eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه های آخر و احساسِ غربت میکنیم ای خدا داریم کم کم رفع زحمت میکنیم درگذر از ما اگر بزم تو را بر هم زدیم پیش ِ تو از حال و روزِ خود شکایت میکنیم معصیت کردیم و رفت از یادمان مهمانی ات میزبانی کردی! احساس ِ خجالت میکنیم یا غیاثَ المُستغیثین گفته و با التماس با همین دستان ِ خالی عرض حاجت میکنیم یا رفیقَ، سَیدي، مَن لا رفیقَ غیرِ تو سودِ بسیاری از این نوع ِ رفاقت میکنیم ما به ماهِ تو؛ به إعجازِ سحر دل بسته ایم بیشتر از قبل وقتی کسبِ رحمت میکنیم سفرهٔ افطارهای آخرین است و مدام با تو داریم از قبولِ توبه صحبت میکنیم راستی بخشیدی آخر یا نه؟! ما را ای کریم درگذر حالا که مستأصل صدایت میکنیم ما به شبهایِ مناجات ِ تو عادت کرده ایم بعد از این با گریه هر شب با تو خلوت میکنیم عهد می بندیم با تو زیرِ ایوان نجف بعد از این؛ جانِ علی(ع) بهتر عبادت میکنیم جانِ آقایی که میگفتند رو به زینبش(س) از حسینت(ع) هر چه میخواهیم غارت میکنیم سر به روی نیزه، انگشتر به دستِ ساربان در دل از این داغ؛ احساس ِ حرارت میکنیم!
در شأن روی ماهت شعر و غزل نداریم ایهام و استعاره، ضرب المثل نداریم قند و عسل برایت، تشبیه ناقصی هست آقا ببخشمان که غیر از عسل نداریم 🌙 ❤️❤️
خنده ات طرح لطیفی است که دیدن دارد ناز معشوق دل‌آزار خریدن دارد فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق چشم سبز تو چه دشتی است! دویدن دارد شاخه‌ای از سر دیوار به بیرون جسته بوسه ات میوه ی سرخسی است که چیدن دارد عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد عمق تو دره ی ژرفیست مرا می خواند کسی از بین خودم قصد پریدن دارد اول قصه ی هر عشق کمی تکراری است آخرِ قصه ی فرهاد شنیدن دارد از: کاظم بهمنی
تو مگر قول ندادی که مرا هم ببری ؟ نکند باز فراموش کنی دم نزنی
رد می شوم از قلب این دیوار سنگی از دردهای خسته‌ی بسیار سنگی رد می شوم از سد آدم‌های این شهر از این همه تکرار در تکرارِ سنگی از خود برون می‌آیم و می‌آیم از خویش تا روزهای خالی از آوارِ سنگی آواز می‌خواند برایم کوه و دریا در گوش جنگل می‌نوازد تار سنگی تن خسته از یاسم ازین نومید رستن دلخسته‌ام از آخرین اخبار سنگی گوشم بدهکار نبودن‌ها نبوده‌ست خط می‌کشم بر روی هر طومار سنگی باید که رد شد ، رد شد از خواب و خور و خشم از برزخ تقلید طوطی‌وار سنگی چشمت به آتش می‌کشد پروانه‌ام را پروانه‌ی در پیله‌ی اشعار سنگی *** من بذر نورم، رویشم، عشقم ، امیدم گل می‌کنم از قلب این دیوار سنگی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از هـرم نگاهـت دل یخ آب شده لبخنـد تو طـرح غـزل نـاب شده دیوار به کـوه تکیـه دارد وقتی تصویر تو روی سیـنه اش قاب شده
. تو حامی دین و انقلابی سردار! تو عطر خوشِ گل و گلابی سردار! عامل به احادیثی و قرآن کریم... تو حامی سرسخت حجابی سردار!
بیا و پنجره ها را کمی نصیحت کن ... بگو که چشم از این راهِ رفته بردارند! 🧡
: سلام یه صحبتی داشتم با دوستان و همراهان عزیز چند شب پیش حرم مطهر بزرگی یه سری حرفها زدند جالب بود خواستم با شما به اشتراک بگذارم اگر شعر می نویسی که ازت تقدیر بشه جایی دعوتت کنند و همه جا حضور داشته باشی! آدم کوچکی هستی،سعی کن بزرگ بشی و بزرگ فکر کنی اونیکه باید ببینه می بینه ،اگر توقع دیده شدن توسط دیگران رو داشتی ،آدم کوچکی هستی تو کار خودت رو بکن ،به وقتش سراغت میان شعر واسه دلت بنویس نه برای عقب نمودن از جمع دیگر شعرا! زورکی ننویس شعر واسه جشنواره ننویس !،چون هرچند قشنگ، مزدش همون برنامه جشنواره است هر وقت با دل نوشتی ،اجرش هم با اون بالاست بعد هماهنگ با برنامه جشنواره شعر داشتی بفرست اگر مسئولیتی داشتی،اینکه از فلانی خوشم نمیاد،با اخلاقش حال نمی کنم نداریم اگر شعرش قشنگه تشویقش کن ببرش بالا حسادت و تنفر ،خیانته هم به خودت هم به دینت
43.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 اجرای آقای حاج سید محمد جلالی جلسه جامعهٔ مداحان قم و محفل کریمهٔ اهلبیت علیهم السلام 🔸شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان«۲۸فروردین۱۴٠۲» 🔹 منزل آقای حاج عباس عسکری
تعریف تو از عقل همان بود که باید عقلی که نمی خواست سر عقل بیاید یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی آهی کہ از آیینه غباری بزداید... از گریهء بر خویشتن و خندهء دشمن جانکاه تر، آهی‌ست که از دوست برآید💔 کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم در فکر چراغی ست که از من برباید با آن که مرا از دل خود راند، بگویید ملکے کہ در آن ظلم شود، دیر نپاید!
گفتم عزیز قلبمے گفتے مگر دلداده ای! گفتم فداے چشم تو گفتے دگر دلداده ای! گفتم مرنجانم مرا گفتے تو مے رنجے مگر؟ گفتم سزاے عشقمے گفتے اگر دلداده ای؟! گفتم حدیث عشق را با دیده همراهے نکن گفتے فداے دیده ات اینجا دگر دلداده ای!! گوبر دلم جان دلم جانان کجا جا مے کند؟! گفتم به دل جا مے کند جانا اگر دلداده ای! ای آشناے عاشقے عشقے دگر دلدادگی ما را نمانده سادگے تو ساده گر دلداده ای! عشقو صفاے دیده ات دیدم فداے جان تو گفتے که جانم را فدا کردم اگر دلداده ای!؟ پرزد دلم از قلب جان این را شنیدم بے گمان گفتم تویے جان دلم دل با تو گر دلداده ای.
وخداخواست که عیسای دگر برخیزد تا در این قوم دل افسرده حیات انگیزد خواست تا در دل طوفان برساند نوحی که دوصد موج بلا را همه درهم ریزد به جهان نادره ای داد که در غایت لطف با همه اهل ستم تیز و دژم بستیزد کودکی پای دراین خانه ی پر فتنه گذاشت تا چوبالید در او نور خدا آمیزد قهرمانی که حریفش نشود لشکر کفر هرکجا این برود لاجرم او بگریزد روز ارتش شده با روز امیرش همراه دست تایکسره بر دامن او آویزد ۲۹فروردین ۱۴٠۲
آبادی شعر 🇵🇸
شعرخوانی خانم زهرا سپهکار
احسنت خانم سپهکار عزیز👏👏👏👏👏🌹🌹🌹
لذت وصل نداند مگر آن سوخته‌ای که پس از دوری بسیار به یاری برسد قیمت گل نشناسد، مگر آن مرغ اسیر که خزان دیده بود پس به بهاری برسد
💚🍃 پاشیده به دیـــوارِ دلم گَردِ عجیبی جاری شده در هر غزلم درد عجیبی یک حادثۀ خانه‌برانداز و خطرناک درگیریِ یک حادثه با فردِ عجیبی مبهوتِ غزل‌های نگاهش شده‌ام...آه هر قافیه؛ عکس‌العملِ سرد عجیبی مِصداق قشنگی شده در معنی معشوق مردی که نفهمیده‌امَـش...مرد عجیبی! مشغولِ قماری شدم آن شب، به گمانم دل بــــاخته‌ام یک شبه در نَردِ عجیبی اِکسیر عجیبی‌ست که افتاده بر این مس پیدا شده بر صورتِ من زردِ عجیبی
💚🍃 صدچشمه اشکِ غم شد و صدباغِ لاله داغ هر دم که خاطراتِ تو از خاطرم گذشت...
سلام حضرت عشق سلام من به اویی که دلی دارم پر از یادش درود من به لبخندش که قلبم هست آبادش سلامم بر شکوه و عزت و ایمان و ایثارش درودم بر وجود بی ریایِ نیک بنیادش درود من به آقایی که تنها در رضای حق در این مکتب، قدم برداشته در راه اجدادش سلام من به اویی که بریده است از تعلقها درود من به او و بر دل از بند آزادش سلام من به او در جبهه‌ی یاری به مظلومان درودم بر مرام و اقتدارِ ضدِ بیدادش شبیه بذری از قلب زمین در باغ فروردین غزل می روید از جانم برای روز میلادش
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
غافل دادیم دل به دستت ما را یاد و تو را فراموش...
لبخند لـــب رهبر ما شیـــرین است او از نظــر اراده فـــــولادیــن است از نور رُخش شکوفه‌ها خندیـــدند این علت سرسبزی فروردین است