‌ اِسْمُهُ دَوا وَ ذِکرُهُ شِفا حسین» ای تجسم تمام رحمت خدا حسین لطف تو همیشه بوده شامل گدا حسین ما گدای بی‌وفا، تو شاه باوفا حسین هردقیقه می‌کنی نظر به‌حال ما حسین پس به‌غیر ازاین دعا نمیکنم دعا حسین «یا مَنِ‌ اِسْمُهُ دَوا وَ ذِکرُهُ شِفا حسین» اشک روضه‌ی تو مثل چشمه‌ی بقا حسین آمدم به هرکجا که روضه شد به‌پا حسین گرچه حق روضه‌های تو نشد ادا حسین گریه‌ام نشد برای تو شبی قضا حسین عمر من بدون گریه می‌شود فنا حسین «یا مَنِ‌ اِسْمُهُ دَوا وَ ذِکرُهُ شِفا حسین» جای تو مگر نبوده دوش مصطفی حسین؟ روی خاک کربلا چرا شدی رها حسین؟ روی سینه‌ات نشسته شمر بی‌حیا حسین کربلا کفن نبوده غیر بوریا حسین؟ مادرت رسیده با دم حسین‌وا‌حسین «یا مَنِ‌ اِسْمُهُ دَوا وَ ذِکرُهُ شِفا حسین» مادرم گذاشت بر لبم از ابتدا حسین ریخت بین شیر من از اشک روضه‌ها حسین گردنم گذاشت شال مشکی عزا حسین گفته‌ام از ابتدا به‌شوق انتها حسین پس به‌وقت مردنم به‌دیدنم بیا حسین «یا مَنِ‌ اِسْمُهُ دَوا وَ ذِکرُهُ شِفا حسین»
آنها که در کرامت و اخلاص سرورند قلبِ سیاه و لک‌زده را نیز می‌خرند اصلاً به فکرِ رفتن و رنجِ سفر نباش ما را به میهمانیِ آن عشق می‌برند.
فاضل نظری کتاب گریه های امپراتور
قهوه را بردار و یک قاشق شکر.‌..سم بیشتر پیش رویم هم بزن آن را دمادم بیشتر قهوه قاجاری ام همرنگ چشمانت شده ست می شوم هر آن به نوشیدن مصمّم بیشتر صندلی بگذار و بنشین رو به رویم، وقت نیست حرف ها دارم، صدها راز مبهم ، بیشتر راستش من مرد رویایت نبودم هیچ وقت هر چه شادی دیدی از این زندگی، غم بیشتر ما دو‌ مرغ عشق اما تا همیشه در قفس ما جدا از هم غم انگیزیم ، با هم ‌بیشتر عمق فنجان هر چه کمتر می شود حس می کنم عرض میز بینمان انگار کم کم بیشتر خاطرت باشد، کسی را خواستی مجنون کنی زخم، قدری بر دلش بگذار ، مرهم بیشتر حیف باید شاعری خوشنام بودم در بهشت مادرم حوّا مقصّر بود ، آدم بیشتر سوخت نصف حرفهایم در گلو...اما تو را هر چه می سوزد گلویم دوست دارم بیشتر
با ناله یا مجیر یا رب تو ببخش من رو سیه و حقیر یا رب تو ببخش در این رمَضان بیا و این دست مرا... از لطف و کرم بگیر یا رب تو ببخش