eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بیا و پنجره ها را کمی نصیحت کن ... بگو که چشم از این راهِ رفته بردارند! 🧡
: سلام یه صحبتی داشتم با دوستان و همراهان عزیز چند شب پیش حرم مطهر بزرگی یه سری حرفها زدند جالب بود خواستم با شما به اشتراک بگذارم اگر شعر می نویسی که ازت تقدیر بشه جایی دعوتت کنند و همه جا حضور داشته باشی! آدم کوچکی هستی،سعی کن بزرگ بشی و بزرگ فکر کنی اونیکه باید ببینه می بینه ،اگر توقع دیده شدن توسط دیگران رو داشتی ،آدم کوچکی هستی تو کار خودت رو بکن ،به وقتش سراغت میان شعر واسه دلت بنویس نه برای عقب نمودن از جمع دیگر شعرا! زورکی ننویس شعر واسه جشنواره ننویس !،چون هرچند قشنگ، مزدش همون برنامه جشنواره است هر وقت با دل نوشتی ،اجرش هم با اون بالاست بعد هماهنگ با برنامه جشنواره شعر داشتی بفرست اگر مسئولیتی داشتی،اینکه از فلانی خوشم نمیاد،با اخلاقش حال نمی کنم نداریم اگر شعرش قشنگه تشویقش کن ببرش بالا حسادت و تنفر ،خیانته هم به خودت هم به دینت
43.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 اجرای آقای حاج سید محمد جلالی جلسه جامعهٔ مداحان قم و محفل کریمهٔ اهلبیت علیهم السلام 🔸شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان«۲۸فروردین۱۴٠۲» 🔹 منزل آقای حاج عباس عسکری
تعریف تو از عقل همان بود که باید عقلی که نمی خواست سر عقل بیاید یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی آهی کہ از آیینه غباری بزداید... از گریهء بر خویشتن و خندهء دشمن جانکاه تر، آهی‌ست که از دوست برآید💔 کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم در فکر چراغی ست که از من برباید با آن که مرا از دل خود راند، بگویید ملکے کہ در آن ظلم شود، دیر نپاید!
گفتم عزیز قلبمے گفتے مگر دلداده ای! گفتم فداے چشم تو گفتے دگر دلداده ای! گفتم مرنجانم مرا گفتے تو مے رنجے مگر؟ گفتم سزاے عشقمے گفتے اگر دلداده ای؟! گفتم حدیث عشق را با دیده همراهے نکن گفتے فداے دیده ات اینجا دگر دلداده ای!! گوبر دلم جان دلم جانان کجا جا مے کند؟! گفتم به دل جا مے کند جانا اگر دلداده ای! ای آشناے عاشقے عشقے دگر دلدادگی ما را نمانده سادگے تو ساده گر دلداده ای! عشقو صفاے دیده ات دیدم فداے جان تو گفتے که جانم را فدا کردم اگر دلداده ای!؟ پرزد دلم از قلب جان این را شنیدم بے گمان گفتم تویے جان دلم دل با تو گر دلداده ای.
وخداخواست که عیسای دگر برخیزد تا در این قوم دل افسرده حیات انگیزد خواست تا در دل طوفان برساند نوحی که دوصد موج بلا را همه درهم ریزد به جهان نادره ای داد که در غایت لطف با همه اهل ستم تیز و دژم بستیزد کودکی پای دراین خانه ی پر فتنه گذاشت تا چوبالید در او نور خدا آمیزد قهرمانی که حریفش نشود لشکر کفر هرکجا این برود لاجرم او بگریزد روز ارتش شده با روز امیرش همراه دست تایکسره بر دامن او آویزد ۲۹فروردین ۱۴٠۲
آبادی شعر 🇵🇸
شعرخوانی خانم زهرا سپهکار
احسنت خانم سپهکار عزیز👏👏👏👏👏🌹🌹🌹
لذت وصل نداند مگر آن سوخته‌ای که پس از دوری بسیار به یاری برسد قیمت گل نشناسد، مگر آن مرغ اسیر که خزان دیده بود پس به بهاری برسد
💚🍃 پاشیده به دیـــوارِ دلم گَردِ عجیبی جاری شده در هر غزلم درد عجیبی یک حادثۀ خانه‌برانداز و خطرناک درگیریِ یک حادثه با فردِ عجیبی مبهوتِ غزل‌های نگاهش شده‌ام...آه هر قافیه؛ عکس‌العملِ سرد عجیبی مِصداق قشنگی شده در معنی معشوق مردی که نفهمیده‌امَـش...مرد عجیبی! مشغولِ قماری شدم آن شب، به گمانم دل بــــاخته‌ام یک شبه در نَردِ عجیبی اِکسیر عجیبی‌ست که افتاده بر این مس پیدا شده بر صورتِ من زردِ عجیبی
💚🍃 صدچشمه اشکِ غم شد و صدباغِ لاله داغ هر دم که خاطراتِ تو از خاطرم گذشت...