eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
.
در دوره‌ای که شام جهالت سحر نداشت خورشیدِ آسمانِ رسالت قمر نداشت تا که عروس آمنه باشد بهشت نیز حوریه‌ای برای نبی زیر سر نداشت ارض حجاز را همه گشتند و عاقبت این خاک از خدیجه زنی خوب‌تر نداشت وصل امین مکه عجب خوش تجارتی‌ست جز سود این معامله اصلاً ضرر نداشت سوگند می‌خورم که اگر ثروتش نبود دین ذوالفقار داشت؛ ولیکن سپر نداشت خرج نبی شده همه دارایی‌اش ولی شرمنده بود از اینکه چرا بیشتر نداشت او شیعه‌ی علی شده قبل از غدیر خم باری اگرچه پرده از این راز برنداشت آری خدیجه آینه‌ی ایستادگی‌ست یعنی غبار طعنه به رویش اثر نداشت او مادر تمامی اولاد فاطمه‌ست ابتر کسی بُوَد که بگوید پسر نداشت او آن‌چنان ز رنگ تعلق گسسته بود حتی برای خود کفنی در نظر نداشت
گل نیستم که در این گلزار مانده باشم خاکم که زیر پای دلدار مانده باشم معشوق را ندیدن در کیش عاشقان نیست من رخ ندیده مات رخسار مانده باشم هشیار تر ز مستان در جمع عاشقان نیست ای عشق همتی تا هشیار مانده باشم ترسم شبی بخواهی در خواب من بیایی اما از عشقت آن شب بیدار مانده باشم هر محفلی رسیدم از حسن او شنیدم در حسرت وصالش هربار مانده باشم با دیده ای پر از خون، گشتم به گرد گردون سرگشته ی غمش چون، پرگار مانده باشم "دکان عاشقی را بسیار مایه باید" ما را بخر که در این بازار مانده باشم در فتنه ای که یاران چون برگ‌ها بیفتند ای عشق یاری ام کن با یار مانده باشم
باید تو را پنهان کنم در بین اشعارم باید کسی جز تو نفهمد دوستت دارم  باید شبیه نقشه ی دزدان دریایی اسم تو را با رمز در صندوق بگذارم  لو می دهم اسم تو را در دفتر شعرم باید تو را مخفی کنم از چشم خودکارم  باید طبیعی تر بگویم : حال من خوب است شک کرده مادر به نگاه و لحن گفتارم  شک کرده مادر می کشد زیر زبانم را حتماً فضولی کرده پیشش رنگ رخسارم  لو می دهم راز تو را وقتی که در جمعی باید از انجام طوافت دست بردارم  هر کس تو را دیده شده دردسری تازه بیرون که می آیی یقین دارم گرفتارم
وقتی لباسش بوی عطر دیگری دارد باید بفهمم عشق هم آخر سری دارد  من عاشق او می شوم! او عاشق عشقش... عاشق همیشه قصه ی زجر آوری دارد  بوی تبانی می دهد جای تعجب نیست قلبی که عاشق می شود نا داوری دارد  جنجال مویش را تمام شهر می بینند اما کنار من همیشه روسری دارد  از پچ پچ همسایه ها در کوچه فهمیدم دلشوره هایم ماجرای بدتری دارد  دلواپسی دیوانه ام کرده چرا گفتند: دیوانه بودن حس و حال محشری دارد  "دیوانه بودن عالمی دارد" حقیقت نیست! وقتی رقیبت عالم عالم تری دارد...
وقتی کنارم روسری ار پشت می بندی... یا لحظه ای که کودکانه ریز می خندی...  الله اکبر ! هی نمک دورت بچرخانم شکی ندارم مافیای نرخ اسپندی  وقتی نگاهت می کنم آرام می گیرم اصلا ژکوندی ! باعث ترویج لبخندی...  دل می بری با عشوه هایت ترک طهرانی آماده تسخیر ششدانگ سمرقندی  تعداد مؤمن های تو از دست ما در رفت هر روز در حال رقابت با خداوندی  زن بودنت را در نگاهت خوب می فهمم با چشمهایت عمروعاص چند ترفندی  انگار گفتی که عزیزم دوستت دارم ! بی جنبه ام ! لطفا بگو خالی نمی بندی
دلی را کرده ای عاشق به خود،بسیار،حکمش چیست؟ اگر معشوق از این عشقت،کِشَد آزار...حکمش چیست؟ نه تنها یک خدیجه،بلکه یک عالم شده عاشق. بگو...صد قلبِ از دیوانگی سرشار..حکمش چیست؟ فقط فهمید از این عالم خدیجه،در پِیِ عشقت اگر مهر ومحبت را کند اظهار،حکمش چیست... گرفت از دینِ تو سهمی،به پایت ریخت دنیارا ثوابِ اینهمه دلدادگیِ یار حکمش چیست؟ اگر بانو سرِ عقدش،ببندد معجر گلدار اگر آقا بیندازد به سر دستار...حکمش چیست؟ فقط فکر دل ما را نکردید؟این همه مردم پس از پیوندتان افتاده اند از کار...حکمش چیست؟!! چرا؟چونکه پس از وصلت،اگر یک دختری آید که از نسلش شود صد مصطفی تکرار...حکمش چیست؟ چه پیوندی،چه فرزندی،...که دنیا تازه میفهد چهل روزی که بودی با خدا در غار...حکمش چیست... سوال شرعی ام این است:که بعد از تو شب وروزِ.... سیاه بچه های حیدر کرار...حکمش چیست؟!! به کوریِ دو چشمِ دشمنانت دوستت دارم اگر حتی رود جان وتنم بر دار..‌‌حکمش چیست زهرا سادات موسوی مقدم
در دعای اهل دل، باران فراز آخر است گریه کن! در گریه‌ی عاشق صفایی دیگر است عاشقان با اشک تا معراج بالا می‌روند بهترین سرمایه‌ی انسان همین چشمِ تَر است در جوابِ بی‌وفایی خلوتی با خود بساز دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است شد فراموش آنکه بیش از قدرِ خویش آمد به چشم آنکه با گمنام بودن سَر کند نام‌آور است صحبت از پرواز، جانکاه است وقتی روحِ ما، مثلِ مرغ خانگی زندانیِ بال و پر است گرچه چندی چهره‌ی خورشید را پوشانده‌اند در پسِ این ابرهای تیره صبحی دیگر است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قشنگترین شرح عاشقانه...😍 "هیچ کس برای من خدیجه نمی‌شود!" ༺⃟💞پیۅندِ آسمــانۍ پـدࢪ خاڪ ۅ مـادࢪ آب مبـــاࢪڪـ بـاد...👏👏👏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
خانه را رونق و صفا دادی لطف کردی به ما بها دادی ثروتت را به عشق بخشیدی همه را پای مصطفی دادی
یک عده نفس بریده و غرق سراب یک عده اسیر بازی کشف حجاب هر جا که مسیر قبلـه را گم کردی سیـد علی خامنـه ای را دریاب
من که از خود خبرم نیست چه قیدی دارم؟ «جمله های خبری» قید مکان می خواهند
حتّی اگر هر روز نه هر هفته نه گاهی حتّی برای مدّتِ بسیار کوتاهی بگذار با او زیر چتر عشق تر باشم ای روزگار بی‌پدر! از ما چه می‌خواهی؟! راهی برای طی شدن  در بی‌خیالی نیست جایی برای گم شدن  در ناخودآگاهی یک لحظه  بی‌ دل‌لرزه‌های بی‌سرانجامی یک جاده با «او»، بی‌خیال هرچه گمراهی ای دشت‌های پاک و بکر و روشن قطبی پیش تن ِ برفِ تو مثل دفتر کاهی با من بیا تا زیر چتر عاشقی... بگذار وارون شود  هفت آسمان، از ماه تا ماهی. بگذار بر وفق مراد خود بچرخانیم گردونه را ؛ حتّی اگر همواره نه  گاهی ...
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم بیا دوباره در این باره اشتباه کنیم من و توایم که تنها گناهمان عشق است عجب گناه قشنگی، بیا گناه کنیم تمام دفترمان را غزل غزل با عشق کنار نامه اعمالمان سیاه کنیم من و تویی که چنان مثل شیشه شفافیم که روشن است، اگر توی سینه آه کنیم عزیز من! به زمین و زمانه مدیونیم اگر که لحظه ای از عمر را تباه کنیم بیار سفره لبخند و بوسه ات را تا بساط یک غزل تازه روبه راه کنیم برای رویش یک شعر عاشقانه محض بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم
عطر و بوی مریمی ها را چو باد آورده است شاعر امشب “بازباران” را به یاد آورده است میرود افتان وخیزان چون خماری درد کش گوییا تریاک چشمت اعتیاد آورده است نازنین از بس که در اوج کمالی بهر تو حک نموده بر نگینی “ان یکاد” آورده است خواب را کرده حرام و نیمه شب در یاد توست دردهایش گرچه شاعر را به داد آورده است در تمام عمر شاعر با عصای احتیاط پیش تو بشکست آنرا اعتماد آورده است در کلاس چشم تو دل کنده از زهد و ریا دست ها را شسته انگار ارتداد آورده است نیستی اما سکوت شب گواهی میدهد شاعر امشب نام را زیاد آورده است
ای مرغ گرفتار، بمانی و ببینی آن روز همایون که به عالم قفسی نیست
چگونه شرح دهم لحظه لحظهٔ خود را برای این همه ناباور خیال پرست . .
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا؟ گذری کن که ز غم راه گذر نیست مرا
در کلبه‌ی ترک‌زده ماوا چه می‌کنی؟ ای داغ بر سر دل تنها چه می‌کنی؟ ای چشم آبروی من است آن‌چه ریختی راز مرا، نخوانده، هویدا چه می‌کنی؟ تقدیر ما توالی رنج است بی‌گمان ای شادی نیامده غوغا چه می‌کنی؟ ای روزگار قاتل مردان بی‌شمار بر خلق سوگوار، دریغا چه می‌کنی؟ ای عشق ای تو نیمه‌ی امیدوار ما در خیمه‌ی مصیبت دنیا چه می‌کنی؟ پروردگار ما همه دار و ندار ما ما بنده‌ی توییم، تو با ما چه می‌کنی؟
ای شیعه شبیه رهبرت، دانا باش اخلاق مدار و زینت مولا باش با وحدت مسلمين تبرّا زنده است طاغوت شناس و پیرو زهرا باش...
دیده بودم دختر را سحری از جادوگر جالیز را برگی از رقص کفن روی درخت کرده دعوت صبح رستاخیز را روی اسب سرکشی از سحر و دف می شنیدم شیهه ی شبدیز را جغد و جن در لابلای برگها خلق کردم فصل سحرآمیز را تاجی از گلهای زرد آینه می کشیدم شوکت پرویز را
باید همیشه بهترین دردسرم باشی باید شبیه غصه هایم ، دمپرم باشی  باید بمیرانی مرا در اوج بی رحمی هر روز اشغالم کنی ، اسکندرم باشی  من پادشاه هفت شهر عشق عطارم وقتی محبت می کنی تاج سرم باشی  می بارد امشب روی کاغذ اشک خودکارم باید بخوانی ، سر پناه دفترم باشی  اقرأ به اسم خالق چشمان زیبایت اصلا نخوان! چشمک بزن پیغمبرم باشی