eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
64 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چای داغی به دست داری و ، در فضایی که عطر و بوی هل است حس خوب سبک شدن دارد،درد و دل با کسی که دردِ دل است چادرش طرح چادر عربی ،در دو چشمش خلیج ایرانی خنده هایش شکفتن غنچه ، طرح صورت ظریف و باب دل است اهل درس و کتاب و اندیشه ، با نگاهی جدید و امروزی عاشق منطق مطهری و ،توی کیفش کتابی از هگل است مینشینی کنار او اما ، میرود یک کمی به انورتر بی مهابا تو حرف میزنی و، همنشینت ولی کمی خجل است توی چشمش نگاه می کنی و ، ناگهان لفظ دوستت دارم و امیدی که پوچ می شود از، خنده ای که به اخم متصل است پشت بندش سکوت سنگینی ، استرس توی چشم هر دو نفر حال روزت شبیه حیوانِ، چارپایی که مانده توی گل است فکر او در کنار حرف پدر ، به کسی دل نبند، دلبندم فکر تو در شب حنابندان ، پیش تشویق و دست و جیغ و کل است طاقت رو برو شدن با هم ،نیست توی نگاه هر دو نفر پشت هامان به پشت یکدیگر،گریه پایان تلخ این دوئل است چای سرد نخورده ای مانده، یک نفر روی تخت خوابیده یک نفر بی قرار در بین ،کوچه پس کوچه های شهر ول است عربی را همیشه مردودم ،از جدایی همیشه میترسم بلدم فعل جمع را اما ،مشکلم با ضمیر منفصل است
چند تا شعر از سید تقی سیدی می‌ذارم که خیلی قشنگه
بی تفاوت می نشینیم از سر اجبار ها مثل از نو دیدن صدباره ی "اخبار" ها خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند در سکوت ما ، صدا می اید از دیوار ها هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی حال و روزم را نمی فهمند جز شب کارها دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون "دوستت دارم" شده قربانی تکرار ها خنده های زورکی را خوب یادم داده ای مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم بغض کردم خود خوری کردم نگفتم بارها
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند اسمان بر سرم اوار شد ان لحظه که گفت قسمت این است بنا نیست که تغییر کند گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند گفت دکتر من و تو مشکلمان کم خونی است خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند خواب دیدم که شبی راهی قبرستانم نکند خواب مرا داغ تو تعبیر کند مشت بر اینه کوبیدم و گفتم شاید بشود مثل تو را اینه تکثیر کند
این قلب ترک خورده ی من بند به مو بود من عاشق او بودم و او عاشق "او" بود باشد که به عشقش برسد هیچ نگفتم یک عمر در این سینه غمش راز مگو بود من روی خوش زندگی ام را که ندیدم هر روز دعا کرده ام ای کاش دو رو بود عمر کم و بی همدم و غرق غم و بی تو چاقوی نداری همه دم زیر گلو بود من زیر سرم سنگ لحد بود و دلم خوش او زیر سرش نرم شبیه پر قو بود
تقدیم نگاهتون❤️
بعد از آن رفتارهای سرد و تلخ دیشبت طاقت قهرت ندارم ، صبح زیبایت بخیر☺️
من با دگری دست به پیمان ندهم دانم که نیوفتد حریف از تو بهم دل بر تو نهم که راحت جان منی ور زانکه دل از تو برکنم بر که نهم؟
سلام. ظهرتون بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت آن مــــرشد دانا کـــه در این باغ قشنگ خطــــر کــــم شــدن لشکــــر گلهــــا بالاست بدمنش چشم طمـــع دارد و داسی در دست تا ببیند چه زمــــان فرصت نابودی مـــاست غــــافل از کیـنه جــــرثومه نیــــرنگ شُدید غفلت بیشتــــر از این به خــداوند خطاست باغمــــان پر شود از نوگــــل سرسبز اگـــر... نقشه دشمــــن بدطینت مــــان باد هـواست جای شک نیست و بایست در این باغ وسیع گـل بسیــــار بکارند همــــه از چپ و راست خواب دیده شتری باغ شده سهــــــــم کلاغ خواب خوش رفتنت ای بلبل عاقل بیجاست ✍
نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام شناختند عامیان من و تو را به این نشان تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام سید تقی سیدی