eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
حال من خوب است اما با تو بهتر می‌شوم آخ ! تا می‌بینمت ، یک جور دیگر می‌شوم با تو حس شعر در من بیشتر گل می‌کند یاسم و باران که می‌بارد معطر می‌شوم در لباس آبی از من ، بیشتر دل می‌بری آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو می‌توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم میل میلِ توست اما بی‌تو باور کن که من در هجوم باد های سخت ، پرپر می‌شوم
روزی قرار شد برسیم آخرش به هم حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ بگذار و بگذر از من و بگذار بگذریم من دیگر آن‌که باب دلت بود نیستم! ━━━━💠🌸💠━━━━
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی: "از برف اگر آدم بسازی دل ندارد…"
من به تنهایی این پیله قناعت دارم هر چه کرم است که پروانه نباید بشود... ♥️
گم کن مرا وفکر کن اصلا نبوده ام غرقم کن وخيال کن اين من نبوده ام اصلا بگو نديده ونشنيده ای مرا اصلا بگو مجاز به بودن نبوده ام دور سر تو گشته ام وپرت...هيچوقت دلگير از مرام فلاخن نبوده ام نشکن مرا زياد مزاحم نميشوم تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام انکار کن مرا و من اقرار ميکنم يک لحظه در تصور اين زن نبوده ام ♥️
میخانه بی خواب.pdf
2.21M
📚کتاب میخانه بی‌خواب 🌾تقدیم به همراهان خوب کانال🌾
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟ خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌ گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی در گوش تو آرام بگوید خبری نیست
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی! نمی‌بینم تو را ابری است در چشم تَرم یعنی سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم تمام هستی‌ام نابود شد، بال و پرم یعنی نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟ اگر ده سال بر می‌گشتم از امروز می‌دیدی که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن پس از من آنچه می‌ماند به جا؛ خاکسترم یعنی نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم اگر منظورت این‌ها بود، خوبم... بهترم یعنی!
آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست صحرا نبوده ای که بفهمی شکار چیست باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد دریا نرفته ای بچشی آبشار چیست پیش من از مزاحمت بادها نگو طوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد یک بار هم سوال نکردی بهار چیست در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای؟ خُب…کیفر صنوبرِ بی برگ و بار چیست؟ روزی قرار شد برسیم آخرش به هم حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟
پریدی از من و رفتی به آشیانه ی‌کی ؟ بگو کجایی و نوک میزنی به دانه‌ی کی ؟ هوای گریه که تنگ غروب زد به سرت پناه می بری از غصه ها به شانه‌ی کی ؟ شبی که غمزده باشی تو را بخنداند ادای مسخره و رقص ناشیانه‌ی کی ؟ اگر شبی هوس یک هوای تازه کنی فرار کنی از خانه با بهانه‌ی کی ؟ تو مست می‌شوی از بوی بوسه‌ی چه کسی ؟ تو دلخوشی به غزل های عاشقانه‌ی کی ؟ اگر کمی نگرانم فقط به خاطرِ این که نیمه شب نرساند تو را به خانه یکی ... ! ‌✍
باید کمک کنی کمرم را شکسته‌اند بالم نمی دهند ، پرم را شکسته‌اند نه راه پیش مانده برایم نه راه پس پلهای امن پشت سرم را شکسته‌اند هم ریشه‌های پیر مرا خشک کرده‌اند هم شاخه‌های تازه ترم را شکسته‌اند حتی مرا نشان خودم هم نمی‌دهند آیینه‌های دور و برم را شکسته‌اند گلهای قاصدک خبرم را نمی‌برند پای همیشه‌ی سفرم را شکسته‌اند حالا تو نیستی و دهان‌های هرزه‌گو با سنگ حرف مفت، سرم را شکسته اند
من در پی رد تو کجا و تو کجایی دنبال تو دستم نرسیده است به جایی ای « بوده » که مثل تو نبوده است، نگو هست ای « رفته » که در قلب منی گرچه نیایی...
. بلند شو همه رفتند، عاشقانه برقص به راه‌و‌رسم خودت جور کن بهانه، برقص نمانده جز تو و آیینه‌ها کسی دیگر شبی که جشن پری‌هاست در میانه برقص برقص و چرخ بزن، چرخ، چرخ عباسی سراسرم هیجانی است کودکانه، برقص مرا رها کن و از حجله‌ام بزن بیرون بریز خون، به رگِ شهر، خانه خانه برقص برقص تا بروی آسمان که مثل هم‌اند فرشتگانِ به پرواز، دخترانِ به رقص... (از کتاب شب بی شعر)
آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست صحرا نبوده ای که بفهمی شکار چیست باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد دریا نرفته ای بچشی آبشار چیست پیش من از مزاحمت بادها نگو طوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد یک بار هم سوال نکردی بهار چیست در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای؟ خُب…کیفر صنوبرِ بی برگ و بار چیست؟ روزی قرار شد برسیم آخرش به هم حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟
بگویی، می روم زخمم زدی امّا نترس از من که شاعر شعر خواهد گفت امّا شَر نخواهد کرد...
کفشهایم کجاست؟ میخواهم بی خبر راهی سفر بشوم مدتی بی بهـــــار طی بکنم دوسه پاییــــز دربــه در بشوم خسته ام از تو از خودم از ما، ما ضمیـــر بعیــــد زندگی ام دونفر انفجار جمعیت است پس چه بهتر که یک نفر بشوم یک نفر در غبـــار سرگردان یک نفــر مثل برگ در طوفان می روم گم شوم برای خودم کم برای تو دردسر بشوم حرفهــــای قشنگ پشت سرم آرزوهـــــای مادر و پدرم حیف خیلی از آن شکسته ترم که عصای غم پدر بشوم پدرم گفت دوستت دارم پس دعـــا مـــی کنم پدر نشوی مادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشوم داستانی شدم که پایانش مثل یک عصر جمعه دلگیر است نیستـم در حدود حوصله ها پس صلاح است مختصر بشوم دورها قبر کوچکی دارم بی اتاق و حیاط خلوت نیست گاه گاهی سری بـزن نگذار با تو از این غریبه تر بشوم
سرت که درد نمی آید از سوالاتم ؟ مرا ببخش کـــه اینقدر بی مبالاتم چطور این همه جریان گرفته ای در من و مو به موی تو جاریست در خیالاتم ؟ بگو به من کـه همان آدم همیشگی ام؟ نه ... مدتی است که تغییر کرده حالاتم چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم درست از آب درآیند احتمــالاتم تو محشری به خدا ، من بهشت گم شده ام تو اتفاق می افتی ، مــــــــــــــــن از محالاتم چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم دوباره گیج شدی حتمـــا از سوالاتم دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی مــرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم
. آلوچه‌های چشم تو مثل گذشته‌اند اما برای من دل چیدن گذاشتی؟!
🌴🌴🌴 🌴🌹 🌴 . بلند شو همه رفتند، عاشقانه برقص به راه‌و‌رسم خودت جور کن بهانه، برقص نمانده جز تو و آیینه‌ها کسی دیگر شبی‌که جشن پری‌هاست در میانه برقص برقص و چرخ بزن، چرخ، چرخ عباسی سراسرم هیجانی است کودکانه، برقص مرا رها کن و از حجله‌ام بزن بیرون بریز خون، به رگِ شهر، خانه خانه برقص برقص تا بروی آسمان که مثل هم‌اند فرشتگانِ به پرواز، دخترانِ به رقص... کتاب میخانهٔ بی‌خواب 🌴 🌴🌹 🌴🌴🌴 @abadiyesher
من خرابِ تواَم ای لذّتِ مشروع و هنوز حدّ ندارد به من این مستیِ نامشروبم! 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
کسی مسافرِ این آخرین قطار نشد کسی که راه بیندازمش سوار نشد! چ­قدر گل که به گلدان خالی ­ام نشکفت چقدر بی ­تو زمستان شد و بهار نشد من و تو پای درختان چه قدر ننشستیم! چه قلب­ها که نکندیم و یادگار نشد چه روزها که بدون تو سال­ها شد و رفت چه لحظه ­ها که نماندیم و ماندگار نشد همیشه من سرِ راهِ تو بودم و هربار کنار آمدم و آمدم کنار، نشد! قرار شد که بیایی قرار من باشی دوباره زیر قرارت زدی!؟ قرار نشد...