eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
81 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نه از دلِ تنگِ خود، گریزی داریم! نه با غم و غصه‌ها، ستیزی داریم! آزادی و عشق را به چنگ آوردیم از مرگ عزیزتر چه چیزی داریم؟!
صبح شد؛ آی نمی‌باید خُفت چشم بگشای که خورشید شکفت باز کن پنجره را با دمِ صبح باید از خانهٔ دل گَرد پریشانی رُفت 
صبح که می‌شود قلبم را از نو برایِ کنارِ تو تپیدن کوک می‌کنم این یعنی خودِ خود زندگی...!
گرمی دستت تداعی می کند اهواز در مرداد را ظهر تابستان داغِ کوچه های بصره و بغداد را راستش این روزها حس می کنم دارم شکارت می شوم عین آهو برّه ای که حس کند نزدیکی صیاد را با تو حتی گم شدن، بی خانمانی، بی نشانی هم خوش است بادبادک می پسندد هستی ای در پنجه های باد را من که با طاغوت چشمان تو خوبم پس رها کن این همه مجلس فرمایشی و انقلاب و کشور آزاد را فکر جمهوریّت و آزادی و مشروطه خواهی نیستم دوست دارم این دو تا خودکامه، این عُمّال استبداد را شادی آن اولین دیدار در جانم نشسته فکر کن دیدن دنیا چه جوری می کند یک کور مادرزاد را مثل خرمشهر سال شصت و یک هستم که بعد از سال ها حفظ کرده در دلش شیرینیِ یک سوّم خرداد را
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت؟
حالش بدست از وصف‌تو در شعرهای من حسود از کینه لبریز است و شد با عشقمان دشمن حسود دائم تصور می کند ما را و قلبش می‌درد هر لحظه دارد می زند آتش به جان و تن حسود اصلا نمی‌فهمد ولی رفته فرو از داغ دل در باتلاق خودخوری و غصه تا گردن حسود ارشاد این بد سیرتان با هر زبانی مشکل‌است من این‌طرف تنهاترین و آن‌طرف یک ون حسود وقتی نمی‌خواهد ببیند شادی ما را به چشم آخر شود بی بهره کاش از نعمت دیدن حسود
از جهان وحش نا امید صبح و ظهر و عصر و شب شهید در میان قطع آب و برق سیل بمب فسفر سفید حال و روز غزه کربلاست ثانیه به ثانیه عزاست این همه جنایت بشر سازمان نا ملل کجاست!؟ «مرگ بر نواده ی یزید مرگ بر یهود غاصب پلید» غزه مشق روضه خوانی است در تلاش زنده مانی است افتخار قوم بی وجود قتل عام «معمدانی» است در نبرد بین خیر و شر ناظرند جمع کور و کر تف به حامیان پولکی بر حقوق ظاهرا بشر! «مرگ بر نواده ی یزید مرگ بر یهود غاصب پلید» شب دوباره پر ستاره شد کودکی که تکه پاره شد از کسی صدا نیامد و باز وقت استخاره شد غزه بار روی گُرده نیست زنده باد آنکه مرده نیست! هرکسی سکوت کرده است جنس شیر پاک خورده نیست «مرگ بر نواده ی یزید مرگ بر یهود غاصب پلید بحث سرزمین مادری است جنگ، جنگ نابرابری است خیبر است و راه فتح آن دست بچه های حیدری است صبر ما به سر رسیده است وقت روئیت سپیده است کاش رو کند خدا سریع آنچه را که آفریده است از ستم به لب رسیده جان دست مان به سوی آسمان دفع هرچه فتنه می شود با قدوم صاحب الزمان «العجل یا صاحب الزمان العجل یا صاحب الزمان»
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
اگر ابری شوم در دست تو احساس می‌بارم برایت اشک را چون خوشه‌ای الماس می‌بارم برای روزهایی که دلت بدجور غمگین است کنارت بی‌حد و بی‌مرز و بی‌مقیاس می‌بارم برایت می‌دوم تا جادهٔ تهران و تا چالوس همان‌جا در کنار باغی از گیلاس می‌بارم اگر حتی شود در چارراهش عشق می‌کارم غزل‌ها را کنار این عوام‌الناس می‌بارم شبیه نم‌نم باران به دور حلقهٔ چشمت جلوی دوربینِ ماتِ هر عکاس می‌بارم قلم را می‌زنم در خون و روی تخته‌نرد عشق برای چرخش شیش و چهارِ تاس می‌بارم نکش آهی به‌روی لب که در دیوان شاهانی شبیه قل‌قل قلیان شاه‌عباس می‌بارم تو خواهی رفت می‌دانم ولی باور کن آن لحظه که من با گردنم در حلقه‌های داس می‌بارم
به این بهانه که شایدتورانمیخواهم عزانکن شبمان راعزیز خودخواهم دلم گرفته ازاین شکوه های پی درپی  دلت گرفته؟رفیق همیشه همراهم؟ بگو!کجای تنت میل بوسه دارد،هااا؟ خودم که، مایل لبها و صورت ماهم چه کرده برق لبت با دلم نمیدانم همیشه کشته‌ی یک اتصال کوتاهم!! چقدر عاشقمی را نگفته‌ای اما من از تمام رموز نگاهت آگاهم رفیق,آمده تانیمه راه،دستم را بگیر بگذرد این نیم,مانده هم باهم به چادرت به نمازت به سجده ات بخدا توهم خدایمی اما خدای گمراهم چقدرحوصله دارم بقول معروفت که غرق خوابی وبیهوده غرق درآهم
دلت به درد دلم مبتلا اگر می‌شد سکوت خسته و سردم... صدا اگر می‌شد شبی که از تو بریدم دلی که آزردی تمام ثانیه هایش دعا اگر می‌شد پر از بهانه شعرم که از تو بنویسم غزل به شرم نگاهت ادا اگر می‌شد به شوق دیدن رویت گذشته ام از خود و جان خسته از این تن رها اگر می‌شد میان این همه تکرار دوری ام از تو نوید فصل رسیدن...خدا اگر می‌شد
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی