eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. هوایِ باتو برایم ، نشانِ یک خبر است دَر انزِوایِ دلم ، باتو عالَمی دگر است صدایِ پایِ تورا ، بس شنیده‌ام از دور خیالِ پرسه زدن در ، هوایِ تو به سَرَ است میانِ سینه دِل از ، هُرمِ هر نفَس جوشید ببین که آتشِ عشقت ، چگونه شعله‌ور است زلالِ چشمه‌ی عشقی ، کویرِ تشنه منم نشسته‌ام که بیایی ، عطش براین جگر است سراغِ دل اگر آیی ، نشانه‌ام بادست بگو که ، همیشه خوش خبر است نسیمِ سعادت! بیا به دیدارم گذر به کویِ دلم کن ، نگاهِ من به دَر اَست به هر زبان بنویسم ، ز عشقِ زبانِ عشق و محبّت ، همیشه معتبر است بیا به یادِ نگاهم ، بخوان ترانه‌ی عشق بگو که از شَر و شورم ، کمی به دل اثر است (قاصدعشق) ‌
داری از مادر خود پُست نیابت بانو تو نمایندگی *فاطمه* در شهر قمی
با آمــدنــش به خـــــــانه‌هــــــا زیور داد شـادی و امیـــــــــد و برکتی محشر داد هرکس که خدا خیر برایش می‌خواست از لطف و کــرم هـدیه به او دختـــر داد
☆ برای استاد حیدر محمدنژاد استاد فضیلت است و استاد ادب! استاد حقیقت است و استاد ادب! هنگام سخن‌گفتن و هنگامهٔ درس استاد مـحــبّـــت است و استاد ادب!
ای تنت از جنس ابریشم لبت از نیشڪر ... عشقِ شیرین من و این زندگی، صبحت بخیر... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مست رویت بودم از اغواگری ها بیشتر می برند عقل از سرم مو فرفری ها بیشتر خوش بحال دکمه های اول پیراهنت من حسودی می کنم بر روسری ها بیشتر بی حذر رد می شدم از کوچه ات سربشکنم آی می چسبد به گوشم "افسری ها" بیشتر باز درگیرند با شهد لب و عطر خوشت مردم قم در کسادی "قمصری ها" بیشتر بر دو راه جبهه ی مشروطه خواهی مانده ام گیلکی ها دلبرند و "آذری ها" بیشتر شال آبی را به سر کردی و چون تاج کبیر از خودی ها خورده ایم،از "داوری ها" بیشتر شعر ما را خواندی و پیغام دادی مرحبا هی رقابت میکنی با "منبری ها "بیشتر من که شاعر نیستم اما به لطف روی تو شعر من را خوانده اند از "عسگری ها "بیشتر ♥️
بالاست عیار حضرت معصومه دریاست تبار حضرت معصومه مشهد صدف است و گوهرش قبر رضا قم آینه‌دار حضرت معصومه
تقویم لاابالی امسال مال تو آغاز این دقایق با حال مال تو افتاده روی شانه‌ات موهای فرفری این روسری آبی و این شال مال تو تب کرده‌ام من امشب و انگار عاشقم دلشوره‌های زخم این تبخال مال تو غمگین‌ترین دقایق تاریخ مال من آن لحظه‌ای که می‌شوم خوشحال مال تو يوسف احمدی  
چو او رخسار بنماید نماند كفر و تاریكی چو جعد خویش بگشاید نه دین ماند نه ترسایی مولانا ☆☆☆☆ مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت ☆☆☆☆ غزل از جعد گیسوی تو گفتم دوبیتی از دو ابروی تو گفتم دلم شاعر شد و این شعرها را فقط محض گل روی تو گفتم حسین شادمهر ☆☆☆☆ در هر شكنِ زلفِ گره گیرِ تو، دامی‌ ست این سلسله، یك حلقۀ بی‏ كار ندارد صائب تبریزی ☆☆☆☆ آن دم که جعد زلف پریشان برافکند صد دل به زیر طره طرار بنگرید سعدی ☆☆☆☆ گهی از زلف خود داده به مؤمن نقش حبل الله ز پیچ جعد خود داده به ترسایان چلیپایی حلقه آن جعد او سلسله پای کیست زلف چلیپا و شش آفت ایمان کیست ☆☆☆ غزل شماره ۲۷۶ حافظ باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش  
. هم رونق روز‌های تارم شده است هم باعث آرام و قرارم شده است آری، بعد از لطفِ خداوند بزرگ خورشید همه داروندارم شده است
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت: آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو...
صدسرا ویرانه شد، تا ساختن آموختیم!