تشویش غزل گون تو را تاب ندارم
هوشیارم و سرمستی مهتاب ندارم
آیینه به دنبال تو در خلوت یک عشق
افسوس که شبهای تو را خواب ندارم
از شال نگاهت که شده گرمی این دل
در لشکرخوش خند تو اصحاب ندارم
ای بی خبر از گریه ی بی داد دل من
نادیدن رخسار عسلگون توراتاب ندارم
ترسم که سر و موی تو را باد بگیرد
وقت است چوگیسوی تو اسباب ندارم
بی دولت منصور دلت بودم از اول
در پای تو انگار که احباب ندارم
#داود_شمسی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
برای آنکه نگویند، جستهایم و نبود
تو آنکه جسته و پیداش کردهام، آن باش
#حسین_منزوی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
بعد از تو به تصویر تو خو کرده نگاهم
بیچارهام آنقدر که همصحبتم این است!
#حسین_دهلوی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
زندگی فهم نفهمیدن هاست
آسمان نور خدا عشق سعادت
با ماست
در نبندیم به نور
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
#سهرابسپهری
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
#سهرابسپهری
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
بیـرون نرود از آستانـت مایوس
با قلب شکستـه آنکه آمد پابوس
تو قبله ی حاجاتی و من جز حرمت
حاجت نبرم به هیچ کس، شمس شموس
#محمدجواد_منوچهری
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
ندیده بودمت ولی چقدر آشنایمی
چرا به محض دیدنم دو چشم خویش بسته ای
چقدر میشناسی ام،چقدر دوست دارمت
گمان کنم نبوده ام که در دلم نشسته ای
#سید_طباطبایی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
کسی باور نمیکرد این پسر با این غرورش
به زانویش نشیند،اینچنین هم اشک ریزد
چه کردی با دل زارم چه کردی با غرورم
که هر نالایقی آمد مرا هم سنگ میزد
#سید_طباطبایی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
خانه پیرزن ته کوچه
پشت یک تیر برق چوبی بود
پشت فریاد های گل کوچک
واقعا روزهای خوبی بود
پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر
منتظر بود در زدن ها را
دم در می نشست و با لبخند
جفت می کرد آمدن ها را
روضه خوان محله می آمد
میرزا با دوچرخه آهسته
مثل هر هفته باز خیلی دیر
مثل هر هفته سینه اش خسته
"ای شه تشنه لب سلام علیک"
ای شه تشنه لب...چه آوازی
زیر و بم های گوشه ء دشتی
شعرهای وصال شیرازی
می نشستیم گوشهء مجلس
با همان شور و اشتیاقی که...
چقدر خوب یاد من مانده
در و دیوار آن اتاقی که -
یک طرف جملهء"خوش آمده اید
به عزای حسین"بر دیوار
آن طرف عکس کعبه می گردد
دور تا دور این اتاق انگار
گوشه گوشه چه محشری برپاست
توی این خانهء چهل متری
گوش کن! دم گرفته با گریه
به سر و سینه می زند کتری
عطر پر رنگ چایی روضه
زیر و رو کرده خانهء اورا
چقدر ناگهان هوس کردم
طعم آن چای قند پهلو را
تا که یک روز در حوالی مهر
روی آن برگ های رنگا رنگ
با تمام وجود راهی کرد
پسری را که برنگشت از جنگ
هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز
پستچی نامه از عزیز نداشت
کاشکی آن دوشنبهء آخر
روضهء میرزا گریز نداشت
پیرزن قطره قطره باران شد
کمی از خاک کربلا در مشت
السلام و علیک گفت و سپس
روضهء قتلگاه اورا کشت
تاهمیشه نمی برم از یاد
روضه ی آن سپید گیسو را
سالیانی است آرزو دارم
کربلای نرفته ی او را
#سیدحمیدرضا_برقعی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
اگر عشقم جدا خواهد مرا از خالقم گویم
من آن وصلی که ازجانان کند دورم نمیخواهم
#محسن_رشیدی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
همه خوابند وخیالت برده ازچشمم خواب
ترسم این است که بماند نماز سحرم
#محسن_رشیدی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher