eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتند از حوالی اینجا گذشته است زیبایی‌اش ز حد تماشا گذشته است از من مخواه خشم خودم را فرو خورم دیگر مجال صبر و مدارا گذشته است وقتی که از خطای تو جای گذشت نیست باید قبول کرد که فردا گذشته است ای جام می که وسوسه‌ام می‌کنی مدام ما را معاف دار که از ما گذشته است میراث‌دار سلسله‌ای پادشاهی‌ام دوران باشکوه من اما گذشته است ای عشق نوح باش و به فریاد ما برس حالا که آب از سر دنیا گذشته است
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم که هر چه زهر به خود می دهم نمی میرم من و تو، آتش و اشکیم در دل یک شمع به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم به دام زلف بلندت دچار و سرگرمم مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم درخت سوخته ای در کنار رودم من اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم .
از دو عالم دردت ای دلدار بس باشد مرا کافر عشقم اگر غیر تو کس باشد مرا
هر بیت که از چشم تو افتاد غزل شد هر مسئله‌ای در خم ابروی تو حل شد درچشم من و در غزلیات تو جاریست هر چیز میان منو تو رد و بدل شد عشقم شتری بود که خوابید دم در این بار درِ خانه‌ی تو جنگ جمل شد هر ماه کنار تو پر از مهر گذشت و یک عمر کنار دل تو ماه عسل شد ای تاجِ سرم دختر زیبای شمالی تو آمدی و نام سرم تاج محل شد
چند روزی‌ است که پائیزتر از قبل شده زندگی بی تو غم‌انگیزتر از قبل شده...
فواره وار سر به هوایی و سر به زیر ! چون تلخی شراب دل آزار و دلپذیر ماهی تویی و آب من و تنگ روزگار من در حصار تنگ و تو در مشت من اسیر مرداب زندگی همه را غرق کرده است ای عشق همتی کن و دست مرا بگیر ای مرگ می رسی به من اما چه قدر زود ای عشق می رسم به تو اما چه قدر دیر شیرینی فراق کم از شور وصل نیست گر عشق مقصد ست خوشا لذت مسیر چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر ...
زِ عشقت بند بندِ این دل دیوانه می لرزد خرابم می کنی اما خرابی با تو می ارزد!
از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه شد چشمِ من، خرابِ دل و دل خراب چشم...
همین که خاطره ها وقت خواب می بارد دوباره در شبمان التهاب می بارد به حکم عقل بیا زیر چتر احساسم از آسمان، غزلِ بی حساب می بارد ببین که ابر نگاهت چگونه بر سقفِ_ خیالِ شاعرِ خانه خراب می بارد گمانم از قدح عشقت آسمان مست است به این نشانه که هر شب شراب می بارد "هزار واژه ی تبدار در دلم جاریست" عجیب نیست که چشمم مذاب می بارد...
🍂 عشق آمد، دیگر این دل آن دل آزاد نیست خنده‌ای می‌آورم بر لب ولی دل شاد نیست در کنار دست من جایی همیشه خالی است قلب من در تور افتاده ولی صیاد نیست سروهای زندگی در چشم‌ من صف بسته‌اند هیچ‌یک پیش نگاهم مثل آن شمشاد نیست هیچ‌کس از حال لیلاها ندارد اطلاع بیستون را گشت شیرین ردی از فرهاد نیست چشم‌هایم بسته دستم سرد آوازم سکوت شکوه دارم از تو اما قدرت فریاد نیست بال را بگشا فرود آ در دل دیوانه‌ام هیچ قلبی مثل این ویرانه مهرآباد نیست