eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به قلب آن که سوا کرده بود چاقو زد مرا به یاد تو انداخت هندوانه فروش زهرا شعبانی
بی روغن این چراغ نسوزد برای ما بی چشم‌ِتر دعا به اجابت نمی رسد
یاد من باشد فردا دم صبح جوردیگر باشم، بد نگویم به هوا، آب، زمین مهربان باشم با مردم شهر و فراموش کنم هر چه گذشت...
چه بگویم سحرت خیر؟ تو خودت صبح جهانی من شیدا چه بگویم؟ که تو، هم این و هم آنی به که گویم که دل از آتش هجر تو بسوخت؟ شده‌ای قاتل دل حیف ندانی که ندانی همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریش‌ام بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانی من و تو اسوه عالم شده از باب تفاهم که من‌ام غرق تو و تو به تمنای کسانی به گمانم شده‌ای کافر و ترسا شده‌ای کآیتی از دل شیدای مسلمان تو نخوانی بشنو «صبح بخیر» از من درویش و برو که اگر هم تو بمانی غم ما را نتوانی
چون نور كه از مهر جدا هست و جدا نيست عالم همه آيات خدا هست و خدا نيست ما پرتو حقيم و نه اوييم و هموييم چون نور كه از مهر جدا هست و جدا نيست در آينه بينيد اگر صورت خود را آن صورت آيينه شما هست و شما نيست هر جا نگرى جلوه‏گه شاهد غيبى است او را نتوان گفت كجا هست و كجا نيست اين نيستى هست‏ نما را به حقيقت در ديده ی ما و تو بقا هست و بقا نيست جان فلكى را چو رهيد از تن خاكى گويند گروهى كه فنا هست و فنا نيست هر حكم كه او خواست براند به سر ما ما را گر از آن حكم رضا هست و رضا نيست از جانب ما شكوه و جور از قبل دوست چون نيک ببينيم روا هست و روا نيست كو جرات گفتن كه عطا و كرم او بر دشمن و بر دوست چرا هست و چرا نيست درويش كه در كشور فقر است شهنشاه پيش نظر خلق گدا هست و گدا نيست بى‏مهرى و لطف از قبل يار به عبرت از چيست ندانم كه روا هست و روا نيست  
«بسم رب المهدے» مبارک می شود یلدا اگر صبحش تو برگردی یقینا همزمان با ما تو هم امشب دعا کردی دعا کردیم فردا ، جمعهٔ موعودتان باشد بهاری در زمستان باشد و پایان دلسردی چه زیبا می شود وقتی بپیچد در تمام شهر شمیم نرگس و یاسی که همراه خود آوردی مسیحایی و در آهت ، دَمِ روحُ القُدُس جاریست دَمت جان می دهد جانا ! که تو درمان هر دردی بیا ای از تبـــار نور و مِهـــر و آب و آییـنه تو از این خاندان نور و باران ، آخرین مردی من امشب یک دقیقه بیشتر نام تو را خواندم و حافظ‌ هم دعا می کرد در فالش که برگردی (کیمیا) ۱۴۰۲/۹/۳۰ اللهم عجل لولیک الفرج🤲
خوابیده کنار باب مندب شیری با دشمن خود گفته: "نیا می میری" کرده‌ ست به پا جام جهانی آنجا در رشته بی‌نظیر کِشتی‌گیری 😂😂😂😂😂 ✍
گل صدایت می‌زنم، گلزار می‌ریزد به‌هم بر تنت پیراهن گلدار می‌ریزد به‌هم چشم برهم می‌زنی درجا پریشان می‌شوم ساختار خلقتم انگار می‌ریزد به‌هم آه ای چشمان زیبای تو سهل ممتنع ماه هم در لحظه‌ی دیدار می‌ریزد به‌هم بر در چاقوفروشی‌ها که ابرو کج کنی مطمئناً قیمت بازار می‌ریزد به‌هم آنقدر خوبی که در هنگام اجرای قصاص اقتدار چوبه‌های دار می‌ریزد به‌هم "بوی زلف یار آمد، یارم اینک می‌رسد"* زیر خاک از بوی تو عطّار می‌ریزَد به‌هم وقت رفتن پشت سر آهسته‌تر در را ببند از غمت تنها نه من، دیوار می‌ریزد به‌ هم
بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا چون هیچ نماند از ما، آمد برِ ما بنشست
چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست چیزی مخواه از من که در اندازه ی من نیست دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان چیزی که در دریا نباشد در تو قطعا نیست گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم ای عشق خیلی وقت ها پاکی به دامن نیست در عشق باید پر تحمل بود و دور اندیش پروانه گشتن چاره اش جز پیله کردن نیست
لب‌های تو خوش‌تر از عسل شیرین است دریای شراب و شربتی نوشین است حتی به خیال اگر لبت را بوسم هر درد وجود بنده را تسکین است