eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زمانه دوخت لبم را به ریسمان سکوت که قیمتم بشناسد به امتحان سکوت منی که خاک نشین بودم از تجلی عشق گذشته‌ام از فلک هم  به نردبان سکوت نهفته باید و بنهفتم آنچه را دیدم که عهد عهد غم است و زمان زمان سکوت
چشمان روشنت غزلی از بهار داشت فصلی که عشق با دلِ تنگم قرار داشت من کودکانه چشم به چشم تو دوختم چون شیرِ کوچکی که خیال شکار داشت از روزگار گفتی و با هم قدم زدیم اما نه آن‌قَدَر که دلم انتظار داشت من حرف می‌زدم که تو لب وا کنی، ولی لب‌های کوچکت هوسِ اختصار داشت با تو چه قصه‌ها که نمی‌گفت زندگی با من چه غصه‌ها که بدِ روزگار داشت رفتی شبیه آمدنت، ساده و غریب چشمت نگفت با دلم آخر چه کار داشت
شبم به وعده و روزم به انتظار گذشت به هیچ و پوچ مرا روز و روزگار گذشت
عقل اگر می‌خواهد از درهای منطق بگذرد باید از خیر تماشای حقایق بگذرد
با دیدنت افتاده از چشمان من دنیا خانم اجازه چشمتان شاعر نمی‌خواهد؟
شوخی عشق نگردد به کهنسالی کم دل چو افتاد جوان، پیر نگردد هرگز
تنها تویی که از لب من شعر می‌شوی هرکس که لایق غزل عاشقانه نیست!
امشب غم تو در دل دیوانه نگنجند گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد بیرون زده ام تا بدرم پرده ی شب را کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد خمخانه بیارید که آن باده که باشد در خورد خماریم به پیمانه نگنجد میخانه ی بی سقف و ستون کو که جز آنجا جای دگر این گریه ی مستانه نگنجد مجنون چه هنر کرد در آن قصه ؟ مرا باش با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد در چشم منت باد تماشا که جز اینجا دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد دور از تو چنانم که غم غربتم امشب حتی به غزل های غریبانه نگنجد حسین منزوی
شعرترین حرف یک مرد همان دوستت دارم است! در آن نیمه شبی که تکیه بر بازویش خوابیده ای و همزمان با مرتب کردن موهایت به زبان می آورد ...
هر لذّتی به غیر تو خسران محض بود در ابتداش خنده و پایان گریستم جز گریه چیست، لشکر افتادگانِ عجز بنگر مرا که تا بُنِ دندان گریستم گریه اگر نوشته شود، شعر میشود من با قلم برای تو دیوان گریستم کارم ز دوری ات به تحیّر کشیده است دیشب به یاد روی تو، خندان گریستم
یک دل و این‌همه درد است، مدارا چه کنم؟ آخر این معنیِ عدل است؟! خدایا چه کنم؟...
روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد ترسید که دیوانه کنی نامه رسان را... غلامرضا طریقی