eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کشیدم زجر بیش از هر کسی در این سفر بابا کشیدم زجر ، افتادم زمین با چشم تر بابا چرا اینقدر بد هستند با ما مردم کوفه مگر از نسل ما هستند اینها بی خبر بابا به من گفتند بابایت نمی آید ، خودم دیدم سرت بر روی نی می‌رفت و ما هم پشت سر بابا نخوردم غیر زخم از دشمنت در راه می دانی ؟ چهل منزل فقط عمه برایم شد سپر بابا به استقبال ما هر کس که آمد سنگ دستش بود تمام راه در دیدارهای مختصر بابا یتیمی درد بی درمان یتیمی خواری دوران همین اندازه میگویم برایت از سفر بابا پریشان است مویم کاش با دست خودت می شد ببندی گیسویم را باز هم با گیر سر بابا دلم میخواست روی زانویت باشم ، از این پایین ببینم روی ماهت را ببینم یکنظر بابا ندارد طاقت دوری دل بی تاب یک لحظه نمیخواهم بدون تو بمانم بیشتر بابا میان دخترانت من به تو وابسته تر هستم مرا با خود ببر با خود ببر باخود ببر بابا (صدرا قاسمی)
نشانده روبروی خود به شب نشینی شعر پرانده خواب مرا قهوه ی دو چشمانت
اول صبح مرباست به چشمم لب تو جای صبحانه به میل تو تمایل دارم
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملامت میکنندم دوستان در عشق و حق دارند تو بیزار از منی، اما مگر من دست بردارم؟ خوانی استاد فاضل نظری
نرسد روز جزا شعلهٔ آتش به تنم من که یکپارچه در حصن حسین وحسنم دستم از دامن اولاد علی دور‌مباد که مبادا کند امواج بلا ریشه کنم به فدای جگر تشنه و دست و سر او سر ودستی که برای حسنم می شکنم حسن آنقدر کریم است که بخشیده توان به دو دست علم افراختهٔ سینه زنم بنویسید به هر بند بلند سخنم که حسین است تن وجان وحسن جان وتنم!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مرحبـا همت قومی که چو دلبر گیرند به جز از دلبر خود از همه دل برگیرند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فراوان می کند زیبایی ات را خط ابرویت فراوانتر اگر سرمشق باشد چشم جادویت در این خورشید شهریور که می تابد تمام روز دلم آسوده ای در باد گیر موج گیسویت تویی اردیبهشتی که بهشتت را منم آدم فریبم می دهد آخر نگاه ماجرا جویت از این ترسم که از حافظ دل و دین برده بستاند سمرقند و بخارا را دوباره خال هندویت حضور تو شبیه گردبادی بود ویرانگر در ایوان سکوت من خرابی کرد هو هویت به چین قصد سفر دارد مگر این باد صحرا گرد که می گیرد سراغ جاده را ابریشم مویت تو را در زر گری دیدم النگو می کنی تعویض یقین روزی دلت را می زنم مثل النگویت
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم
در وقت فتنه معجزه بسیار دیده ایم اعجاز اشک و روضه فراوان شنیده ایم طوفان نوح هم که بیاید ملال نیست ...در کشتی نجات حسین آرمیده ایم
تا سر سال،تمام غم خود خواهم خورد حیف از این مال که خمسش به فقیهان برسد..
غیر عشق رخ دلدار غلط بود غلط هرچه کردیم غیر این کار غلط بود غلط هر چه گفتیم و شنیدیم خطا بود خطا جز حدیث لب دلدار غلط بود غلط 🌱