eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تشویش غزل گون تو را تاب ندارم هوشیارم و سرمستی مهتاب ندارم آیینه به دنبال تو در خلوت یک عشق افسوس که شبهای تو را خواب ندارم از شال نگاهت که شده گرمی این دل در لشکرخوش خند تو اصحاب ندارم ای بی خبر از گریه ی بی داد دل من نادیدن رخسار عسلگون توراتاب ندارم ترسم که سر و موی تو را باد بگیرد وقت است چوگیسوی تو اسباب ندارم بی دولت منصور دلت بودم از اول در پای تو انگار که احباب ندارم 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
بعد از تو به تصویر تو خو کرده نگاهم بیچاره‌ام آن‌قدر که هم‌صحبتم این است! ‌ 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
زندگی فهم نفهمیدن‌ هاست آسمان نور خدا عشق سعادت با ماست در نبندیم به نور در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
شب، گلدان پنجره ما را ربوده است… 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
بیـرون نرود از آستانـت مایوس با قلب شکستـه آنکه آمد پابوس تو قبله ی حاجاتی و من جز حرمت حاجت نبرم به هیچ کس، شمس شموس 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
ندیده بودمت ولی چقدر آشنایمی چرا به محض دیدنم دو چشم خویش بسته ای چقدر میشناسی ام،چقدر دوست دارمت گمان کنم نبوده ام که در دلم نشسته ای 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
کسی باور نمی‌کرد این پسر با این غرورش به زانویش نشیند،اینچنین هم اشک ریزد چه کردی با دل زارم چه کردی با غرورم که هر نالایقی آمد مرا هم سنگ میزد 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
خانه پیرزن ته کوچه پشت یک تیر برق چوبی بود پشت فریاد های گل کوچک واقعا روزهای خوبی بود پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر منتظر بود در زدن ها را دم در می نشست و با لبخند جفت می کرد آمدن ها را روضه خوان محله می آمد میرزا با دوچرخه آهسته مثل هر هفته باز خیلی دیر مثل هر هفته سینه اش خسته "ای شه تشنه لب سلام علیک" ای شه تشنه لب...چه آوازی زیر و بم های گوشه ء دشتی شعرهای وصال شیرازی می نشستیم گوشهء مجلس با همان شور و اشتیاقی که... چقدر خوب یاد من مانده در و دیوار آن اتاقی که - یک طرف جملهء"خوش آمده اید به عزای حسین"بر دیوار آن طرف عکس کعبه می گردد دور تا دور این اتاق انگار گوشه گوشه چه محشری برپاست توی این خانهء چهل متری گوش کن! دم گرفته با گریه به سر و سینه می زند کتری عطر پر رنگ چایی روضه زیر و رو کرده خانهء اورا چقدر ناگهان هوس کردم طعم آن چای قند پهلو را تا که یک روز در حوالی مهر روی آن برگ های رنگا رنگ با تمام وجود راهی کرد پسری را که برنگشت از جنگ هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز پستچی نامه از عزیز نداشت کاشکی آن دوشنبهء آخر روضهء میرزا گریز نداشت پیرزن قطره قطره باران شد کمی از خاک کربلا در مشت السلام و علیک گفت و سپس روضهء قتلگاه اورا کشت تاهمیشه نمی برم از یاد روضه ی آن سپید گیسو را سالیانی است آرزو دارم کربلای نرفته ی او را 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
اگر عشقم جدا خواهد مرا از خالقم گویم من آن وصلی که ازجانان کند دورم نمیخواهم 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
همه خوابند وخیالت برده ازچشمم خواب ترسم این است که بماند نماز سحرم 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher